۱۳۹۴ شهریور ۳, سه‌شنبه

سیری در دعاوی جورج ریترز (4)


  تحلیلی از
شین میم شین  

جورج ریترز  
هگل مفهوم تناقض را برای شناخت تغییر تاریخی به کار می برد.

·        تناقض و یا تضاد منطقی به چه معنی است؟ 

·        تناقض و یا تضاد منطقی عبارت است از ترکیبی که از یک حکم (اندیشه، جمله) و نقض آن تشکیل یافته باشد.  

الف
·        اگر حکمی با حکم همانند منفی خود همراه باشد، آنجا نیز تناقض و یا تضاد منطقی موجود است.

ب
·        تناقض و یا تضاد منطقی در تئوری علمی نقش مخرب بازی می کند.
·        زیرا با استفاده از آن در تئوری علمی می توان هر حکم دلخواهی را اثبات کرد.

ت
·        از این رو «خالی از تناقض بودن» برای سیستم های علمی، تئوری ها و سیستم های اصول علمی بدیهی از ضرورت خاصی بر خوردار است.

پ
·        کشف تناقض و یا تضاد منطقی و یا شبه منطقی، ما را مجبور به رفع آن و لذا مجبور به بررسی عمیقتر می کند و بطور غیر مستقیم منجر به کسب معارف (شناخت های) ماهیتا جدیدی می گردد.

2

هگل مفهوم تناقض را برای شناخت تغییر تاریخی به کار می برد.

·        هگل هرگز با مفهوم تناقض به شناخت تاریخ خطر نکرده است.
·        هگل احتمالا همین نظر را نمایندگی کرده که « کشف تناقض و یا تضاد منطقی و یا شبه منطقی، ما را مجبور به رفع آن و لذا مجبور به بررسی عمیقتر می کند و بطور غیر مستقیم منجر به کسب معارف (شناخت های) ماهیتا جدیدی می گردد.»

·        هگل دیالک تیکی اندیش است و هر دیالک تیکی اندیشی همه گنجینه شناخت افزارهای دیالک تیکی را به خدمت می گیرد و نه فقط یکی از آنها را.

3

·        تاریخ، روندی است.
·        یعنی از مراحل مختلف تشکیل می شود و هر مرحله عالی تر تاریخ، نتیجه ی نفی دیالک تیکی مرحله ماقبل است:
·        مثلا همین نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری، نتیجه نفی دیالک تیکی نظام اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی است.
·        هگل این سیر پیشرونده و توسعه یابنده و یا بالنده را با تریاد (تثلیث) تز ـ آنتی تز ـ سنتز توضیح می دهد:  


مثال

الف
·        هر بیضه هر پرنده ای حاوی پوسته، سفیده، زرده، آنزیم ها، ویتامین و غیره است.
·        در تریاد هگلی این را تز می نامند.

ب
·        نطفه موجود در هر بیضه را آنتی تز (نافی تز، ضد تز) می نامند.  

ت
·        میان تز و آنتی تز رابطه دیالک تیکی برقرار است:
·        یعنی همزمان با هم اند و بر هم اند.
·        در وحدت و تضاد همزمان با یکدیگر بسر می برند.
·        در همزیستی ستیزمند با یکدیگر بسر می برند.

·        تا روزی که آنتی تز همه مواد بیضه را جذب و از آن خود می کند و به جوجه ای استحاله می یابد.
·        و یکی از روزها پوسته توخالی بیضه را از درون منفجر می کند، یعنی به منقار می شکافد و به عنوان جوجه پا به عرصه وجود می نهد.
·        جوجه در این تریاد هگلی، سنتز (ترکیب بطور تحت اللفظی) نامیده می شود.

4
·        هر سنتزی نتیجه نفی دیالک تیکی تز مربوطه است:
·        جوجه نتیجه ی نفی دیالک تیکی بیضه است.

·        نفی دیالک تیکی به چه معنی است؟ 

5
·        نفی دیالک تیکی، دیالک تیکی از حفظ و حذف است:

الف
·        نطفه هر بیضه سفیده و زرده و آنزیم ها و ویتامین ها و غیره بیضه را از آن خود می کند و حتی توسعه می دهد.
·        به عبارت دیگر، حفظ می کند.
·        به عبارت فلسفی با تز (بیضه) رابطه اش را تداوم می بخشد (پیوست، تداوم، استمرار، وصل)

ب
·        نطفه اما پوسته و عناصر دیگری از بیضه را دور می اندازد.
·        یعنی حذف می کند.
·        یعنی از آن خود نمی کند.
·        به زبان فلسفی با بیضه از این بابت قطع رابطه می کند.
·        گسست می کند.
·        به قول مولانا، فصل می کند.

6
·        گذار (تحول، ترانسفورماسیون)  تاریخی در دیالک تیکی از پیوست و گسست، حفظ و توسعه و حذف، تداوم و شکست، قطع و وصل صورت می گرد.
·        این روند توسعه و تکامل را نفی دیالک تیکی می نامند.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک پیوست و گسست (تداوم و شکست) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

7
جورج ریترز
از نظر هگل محرک تغییر تاریخی عبارت است از
شناخت های متناقض
 که اساس واقعیت اند و تلاش ما برای حل تناقض ها و تناقض های جدیدی که سر بر می آورند.

·        بیچاره هگل، که از این اراجیف جورج ریترز و سفهای مشابه، روحش حتی خبر نداشته است.
·        بیشک خود جورج ریترز و مترجم بی سواد، حرف دهن خود را حتی نفهمیده اند.
·        ما سعی می کنیم منظور هگل را به ترفندی از این جفنگ استخراج کنیم:  

8
از نظر هگل محرک تغییر تاریخی عبارت است از شناخت های متناقض

·        مفهوم «معارف متناقض» به چه معنی است؟
·        آشنائی با دو حکم (اندیشه) ضد و نقیض، مثلا 2 ضربدر 2 می شود 4 و یا 2 ضربتدر 2 می شود، 40، به تغییر چیزی منجر می شود؟    

9

·        منظور هگل احتمالا این بوده که پیش شرط تغییر چیزی، شناخت آن چیز است و هر چیزی جولانگاه دیالک تیک عینی است.
·        بنابرین پیش شرط تغییر هر چیز، شناخت دیالک تیک عینی حاکم بر آن چیز است.
·        مثلا پیش شرط تغییر اتم هیدروژن، شناخت دیالک تیک پروتون و الکترون است.
·        در آن صورت می توان هیدروژن را اکسید و یا احیا کرد (الکترونش را از دستش گرفت و یا الکترونی به او وام داد)  و با عناصر دیگر ترکیب نمود:
·        بدین طریق جورج و هر جنی می تواند از هیدروژن و اکسیژن، آب تولید کند و از هیدروژن و کربن، گاز متان.
·        بعد با گاز متان می تواند آب تهیه شده را حرارت دهد، به جوش آورد، چای دم کند، نوش جان  کند و کیف خر کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر