جمعبندی از
مسعود بهبودی
صد سال ره مسجد و میخانه بگیری
عمرت به هدر رفته اگر دست نگیری
بشنو از پیر خرابات تو این پند،
هر دست که دادی به همان دست بگیری
شیخ بهایی من الارض الاصفهان.
۱
این شعر بلحاظ وزن معیوب است.
دست انداز دارد.
۲
بلحاظ محتوا که جای خود دارد.
۳
دلیلکی بر توخالی بودن این ادعای شیخ اصفهان:
ما در این چند سال حدود ۲۰ هزار مطلب «داده ایم» و «گرفتن و ستد» که پیشکش شیخ البها،
حتی احدی ندیده ایم که یکی از این ۲۰ هزار مطلب را خوانده باشد.
۴
در بهترین حالت
فحشی شنیده ایم.
آره.
۱
آدم اندک اندک دلش به حال کارگران ایران کباب می شود.
۲
چون شعور خودشان
بمراتب بیشتر از شعور خودخواهان خودستایی است که
مرگ شان
به خیال خام خودشان
سپیده دمی است.
خوشبختی و بودا
روزی کسی به بودا گفت:
من خوشبختی می خواهم.
بودا گفت:
اول ترک منیت کن.
منیت به معنی منگرایی است.
بعد
فعل «می خواهم» را حذف کن که به معنی خواهش است.
آنگاه هر چه باقی ماند، اسمش خوشبختی است.
میم گفت:
بودا یا ابله است و یا عوامفریب
۱
اولا منیت به معنی فردیت، هویت، شخصیت و واقعیت کسی است
و
نه به معنی منگرایی او.
۲
از بودا و بوغدا چه پنهان که منگرایی (اگوئیسم) چیز بکلی دیگری است:
۳
منگرایی
به معنی برتر از منافع جامعه و همنوع انگاشتن منافع خویش است.
۴
منگرایی
به معنی بی اعتنایی به خوشبختی جامعه و همنوع است.
۵
منیت
اما به معنی مرزبندی با زباله است.
۶
منیت
به معنی خودشناسی و خودآگاهی است.
۷
وقوف به منیت خویش
نافی منافع همنوعان دیگر نیست.
۸
ضمنا
خوستن
نه منفی است و نه مذموم.
۹
خواستن خوشبختی و هر چیز دیگر
پیشمرحله تلاش برای تهیه آن
است.
۱۰
بدون خواستن،
توانستن و دانستن و به دست آوردن محال است.
۱۱
نابرده رنج
گنج میسر نمی شود.
مش بودای بی خبر از آرپا و بوغدا
سعدی
غزلیات
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیال ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه (به چه دلیل) دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه (خطا، گناه؟) کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی (کلاغی)
نفحات صبح، دانی (می دانی) ز چه روی (چرا) دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد
که در آب، مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آن است که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری (مرا به دست دشمن بسپاری)
تو به دست خویش فرمای، اگرم کنی عذابی
دل همچو سنگت ـ ای دوست ـ به آب چشم سعدی
عجب است اگر نگردد که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی (جوابی برایت نیامد.)
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
نه.
۱
از این خبرها نیست.
۲
ما
خیال می کنیم
که
خود می بریم و خود می دوزیم.
۳
طبقه حاکمه
حکمران یکه تاز نامرئی است.
۴
طبقه حاکمه
از جنس اجنه است.
دیده نمی شود ولی همه کاره است.
۵
اگر تیز بنگریم
همه از دم
مزدور طبقه حاکمه ایم.
چه معلم باشیم و چه متعلم.
۶
راه رهایش نهایی
هم
در وقوف به همین حقیقت امر است.
۷
رهایش نهایی در تعویض طبقه حاکمه است:
به بالا رود کار افتادگان
اگر توده گیرد زمام امور
این منحصر و محدود به طبقه حاکمه ایران نیست.
۱
در همه کشورهای سرمایه داری
جامعه تحت کنترل شدید قرار گرفته است
و
قوای متنوع امنیتی و اطلاعاتی و نظامی
اختیارات استثنائی کسب کرده اند.
۲
بهانه یکی دو تا نیست:
طبقه حاکمه به بهانه داعش و القاعده و غیره
از سویی
و
به بهانه احزاب و سازمان های نئوفاشیستی (چه بسا خود ساخته و خود پرداخته)
از سوی دیگر
تشدید اختناق و سرکوب را توجیه می کند و وسعت می بخشد.
۳
عردوغان و عربستان و غیره
یعنی مسببان اصلی تروریسم
حتی
به بهانه تروریسم
هر نفسکشی را سرکوب می سازند.
امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا (دیوانه) نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
مشد عمر خیام
۱
خرافه غنیمتدانی دم
زهر ترین زهر ها ست.
۲
به معنی سقوط انسان به قهقرا ست.
۳
به معنی سقوط انسان
به سطح قهقراتر از سطح توسعه حشرات الارض است.
۴
چون حشرات حتی به فکر فردا هستند،
چه رسد به موش و خرگوش و وحوش
آره.
۱
بهروز دهقانی صلواة اله علیه
قصه ای نوشته تحت عنوان «ملخ ها»
۲
خر
در این قصه
مثل گاو
نشخوار می کند و کیف خر می کند.
۳
طرف خرشناس حتی نیست چه رسد به اینکه آدم شناس باشد.
۴
سواد خواهرش در سطح سواد شیرخوارگان است
و
شیرخوارگان را شیر می کند و به جنگ شیران می فرستد.
۵
این اجامر
فرقی با خمینی و داعش و حاج مصطفی و کلب عردوغان ندارند.
۶
ز فرخ تا فرح
یک نقطه فرق است.
در این یک نفطه خلق خفته
غرق است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر