افسران توده
جمعبندی از
مسعود بهبودی
ثروت و قدرت
هر لاشخوری را سکسی می کند.
همه جا همین است.
1
قبضه اهرم های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی
توسط اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بخشا بورژوائی واپسین
خرافات مذهبی را تقویت می کند.
2
اوپورتونیسم است این
نه اعتقاد.
ما به این اراجیف گوش نمی دهیم
اگر متون مربوطه پیدا شوند
می توان آنها را تحلیل کرد
و نیمکاسه ی پنهان در زیر کاسه را نشان داد.
1
این صحنه های سینه زنی، زنجیر زنی، قمه زنی
تأسف انگیز، تأثر انگیز، شرم انگیز و تهوع انگیز اند.
2
شما اگر ذره ای مغز اندیشنده در کله دارید
به جای این مزخرفات
هر روز تعریف یک مفهوم فلسفی را منتشر کنید
3
تا هم اجر دنیوی به نصیب ببرید و هم اجر اخروی.
4
تا هم خودتان رشد کنید و هم جامعه تان.
5
سقوط فکری و فرهنگی در این سامان بی سامان
هراس انگیز است.
6
جامعه
ـ در بهترین حالت ـ
به طویله بدل شده است.
ابیاتی از مثنوی ِ صفدر اردبیلی
چیست عاشورا، چو آشوبی ز حال
قیل و قالی ماورای قیل و قال
این که می بینی چنین آشوب ها ست
انفجار سال ها و قرن ها ست
ملتی ماتم زده در سوگ خویش
ملتی سر کوفته، آزاده گیش
(آزادگی اش سرکوب شده)
ملتی خاموش، لب ها، دوخته
آرزو هایش
ـ سراسر ـ
سوخته
پای در زنجیر و بس اندوهگین
هر محّرم می نشیند در کمین
فرصتی بی حد و حصر و آشکار
تا بر احوالش بگرید، زار، زار
بر سر و بر سینه می کوبد که ما
بر حسین و زینب ایم اندر بکا
(بسیار گریان)
او که پایش در غل و زنجیر ها ست
با چنین کوبیدنی بر خود چه خواست؟
(با چنین خود آزاری چه می خواهد؟)
هان،
بر احوالات خود می گرید، او
نکته ها بین در پس این های و هو
بر سر و بر سینه با زنجیر و دست
تا توانی ضربه زن،
ای قوم ِ مست
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
بی هدف
ای هموطن
هر روزجنگیدن چرا؟
اندکی فهمیدن از بسیار گفتن خوش تر است.
حریف
ایرادات این جفنگ:
1
اولا
بی هدف حتی حشرات الارض نمی جنگند.
فرق هم نمی کند که کسی از اهداف آنها
با خبر باشد و یا نباشد.
2
ثانیا
فهمیدن و گفتن
چه ربطی به جنگیدن حشرات الارض دارد؟
3
ثالثا
منظور شاعر از مصراع دوم چیست؟
4
منظور شاعر احتمالا ضرب المثل زیر است:
کم گو و سنجیده گو.
شاعر اما حرف زدن بلد نیست و سخنش جفنگ می شود.
5
اما چگونه و به چه شرطی می توان
«سخن سنجیده را در جمله ای مختصر»
گنجاند؟
یعنی کیفیت بالای سخن را با کمیت نازلی توأم ساخت؟
6
به عبارت دیگر
دلیل روده درازی اجامر خردستیز خر چیست؟
ممنون
پرخاش آتشین
1
خود این سخن سکوت کذائی
قابل بحث است.
2
نادانی یعنی چی؟
3
نادانی یعنی ناداری دانش
4
یعنی فقر و فقدان دانش
5
چیزی که نیست
چگونه می تواند در کله کسی تلنبار و انبار شود؟
6
ضمنا مگر مغز آدمی انبار است؟
7
مغز آدمی نه انبار بلکه ارگان است.
عضو است.
8
درست به همان سان که پا ارگان در رفتن از دست اجامر بی عبا و با عبا ست
مغز هم ارگان تفکر است
ارگان اندیشیدن است.
9
مغز
بسان عمله و دهقان و پیشه ور
رنجبر و زحمتکش است.
10
مغز کار می کند، عرق می ریزد، جان می کند.
11
ضمنا حجم وسیع نادانی و نفهمی و غیره
دیگر چه صیغه ای است؟
12
می توان از واژه های مقدار و میزان و کیلو و خروار و تن و غیره
در این زمینه بهره برگرفت.
13
مفهوم حجم
فرمی از بسط و تعمیم مفهوم مکان، فضا و غیره است.
14
حجم اتاق داریم که می تواند 5 مترمکعب باشد و یا 50 مترمکعب
عیرانی جماعت از دیرباز عقل نداشت.
فقط مقل داشت.
1
حالا آن را هم ندارند.
2
لامصب حواست کجا ست؟
3
تارنمایی که نزدیک به 12 هزار مطلب و به قول بعضی ها
مزخرفات تهیه، ترجمه ویرایش و منتشر می کند
چگونه می تواند کار یک نفر باشد.
4
تو کجائی تا شویم ما چاکرت
چارقت دوزیم
کنیم شانه سرت
ای محتشم؟
ژیژک بدبخت هم دیر از خواب پا می شود
و در نهایت کسالت
جفنگک تحویل خلایق اصحاب کهف می دهد
علل و دلایل عینی و ذهنی این اختلافات مذهبی
باید کشف شوند.
در غیر این صورت
نمی توان بر ضد آنها مبارزه کرد.
«جهان
من و عشق من به تو را توأمان زاییده است»
معمولا در اشعار عارفانه
عاشقانه یک روح در دو بدن است
نه برعکس
یعنی ذهن و فکرشان یکی است.
حریف
آره.
1
ولی سعدی (و حافظ)
دیالک تیک (دوئالیسم) عاشق و معشوق را
به شکل دیالک تیک (و دوئالیسم) گدا و توانگر
بسط و تعمیم می دهد .
2
جز این هم نمی تواند باشد.
3
منظور اصلی اینها از معشوق
تیمور لنگ و سلاطین و خوانین فئودالی
و یا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها هستند
که کسی را آدم حساب نمی کنند.
4
تئوری عشق سعدی از این قرار است که
عشق او به کسی
قبل از بسته شدن نطفه اش تشکیل شده است.
5
عشق سعدی رابطه عاشقانه نیست
وابستگی سگ به صاحب سگ
گدا به توانگر
است.
شما هم خود را سگ می نامید.
حریف
آره.
ماهم از سر تا پا سگیم.
1
ما سگ توده ایم.
2
پروردگار ما در زمین است.
3
خدای خاک است.
(سیاوش کسرائی)
4
ما را خدای خاک (توده)
به مشقتی عظیم تربیت کرده است
تا برایش پارس کنیم
و خواب راحت ابلیس زمین و زمان را
و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن را
بر هم زنیم .
لامصب
قرار بود سکوت آتشین باشی
نه پرخاش آتشین
برای چی اینقدر به همنوعت توهین می کنی؟
مگر خودت علامه ای؟
بنا بر تحقیقات علمی
در آغاز
در زمین آب نبوده است.
1
آب
پس از فراهم آمدن شرایط لازم
از ترکیب گاز های هیدروژن و اکسیژن موجود در جو زمین
تشکیل شده است.
2
مثلا در اثر تابش آفتاب و ترکیب کاتیون های هیدروژن و انیون های اکسیژن و یا اتم های هیدروژن و اکسیژن با هم
تشکیل شده و به صورت ابر در آمده است.
3
بعد باران های سیل آسا باریده اند و دریا ها و اقیانوس ها تشکیل یافته اند و
سیکل تبخیر ـ تشکیل ابر ـ بارش باران
پدید آمده است.
درپردهء راز، زندگی فاش تر است.
ایام به کام آن که کلاش تر است.
مردی که باعشق حوریان درسجده است.
ازهر زن تن فروش عیاش تر است
حریف
ویرایش:
در پرده ی راز، زندگی فاش تر است.
ایام به کام آن، که کلاش تر است.
مردی که به عیش با حوریان در سجده است
از بوالهوسان گیتی، عیاش تر است
شاعر تیز اندیش،
دلایل این ویرایش از چه قرار اند؟
1
این شعر
علیرغم بحث انگیز بودن و سؤال انگیز بودنش
اولا شعر فوق العاده اندیشیده و عمیقی است.
این تعارف نیست.
2
این شعر علاوه بر آن
خواننده و شنونده را به تفکر وامی دارد.
3
اولین بار است که ما به چیزی در این برهوت فکری
برمی خوریم که معنامند و اندیشیده است.
ضمنا نشخوار مکانیکی زباله این و آن نیست.
4
بیت اول این شعر سرشته به طعنه و طنز است.
5
حاوی انتقاد اجتماعی تند و تیز است.
6
جامعه
در این بیت شعر به چالش کشیده می شود
جامعه ای که وارونه است.
پا در هوا و سر در زمین است.
7
به جای اینکه راز در پرده مستور باشد و ایام به کام پاکان و بشر دوستان باشد
راز در پرده فاش تر است و ایام به کام کلاشان است.
چنین جامعه ای فقط به درد سرنگونی می خورد.
8
کلاش به معنی لومپن پرولتاریا ست.
در مفهوم لومپن پرولتاریا
انگل های اجتماعی تجرید می یابند:
جاکش ها
جنده ها
لات ها
لاشخور ها
مفتخورها
چاقوکش ها
زورگیرها
رهزن ها
دزدها
قماربازها
خبرچین ها
جاسوس ها
و غیره
9
سؤال در مصراع سوم
این است که حوری وغلمان بهشت برین
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی چیستند؟
10
اگر این شعر منتشر نشده بود، ما به این مسئله نمی اندیشیدیم.
11
حوری و غلمان بهشت برین
احتمالا
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی
جنده های ماده و نر زمین اند.
12
ایراد این مصراع همین جا ست:
جنده ماده و نر
نمی تواند معشوق عیاش نر و ماده باشد.
13
عشق پدیده خودپوی دیگری است.
14
حتی جاکش نمی تواند عاشق جنده باشد
چه رسد به زباله های دیگر.
15
ایراد مصراع چهارم
مفهوم تن فروش است.
16
ما قبلا خیال می کردیم که
تن فروش واژه ای توخالی و بی معنی است.
چون کسی نمی تواند بدون فروش پیشاپیش روح خویش
بدون تدارک فکری پیشاپیش خودفروشی،
جندگی پیشه کند.
17
بعد تن فروشی را به تصادفی دیدیم و دو زاری مان افتاد
که در جامعه وارونه
مفهوم «تن فروش» هم قرینه واقعی دارد.
18
اگر زنی و یا نری
قبض روح (شعور) شود
یعنی زباله واره شود
در آن صورت می تواند به دلیل فقدان روح (شعور)
فقط تنش را به عنوان متاعی بفروشد و یا اجاره دهد.
19
مفهوم بحث انگیز دیگر در مصراع آخر
مفهوم عیاش است.
20
عیاش
چه نر و چه زن
عمدتا
از اعضای طبقه حاکمه است.
عیاش در این مصراع فقط به شرطی می تواند مقبول باشد که جنده نر و ماده
از طبقه حاکمه باشد و نه از لومپن پرولتاریا
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر