تحلیلی
از
یدالله
سلطانپور
کمترین
تحریری از یک آرزو، این است
آدمی را آب و نانی باید وآنگاه، آوازی
آدمی را آب و نانی باید وآنگاه، آوازی
درقناری
ها نگه کن درقفس، تا نیک در یابی
کز چه در آن تنگنا شان ـ باز ـ شادی های شیرین است.
کز چه در آن تنگنا شان ـ باز ـ شادی های شیرین است.
·
معنی تحت اللفظی:
·
نگاهی بر قناری ها بینداز، تا
ببینی که در تنگنای قفس، باز از شادی های شیرین برخوردارند.
1
·
شفیعی برای اثبات ادعای خود در بیت
اول، مثال تجربی از عالم پرندگان می آورد:
·
چون قناری ها، علیرغم اسارت در قفس
و محرومیت از آزادی و استقلال، در تنگناری قفس از شادی های شیرین برخوردارند، پس کمترین
تحریر از آرزو، آب و نان و آواز است.
2
·
آنچه مینیمم و حداقل لازم برای
زنده ماندن است، بدین طریق ـ در تحلیل نهائی ـ ماکسیمالیزه می شود.
·
یعنی حداقل به عنوان حداکثر جا زده
می شود.
·
ایراد بینشی حاکم بر این بیت، سوبژکتیویسم
معرفتی است:
·
شفیعی آواز قناری را دلیل بر رضایت
خاطر آن می داند.
·
حق هم ظاهرا با او ست.
·
چون قناری برای آواز خواندن به
شرایط پسیکولوژیکی حداقل نیاز دارد و گرنه در گوشه قفس کز می کند و دم نمی زند.
·
سعادتی که شفیعی به قناری نسبت می دهد، اما از دید خود او ست.
·
از دید انسان ها ست.
·
به این دلیل سوبژکتیو است و نه اوبژکتیو.
3
·
بیشک قناری آواز را نه برای نشان
دادن شادی و رضایت خاطر به دلیل برخورداری اش از آب و دانه، بلکه برای گفتگو با قناری
های دیگر و شاید هم حتی با پرنده های دیگر به خدمت می گیرد.
·
آواز قناری نوعی کد گذاری محیط
زیست آن است.
·
نوعی نشانه گذاری است.
·
نوعی مرزبندی است.
·
حاوی پیام و فراخوان و هشدار و
اخطار و تهدید و غیره است.
·
چیزی از جنس ادرار سگان به گوشه ـ کنار
محوطه خویش است.
·
نشانه زنده بودن و رزمنده بودن
جانور و انسان است، ولی نه نشانه رضایت خاطر او.
·
چیزی در حد مینیمم و حداقل است و
نه در حد ماکسیمم و حداکثر.
4
کمترین تصویری از یک زندگانی:
آب
نان
آواز
آب
نان
آواز
·
شفیعی پس از ارائه دلیل تجربی از
جهان جانوران، یعنی پس از ناتورالیزه کردن مسائل و پدیده های اجتماعی ـ انسانی و
یا پس از سوسیالیزه کردن پدیده های طبیعی، حکم خود را با اندک تغییری تکرار و عملا
تعمیق و تحریف می کند:
·
جای « کمترین تحریری از آرزو» را «کمترین
تصویری از زندگانی» می گیرد.
·
تحریری از آرزو به تصویری از زندگانی استحاله می یابد.
·
آرزو به سرلوحه و الگوی زندگی بدل
می شود.
5
ور
فزون تر خواهی از آن
گاهگه پرواز
ورفزونتر خواهی از آن شادی آغاز
(ور فزون تربازهم خواهی، بگویم باز؟)
گاهگه پرواز
ورفزونتر خواهی از آن شادی آغاز
(ور فزون تربازهم خواهی، بگویم باز؟)
·
معنی تحت اللفظی:
·
فزون تر از کمترین تحریر آرزو و
کمترین تصویر زندگانی، (آب و نان و آواز) ، پرواز است.
6
·
بدین طریق آنچه کمترین بود به
بیشترین استحاله می یابد.
·
مینیمال، ماکسیمالیزه می شود:
·
زندگی انسان در آب و نان و آواز و
پرواز خلاصه می شود.
·
چیز دیگری به نظر شاعر طبقه حاکمه نمی
رسد.
·
آب و دانه ای در قفس و آوازی به هر
دلیل و با هر معنا و محتوا بر لب و مزید بر آن گشودن هر از گاهی در قفس و اذن
پرواز به قناری سلب قناریت شده و خو کرده بر قفس.
·
تبدیل جامعه به طویله، پر کردن سطل
آب، ریختن علوفه در آخور، جا زدن عرعر به عنوان رضایت از سیستم حاکم و اذن هوا
خوری هر از گاهی به سکنه طویله.
·
این تمامی آن چیزی است که در
متروپول های سرمایه داری بر آورده می شود و شاعر طبقه حاکمه از جامعه ایدئال خویش انتظار
دارد.
7
آنچنان
بر ما به نان و آب
اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود .
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود.
اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود .
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود.
·
معنی تحت اللفظی:
·
مشکل آب و نان اینجا به قدری است
که کسی لب به آواز نخواهد گشود و اگر آواز نباشد، شوق پرواز هم نخواهد بود.
·
این آیه یأس شاعر طبقه حاکمه است:
·
طبقه حاکمه در کشور عه هورا حتی از
فراهم آوردن شرایط لازم برای تهیه و تولید آب و نان عاجز است.
·
·
راه نجات قطعی از این وضعیت وخیم،
اما بسیج خلق زیر پرچم سوبژکت تاریخ (طبقه کارگر، تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ
لنینیستی اش) و بر اندازی طبقه حاکمه به مثابه سدی در برابر توسعه اجتماعی، فکری و
فرهنگی است و نه خواندن آیات یأس و تأسف و
دریغ.
8
·
این آیه شفیعی کدکنی همان آیه ای
است که یکی دیگر از شعرای طبقه حاکمه به نام احمد شاملو چند سال قبل خوانده است:
غم
نان اگر بگذارد.
احمد
شاملو
از
دست های گرم تو
ـ کودکان
توامان آغوش خویش (؟) ـ
سخن ها می توانم گفت،
غم نان اگر بگذارد.
سخن ها می توانم گفت،
غم نان اگر بگذارد.
نغمه
در نغمه درافکنده
ای مسیح مادر، ای خورشید،
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
ای مسیح مادر، ای خورشید،
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
رنگ
ها در رنگ ها دویده،
ای مسیح مادر ، ای خورشید،
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
ای مسیح مادر ، ای خورشید،
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
***
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته ای در پیراهن
از
انسانی که توئی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر