بیاد آر
(فروردین ۱۳۸۹)
سرچشمه:
اخبار روز
·
هر شب
·
در سمت آینه
·
طرح تکیده ی روزت را می جویی.
·
دلتنگی
·
همچون صیادی صبور
·
ثانیه هایت را صید می کند
·
و چشمی
·
از عمق آینه
·
گمگوشه های روحت را می کاود.
·
چه شد که در قلمرو حسرت ها واماندی؟
·
مگر نه آنکه می گفتی:
·
«شقایق های شعر سهراب
·
حوالی فکرت می رویند؟»
اشاره به شعر سهراب
سپهری:
تا شقایق هست،
زندگی باید کرد.
·
مگر نه آنکه می گفتی:
·
«در انتهای نگاهت
·
همیشه دری باز است
·
و چشمی شوخ
·
که کودکی ات را به مدرسه می برد؟»
*****
·
بیاد آر،
·
در واژه هایت
·
آسمانی عریان بود و
·
پرستوهایی
·
که بر منقارشان
·
خوشههای طراوت می بردند.
·
ابری نبود.
·
برفی نبود.
·
بغضی نبود.
·
در واژه هایت
·
تبسّم بود و
·
نسیم بود.
·
و شقایق هایی
·
که در مرز آفتاب
قلبت را می لرزیدند.
قلبت را می لرزیدند.
·
مگر نه آنکه می خواستی
·
مهندسیِ بال های پرستو را بیاموزی،
·
چه شد که پرستوهایت را گم کردی؟
·
چگونه شد که شقایق هایت را ندیدی؟
*****
·
دریغا،
·
ردّ پایت در زمستان ها دایره شد
·
و بهاران را
·
در فاصله ی دلتنگی و آینه از یاد بردی.
پایان
ویرایش
از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر