مهدی اخوان ثالث
(1307 ـ 1369)
پیوند ها و باغ ها
از این اوستا
(1344)
ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
بار
دیگر سیب را بویید و ساکت ماند
من
نگاهم را
ـ چو مرغی مرده ـ
سوی
باغ خود بردم .
·
حالا همسایگی باغ راوی با باغ
همسایه از صراحت گذرانده می شود.
·
روح باغ همسایه پس از تئوریزه کردن
پیوند، سیب را می بوید و سکوت می کند.
·
این بوییدن سیب و سکوت، موجب
اضمحلال نگاه راوی می شود:
من
نهادم سر به نرده ی آهن باغش
که
مرا از او جدا می کرد
و
نگاهم
ـ مثل پروانه ـ
در
فضای باغ او می گشت،
گشتن
غمگین پری در باغ افسانه
·
نگاه راوی که به پروانه شباهت داشت
و بسان غمگین پری در فضای باغ همسایه می گشت، به مرده مرغی استحاله می یابد و راوی،
جسد آن را برمی دارد و به باغ خود می برد.
·
چرا و به چه دلیل؟
1
بار
دیگر سیب را بویید و ساکت ماند
من
نگاهم را
ـ چو مرغی مرده ـ
سوی
باغ خود بردم .
·
راوی مناسبات فی مابین را، روابط
روح باغ همسایه با خویشتن را در آیینه نگاه خویش به خواننده وشنونده شعر نشان می
دهد:
·
نگاهی که بسان پروانه ای تشنه و
گرسنه و مشتاق به دنبال گل محبوب راوی می گشت، پس از شنیدن تئوری پیوند از زبان روح
باغ همسایه و بوییدن سیب و سکوتش، در جا جان به جان آفرین تسلیم می کند و به مرده
مرغی شباهت پیدا می کند.
·
این اما حاکی از چیست؟
2
بار
دیگر سیب را بویید و ساکت ماند
من
نگاهم را
ـ چو مرغی مرده ـ
سوی
باغ خود بردم .
·
دلیل این تغییر منفی نگاه راوی ـ
قبل از همه ـ بی اعتنائی او به شعور است:
او
به چشم من نگاهی کرد
دید
اشکم را
گفت:
«ها،
چه خوب آمد به یادم، گریه هم کاری است
گاه
این پیوند با اشک است، یا نفرین
گاه
با شوق است، یا لبخند
یا
اسف، یا کین
و
آنچه ز این سان، لیک باید باشد، این پیوند»
·
برای راوی توضیح پیوند ها کمترین
اهمیتی ندارد.
·
این نشانه خریت راوی و بی اعتنائی او
به خرد است.
·
شعور برای راوی بی ارزش تر از زباله
است.
·
آدم بی اختیار به یاد اجامر علاف و
عیاش می افتد که مغز شان در لیفه تنبان شان گیر کرده است و تنها فکر و ذکری که
دارند، تحویل گرفتن دروغی خوشایند و تحویل دادن دروغی خوشایند تر به طرف مقابل
است.
3
بار
دیگر سیب را بویید و ساکت ماند
من
نگاهم را
ـ چو مرغی مرده ـ
سوی
باغ خود بردم .
·
واکنش راوی به تئوری پیوند ها، به
واکنش خیلی از اجامر علاف و عیاش به اندیشه شباهت دارد:
·
تنها سودائی که این زباله ها در سر
دارند، کشف جنسیت صاحب نظر، سن و سال و پست و مقام و درجه تحصیل و میزان ثروت و
غیره او ست.
·
به تنها چیزی که اعتنائی ندارند، نظر
و اندیشه است.
·
این زباله ها خیال می کنند، که
ازبر کردن اسامی همنوعان و عناوین آثار آنان و ملیت و جنسیت و موقیعت آنان به معنی
شناخت آنها و سمتگیری آنها ست.
·
به همین دلیل مدعیان سیاسی، بیشتر به
جاسوسی راجع به این و آن مشغول اند تا به تحلیل افکار و مواضع طبقاتی آنان.
4
بار
دیگر سیب را بویید و ساکت ماند
من
نگاهم را
ـ چو مرغی مرده ـ
سوی
باغ خود بردم .
·
راوی احتمالا انتظار داشته که روح
باغ همسایه به جای بوییدن سیب و سکوت، سیب را تقدیم او کند و قربان ـ صدقه اش
برود.
·
به همین دلیل، دلخور و مضمحل می
شود.
5
آه،
خامشی
بهتر
ور
نه من باید چه می گفتم به او، باید چه می گفتم؟
گر
چه خاموشی سر آغاز فراموشی است،
خامشی
بهتر
·
حالا راوی دست خود را رو می کند.
·
روح باغ همسایه، روح شعورمندی بوده
و فریب اشک بعضی ها را نخورده است.
·
شاید در تئوری پیوندش، طنزی نهفته
بوده است.
·
یعنی به ریش راوی خندیده است.
·
باید ببینیم.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر