تحلیلی
از
یدالله
سلطانپور
پیشکش به
ناهید ناهیدی
به
پایان رسیدیم، اما
نکردیم آغاز
فرو ریخت، پرها
نکردیم پرواز
نکردیم آغاز
فرو ریخت، پرها
نکردیم پرواز
1
فرو
ریخت، پرها
نکردیم پرواز
نکردیم پرواز
·
شفیعی در این جمله دیالک تیک وسیله
و آماج (هدف) را به شکل دیالک تیک پر و پرواز بسط و تعمیم می دهد و ضمنا عدم
استفاده از وسیله (پر) را به چالش می کشد:
·
وسیله از بین رفته (پر ریخته)، بی آنکه
از آن استفاده به عمل آید.
2
فرو
ریخت، پرها
نکردیم پرواز
·
آنچه شفیعی حتما می داند و باید
بداند، رابطه دیالک تیکی میان وسیله و آماج (هدف) از سوئی و رابطه دیالک تیکی میان
وسیله به عنوان سیستم با فونکسیون از سوی دیگر است:
·
هدف و آماج کسی که چرخ خیاطی تهیه
کرده، دوخت و دوز است.
·
ساختار سیستماتیک چرخ خیاطی برای
دوخت و دوز مناسب است و نه برای شخم زدن زمین.
3
فرو
ریخت، پرها
نکردیم پرواز
نکردیم پرواز
·
حالا خواننده و شنونده این شعر
شفیعی باید مفهوم پر را و یا وسیله را بسط و تعمیم دهد و به منظور شاعر پی ببرد:
الف
·
اگر «ما» ی انتزاعی مورد نظر شفیعی
قصد پرواز داشته، پر پرواز او از چه قراری بوده است؟
ب
·
فرض کنیم که منظور شاعر از پر و یا
وسیله، چراغ راه و یا تئوری و منظور او از پرواز، عمل و یا پراتیک دسته جمعی و یا اجتماعی
دگرگونساز باشد.
·
آنگاه، باید از شفیعی پرسید که او
و همگنانش (ما) با چراغ کدام تئوری به عمل دست زده اند که عدمش به ز وجودش بوده
است؟
ت
·
اجامر فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ
روحانی ـ بورژوائی ـ سنتی با پیه سوز تئولوژی (فقه، شریعت، قرآن، سنت رسول اکرم،
سنت امیرالمؤمنین و شهید کربلا و غیره) دست
به عمل زده اند.
·
یعنی با جزم های شرع انور.
پ
·
این یعنی در نهایت محرومیت از نعمت
حتی ساده ترین فرم های تئوری و تفکر.
·
اجامر حتی از حسگرائی و یا تجربه
گرائی (سنسوئالیسم، امپیریسم) بی خبر بوده اند، چه رسد به رئالیسم، چه رسد به تئوری
شناخت ماتریالیستی، چه رسد به تئوری شناخت دیالک تیکی ـ تاریخی.
ث
·
نتیجه عمل با پیه سوز تئولوژی همین
می شود که شده است.
·
این «پر» اصلا پر به معنی واقعی
کلمه نبوده، نیست و نخواهد بود.
·
این «پر» فقط به درد سقوط به اسفل
السافلین می خورد و نه به درد پرواز به جائی.
4
ببخشای
ای روشن عشق، بر ما
ببخشای
ای روشن عشق، بر ما
ببخشای
·
منظور از مفهوم ایراسیونالیستی «روشن
عشق» چیست؟
·
بدترین ستم فکری و فرهنگی که بر
ملتی می توان روا داشت، تخریب خانه خرد آن است.
·
حالا خواننده و شنونده فلک زده به
چه ترفندی باید مفهوم «روشن عشق» را معنی کند؟
·
در آئینه ی همین مفاهیم ایراسیونالیستی (خردستیز)، جهان بینی شاعر
عربده می کشد.
5
ببخشای
اگر صبح را
ما به مهمانی کوچه
دعوت نکردیم
ما به مهمانی کوچه
دعوت نکردیم
·
شفیعی در این بند شعر، دیالک تیک سوبژکت
و اوبژکت را به شکل دیالک تیک ما و صبح بسط و تعمیم می دهد و سوبژکت (ما) را مورد
انتقاد قرار می دهد که کوتاهی ورزیده و صبح را به میهمانی کوچه دعوت نکرده است.
·
سؤال اما این است که منظور شفیعی
از صبح چیست؟
6
·
خواننده و شنونده بی پناه، اکنون
باید مفهوم انتزاعی و گل و گشاد صبح را به ترفند تخیل و حدس و گمان، از اعماق ذهن
پریشان خویش استخراج کند تا به منظور شاعر پی ببرد.
·
صبح خمینی و حواریون او همین
جمهوری اسلامی بوده است.
·
صبح شفیعی چه بوده است؟
·
اگر صبحی جز این صبح تیره تر از
شام خمینی و حواریون بوده، چرا آن را بر زبان نمی راند؟
7
·
علاوه بر این، اگر سوبژکت (ما) در این زمینه کوتاهی و قصور ورزیده، چرا به عوص
آه و افسوس و پوزش و پرخاش، شروع به عمل نمی کند؟
·
این کرد و کار علما و شعرای طبقات اجتماعی
واپسین از شاملو تا شفیعی و هزاران شاعر دیگر، چیزی جز عامیانگی و عوامفریبی نیست.
8
ببخشای
اگر روی پیراهن
ما
نشان عبور سحر نیست
نشان عبور سحر نیست
·
شفیعی در این بند شعر، از فرط فقر فلسفی
و یا حواس پرتی، دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت بند قبلی شعر را وارونه می سازد:
·
اکنون دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت به
شکل دیالک تیک (و یا حتی به شکل دوئالیسم)
سحر و ما بسط و تعمیم می یابد:
·
سحر (همان صبح بند قبلی شعر) که
قرار بود به میهمانی کوچه حضرات دعوت شود، یعنی اوبژکت دعوت بود، اکنون سوبژکت واره
تصور و تصویر می شود.
·
سحر در این بند شعر، سوبژکتیویزه
می شود.
·
شفیعی سحر را سوبژکت واره (مثلا
جانور واره، انسان واره، کاروان واره) تصور
و تصویر می کند و انتظار دارد که سحر از روی هیکل «ما» بگذرد و رد پای آن بر روی
پیرهن حضرات بماند.
·
سوبژکت بند قبلی شعر، اکنون اوبژکت
شده است.
·
سوبژکت بند قبلی شعر، اکنون در
بهترین حالت به جاده ای بدل شده است تا کاروان سحر از رویش عبور کند و رد پایش بر
پیرهن جاده به جا بماند.
9
·
از این بند شعر شفیعی می توان به
تئوری اجتماعی (فلسفه تاریخ) او هم پی برد:
·
شفیعی و نه فقط او با مفهوم «سوبژکتیویته»
بیگانه است.
·
سوبژکتیویته یکی از کشفیات مهم
مارکس بوده است:
·
پدیده ها و روندهای اجتماعی ـ بر خلاف
پدیده ها و روند های طبیعی، بر خلاف رعد و برق و توفان و آتشفشان ـ خود آ و خود پو
و خود به خودی نیستند.
·
بلکه سوبژکت مندند.
·
بدون مداخله طبقات اجتماعی در جامعه
بشری آب از آب حتی تکان نمی خورد.
·
سحر و یا صبح کذائی پای لازم برای عبور
ندارد.
·
سحر را سوبژکت تاریخ بر دوش می
کشد.
·
عدم آشنائی به تئوری رهائی نهائی (مارکسیسم
ـ لنینیسم) هم خود شاعر را گیج و سر در گم
می سازد و هم خواننده و شنونده شعر او را.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر