غزل سیاه
سیاوش کسرایی
ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
۱
چو خواندی بر کف دست بنی آدم،
خط رنج و خط غم را
چو دیدی بر سراسر طاق گیتی،
نقش درهم را
به دلداری صلا دادی:
«اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم»
این شعر که سیاوش از دیوان خواجه برگزیده
و
از آن وسیله ای برای توضیح شرایط جهنم جامعه و جهان سرهم بندی کرده،
یکی از اشعار استثنائی خواجه است
که
احتمالا در حالات مستی و بیهوشی هارت و پورتیزه کرده است.
خواجه
مبلغ سرسخت ضجه و ناله و گریه و زاری است.
فقط کافی بود
که
سیاوش
واژه های ناله و گریه و غیره
را
در دیوان خواجه مورد بررسی قرار دهد.
حافظ
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم
که
تیغ ما
به جز
از
ناله ای و آهی
نیست
معنی تحت اللفظی:
اگر دشمن شمشیر کشد، من شلوارم را پایین می کشم.
برای اینکه شمشیر ما
آه و ناله است و بس.
شعر مورد نظر سیاوش
مبنی
بر
«شکافتن سقف فلک و در انداختن طرحی نو»
محصول لحظات مستی خواجه بوده است.
هارت و پورت توخالی بوده است.
خواجه اصلا اهل مقاومت و مبارزه نبوده است.
خواجه مبلغ پیگیر تسلیم و رضایت و رضا بوده است.
خواجه سرنوشتگرا بوده است.
خواجه
ضمنا اهل شادی و خوشی و سرخوشی و خوش بینی نبوده است.
شادی مورد نظر خیام و خواجه
عشرت و لذت لحظه ای
است
و
نه
شادی محتوامند اصیل و مستدام و پایدار.
۲
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا
نماید
هفت دریا
شبنمی
معنی تحت اللفظی:
گریه حافظ
در مقابل استغنای عشق
شبنمی در مقابل دریایی است.
واکنش حافظ نسبت به عشق
گریه و زاری
است.
۳
ز
گریه
مردم چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حال مردمان چون است
معنی تحت اللفظی:
مردمک چشمم از فرط گریه و زاری
غرقه در دریای خون است.
در طلب تو حال مردم چنین است.
بعید است
که
سیاوش از جایگاه اجتماعی و پایگاه طبقاتی خواجه بی خبر باشد.
۴
اگر مرد خراباتی،
جهان خونین خرابات است
چه می پرسی ز میخانه،
زمین
غمخانه خوف و خرافات
است.
معنی تحت اللفظی:
اگر از رندان خرابات هستی،
بیا و ببین که جهان خرابات خونینی شده است.
برای چه از میخانه می پرسی؟
زمین غمخانه خوف و خرافات شده است.
سیاوش
در این بند شعر
از
وضع وخیم جهان
پرده بر می دارد:
الف
اگر مرد خراباتی،
جهان خونینخرابات است
جهان از دید شاعر توده و حزب توده
به
ویرانه خونینی
استحاله یافته است.
ب
جهان خونین خرابات است
چه می پرسی ز میخانه،
زمین
غمخانه خوف و خرافات
است.
زمین
در
غیاب پرولتاریا
و
دولت شوراها
دیگر
نه میخانه،
بلکه
غمخانه شده است.
زمین
به
غمخانه ی خوف و خرافات
استحاله یافته است.
سیاوش
در این بند شعر
از
سیطره گلوبال (تمام ارضی) ترور و خوف و خریت و خردستیزی
گزارش می دهد.
خوش به حال سیاوش
که
دیگر نیست
تا
ببیند
که
وضع از چه قرار است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر