ناصر زرافشان
(زادهٔ ۱۳۲۵)
نویسنده،
مترجم،
حقوقدان،
وکیل دادگستری،
فعال حقوق بشر
ملاحظه ای بر «خشونت» در مبارزه
«مگس و جولان در عرصه سیمرغ»
ناصر زرافشان
تحلیلی
از
میمحا نجار
پیشکش
به
رعنا
۱
جامعه
ناگزیر پیشرفت می کند و تغییر می یابد
و
البته
که
همه
ترجیح می دهند این تکامل تاریخی
خود
را
بدون آنکه از بینی کسی خون جاری شود،
طی کند.
اما چه می توان کرد
آنها
که
منافع شان در حفظ وضع موجود است
حرکت جامعه به جلو را ترمز می کنند
بیگانگی با تفکر مفهومی
آدمی
را
به
همین روز می اندازد
که
ناصر زرافشان
را
انداخته است.
اگر
ناصر زرافشان
تفکر مفهومی آموخته بود،
بی کم ترین تردید
به عوض «همه» و «آنها»،
از
مفاهیم فلسفی و یا حداقل، از مفاهیم سوسیولوژیکی بهره برمی گرفت
و
به
تخریب خانه خرد خواننده ی بخت برگشته مقاله اش
مبادرت نمی ورزید.
به لحاظ منطقی
نمی توان
هم
ادعا کرد
که
همه
ترجیح می دهند
این تکامل تاریخی
خود
را
بدون آنکه از بینی کسی خون جاری شود،
طی کند
و
هم
ضمنا
ادعا کرد
که
آنها
که
منافع شان در حفظ وضع موجود است
حرکت جامعه به جلو را ترمز می کنند.
این طرز تبیین
حتی
از
زمان ارسطو
و
به قول ارسطو
ممنوع
است.
چون
«همه»،
دربرگیرنده ی «آنها» هم است.
منظور ناصر زرافشان
این است
که
توده طرفدار گذار مسالمت آمیز از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی کهنه به نو (پیشرفت اجتماعی)
است،
ولی اعضای طبقه حاکمه،
مرتجع اند و سودای توقف چرخ تاریخ را در سر می پرورند.
این
اما
با
ادعای قبلی خود ناصر زرافشان
در
تناقض
(تضاد منطقی)
قرار می گیرد:
در این صورت
دیگر
نمی توان ادعا کرد
که
جامعه
ناگزیر
پیشرفت می کند و تغییر می یابد
چون
اگر جامعه محکوم به پیشرفت باشد،
دیگر
کسی نمی تواند به ترمز کردن تغییر و توسعه آن خطر کند.
این تناقضات در این مقاله ناصر زرافشان
اما
دال
(دلالت کننده)
بر چیستند؟
۲
جامعه
ناگزیر پیشرفت می کند و تغییر می یابد
و
البته
که
همه
ترجیح می دهند این تکامل تاریخی
خود
را
بدون آنکه از بینی کسی خون جاری شود،
طی کند.
اما چه می توان کرد
آنها
که
منافع شان در حفظ وضع موجود است
حرکت جامعه به جلو را ترمز می کنند
این تناقضات
دال
بر
بیگانگی ناصر زرافشان
با
فلسفه مارکسیستی
بالاعم
و
ماتریالیسم تاریخی
بالاخص
است.
ناصر زرافشان
(و نه فقط ناصر زرافشان)
به همین دلیل
دچار پریشان اندیشی و پرت و پلا بافی است.
درد بی درمان روشنفکران ایرانی
اما
نه
فقط
بیگانگی با فلسفه و جامعه شناسی مارکسیستی،
بلکه
پرهیز اکید
از
فراگرفتن رایگان آن است.
مشخصه اصلی روشنفکران ایرانی
عبارت است
از
نوچه کسی شدن
و
کسی را نوچه خود کردن.
این
دیالک تیک سلسله مراتبی نوچگی
یکی از میراث های شوم قرون وسطای فئودالی است.
آثار سعدی
به
تبلیغ خستگی ناپذیر همین دیالک نوچگی اختصاص یافته است.
اعضای جامعه
در
آیین آموزشی ـ پرورشی سعدی
مبتنی بر
دیالک تیک مرید و مراد
است.
روی این دیالک تیک نوچگی
(مرید و مراد، نوچه جویی و نوچه گردی)
باید
کار انتقادی پیگیری انجام یابد.
ناصر زرافشان
از
دوستان فیسبوکی ما بوده است.
ولی
حالا
دیگر
احتمالا
نیست.
چپ نگریستن بر جفنگی از کسی، همان
و
قطع رابطه فوری، همان.
هنر و شق القمر روشنفکران ایرانی
فرار از هماندیشی مبتنی بر برابری و بی ریایی است.
۳
جامعه
ناگزیر پیشرفت می کند و تغییر می یابد
و
البته
که
همه
ترجیح می دهند این تکامل تاریخی
خود
را
بدون آنکه از بینی کسی خون جاری شود،
طی کند.
اما چه می توان کرد
آنها
که
منافع شان در حفظ وضع موجود است
حرکت جامعه به جلو را ترمز می کنند
سؤال
از
ناصر زرافشان
این است
که
بالاخره چی:
جامعه بشری
ناگزیر تغییر و توسعه می یابد
و
یا
سوبژکت معینی
باید
این تغییر و توسعه
را
رهبری کند؟
به زبان فلسفی:
ایا چیزها، پدیده ها، روند ها و سیستم های اجتماعی،
خودپو
هستند
و
یا
آگاهانه
اند؟
بی سوبژکت تاریخی هستند
و
یا
سوبژکت مند
اند؟
ناصر زرافشان
در هر صورت
دیالک تیک توده و طبقه حاکمه
را
علیرغم پریشان اندیشی
به شکل دیالک تیک همه و آنها بسط و تعمیم می دهد.
حتی
به شکل دیالک تیک انقلاب و ارتجاع بسط و تعمیم می دهد:
به شکل دیالک تیک (همبایی و ستیز) توده و طبقه حاکمه.
خواهیم دید.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفآیین آموزشی ـ پرورشی سعدی
مبتنی بر
دیالک تیک مرید و مراد
است.