جمعبندی از
مسعود بهبودی
کار فرهنگی
محمد جلالی
خیز تا ما رفع دلتنگی کنیم
اندکی هم کار فرهنگی کنیم
پول بیت المال را با دست باز
خرج مانکن های مافنگی کنیم
چادر و روپوش آنها را سیاه
شورت و کرست ها ی شان رنگی کنیم
پشت و پهلو های شان را گرم و نرم
مغز شان سیمانی و سنگی کنیم
نقش عفت روی دامن های شان
چون نگارستان ارژنگی کنیم
کار فرهنگی اگر کافی نبود
فکر سرداری و سرهنگی کنیم
حیف و میل و لِفت و لیس و خورد و بُرد
زیر پرچم های خرچنگی کنیم
پایان
1
شعر انتقادی زیبائی است
ایراد ایده ئولوژیکی اش اما کجا ست؟
2
ما شاعر این شعر را نمی شناسیم.
ولی اگر حزب اللهی ها
پس از انقلاب سفید
یعنی پس از اعلام آزادی زنان
شعر انتقادی راجع به رژیم پهلوی
می سرودند،
چیزی در همین حد از کار در می آمد.
3
این شعر ظاهرا نقدی بر طبقه حاکمه جدید است.
ولی در واقع توهین و تحقیر و تخریب
زنان است که از قضا مورد سوء استفاده اجامر جمهوری عهد بوقی
قرار می گیرند.
4
این شعر
ماهیتا
زن ستیز است.
5
درست به همین دلیل نمی تواند طنز آمیز باشد.
6
پیش شرط طنز
انقلابی بودن طنز پرداز است.
7
پیش شرط طنز طرفداری از عزت و حقوق زنان ست.
فرق هم نمی کند که توسط کی تحت استثمار قرار داشته باشند.
8
همه طنز پردازان تاریخ بشری
ـ در تحلیل نهائی ـ
انقلابی بوده اند.
مسعود بهبودی
کار فرهنگی
محمد جلالی
خیز تا ما رفع دلتنگی کنیم
اندکی هم کار فرهنگی کنیم
پول بیت المال را با دست باز
خرج مانکن های مافنگی کنیم
چادر و روپوش آنها را سیاه
شورت و کرست ها ی شان رنگی کنیم
پشت و پهلو های شان را گرم و نرم
مغز شان سیمانی و سنگی کنیم
نقش عفت روی دامن های شان
چون نگارستان ارژنگی کنیم
کار فرهنگی اگر کافی نبود
فکر سرداری و سرهنگی کنیم
حیف و میل و لِفت و لیس و خورد و بُرد
زیر پرچم های خرچنگی کنیم
پایان
1
شعر انتقادی زیبائی است
ایراد ایده ئولوژیکی اش اما کجا ست؟
2
ما شاعر این شعر را نمی شناسیم.
ولی اگر حزب اللهی ها
پس از انقلاب سفید
یعنی پس از اعلام آزادی زنان
شعر انتقادی راجع به رژیم پهلوی
می سرودند،
چیزی در همین حد از کار در می آمد.
3
این شعر ظاهرا نقدی بر طبقه حاکمه جدید است.
ولی در واقع توهین و تحقیر و تخریب
زنان است که از قضا مورد سوء استفاده اجامر جمهوری عهد بوقی
قرار می گیرند.
4
این شعر
ماهیتا
زن ستیز است.
5
درست به همین دلیل نمی تواند طنز آمیز باشد.
6
پیش شرط طنز
انقلابی بودن طنز پرداز است.
7
پیش شرط طنز طرفداری از عزت و حقوق زنان ست.
فرق هم نمی کند که توسط کی تحت استثمار قرار داشته باشند.
8
همه طنز پردازان تاریخ بشری
ـ در تحلیل نهائی ـ
انقلابی بوده اند.
نون
هر چیز که در جستن آنی، آنی
مولانا
عطار هم می گوید:
«اگر تو پرّ و بال دنیی و عقبی بیندازی
خطابت آید از پی شان که هرچ آن جُستی، آنی تو»
(دیوان، ص ۵۶۶)
1
معیار مولانا برای تعیین هویت و اهمیت هر کس،
مطلوب او ست.
یعنی چیز دلخواه او ست.
2
در این معیار ذراتی از حقیقت هست.
3
یعنی از این معیار می توان
تا حدودی
برای جوینده تعیین هویت کرد.
ولی فقط تا حدودی.
4
این معیار مولانا معیاری سوبژکتیو است و نه اوبژکتیو (عینی)
5
معیار اما حتما باید اوبژکتیو (عینی) باشد
در غیر این صورت
به درد کسی نمی خورد.
6
چون تعیین کننده،
اوبژکتیو پنهان در ورای سوبژکتیو ها ست.
7
اینکه یکی دنبال کلنگی و داسی می گردد
و
دیگری دنبال تراکتوری و کمباینی
بسته به میل هیچکدام از آندو نیست.
8
اگرچه
به نظر ساده لوحان
چنین جلوه گر می گردد.
9
شرایط زندگی متفاوت آندو ست
که جست و جوی کلنگ و داس
و یا
تراکتور و کمباین
را رقم می زنند.
الف
یکی در افغانستان است با سطح توسعه نازل نیروهای مولده
و لذا کلنگ و داس می جوید، بی آنکه کلنگ واره و داس واره باشد.
ب
دیگری در فرانسه است با سطح توسعه عالی تر نیروهای مولده
و لذا تراکتور و کمباین می جوید، بی آنکه تراکتور و کمباین باشد.
او هم در روزگار سابق
بسان همنوع افغانی اش
کلنگ و داس جسته است.
ادامه دارد.
هر چیز که در جستن آنی، آنی
مولانا
عطار هم می گوید:
«اگر تو پرّ و بال دنیی و عقبی بیندازی
خطابت آید از پی شان که هرچ آن جُستی، آنی تو»
(دیوان، ص ۵۶۶)
1
معیار مولانا برای تعیین هویت و اهمیت هر کس،
مطلوب او ست.
یعنی چیز دلخواه او ست.
2
در این معیار ذراتی از حقیقت هست.
3
یعنی از این معیار می توان
تا حدودی
برای جوینده تعیین هویت کرد.
ولی فقط تا حدودی.
4
این معیار مولانا معیاری سوبژکتیو است و نه اوبژکتیو (عینی)
5
معیار اما حتما باید اوبژکتیو (عینی) باشد
در غیر این صورت
به درد کسی نمی خورد.
6
چون تعیین کننده،
اوبژکتیو پنهان در ورای سوبژکتیو ها ست.
7
اینکه یکی دنبال کلنگی و داسی می گردد
و
دیگری دنبال تراکتوری و کمباینی
بسته به میل هیچکدام از آندو نیست.
8
اگرچه
به نظر ساده لوحان
چنین جلوه گر می گردد.
9
شرایط زندگی متفاوت آندو ست
که جست و جوی کلنگ و داس
و یا
تراکتور و کمباین
را رقم می زنند.
الف
یکی در افغانستان است با سطح توسعه نازل نیروهای مولده
و لذا کلنگ و داس می جوید، بی آنکه کلنگ واره و داس واره باشد.
ب
دیگری در فرانسه است با سطح توسعه عالی تر نیروهای مولده
و لذا تراکتور و کمباین می جوید، بی آنکه تراکتور و کمباین باشد.
او هم در روزگار سابق
بسان همنوع افغانی اش
کلنگ و داس جسته است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر