۱۳۹۴ تیر ۲۹, دوشنبه

سیری در جهان بینی نظامی گنجوی (6)


مسعود بهبودی

پیشکش به 
شاعر توده و حزب توده

 سیاوش کسرائی
ستاینده پیگیر فرهادها

داستان خسرو و شیرین
اثری از نظامی گنجوی
  
چو بگرفت آن سخن فرهاد در گوش
ز گرمی خون گرفتش در جگر جوش

برآورد از جگر آهی شغب ناک (ناله وار)  
چو مصروعی ز پای افتاد بر خاک

به روی خاک می‌غلتید بسیار
وز آن سر کوفتن پیچید چون مار

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی سخن شیرین به گوش فرهاد رسید، خون در دلش به جوش آمد.
·        آهی سرشته به ناله کشید و بسان افراد غشی به خاک افتاد و از فرط سرکوفتن بر خاک، به ماری پیچینده بر دور خویش، شباهت یافت.

·        توصیف نظامی از تأثیر لحن شیرین بر فرهاد نه فقط اغراق آمیز، بلکه ایررئال «ضد واقعی» است.
·        خون در قلب می تواند به جوش آید و نه در جگر.
·        جگر انبار سموم اندام است.
·        آه هم معمولا از سینه در می آید و نه از جگر.

1
·        دلیل تأثیر مفرط شیرین بر فرهاد فقط بخشا شیوائی صدای شیرین است.
·        بخش عمده و تعیین کننده این تاثیر، پسیکولوژیکی ـ سوسیولوژیکی ـ غریزی است:
·        برای فرهاد زحمتکش نفس دعوت او از سوی دربار از اهمیت ارزشی خاصی برخوردار است.
·        این در واقع، از سوئی اوتوریته (مقام) سیاسی شیرین است که روان فرهاد را تحت تأثیر قرار می دهد و از سوی دیگر توهم وصلت با شیرین.
·        در روانشناسی توده ها وصلت با شهزاده ای زیبا ایدئالی      خیالی و واهی و ضمنا دست نایافتنی بوده است.

2
چو شیرین دید کان آرام رفته
دلی دارد چو مرغ از دام رفته

هم از راه سخن شد چاره سازش
بدان دانه به دام آورد بازش

·        معنی تحت اللفظی:
·        وقتی شیرین دید که دل فرهاد بسان پرنده ای از دام سینه اش پریده (بی هوش گشته)، برای به دام افکندن دوباره او، به چاره سازی از طریق گفتگو پرداخت.

3
پس آنگه گفت کای (که ای)  داننده استاد
چنان خواهم که گردانی مرا شاد

مراد من چنان است ای هنرمند
که بگشائی دل غمگینم از بند

به چابک دستی و استاد کاری
کنی در کار این قصر استواری

گله دور است و ما محتاج شیریم
طلسمی کن که شیر آسان بگیریم

ز ما تا گوسفندان یک دو فرسنگ
بباید کند جوئی محکم از سنگ

که چوپانانم آنجا شیر دوشند
پرستارانم این جا شیر نوشند

·        معنی تحت اللفظی:
·        شیرین از کشش عاطفی فرهاد نسبت به خود بهره برمی گیرد و از او می خواهد که برای حمل شیر از دور دست، جوئی از دل کوه سنگی بکند.

4
·        این کرد و کار شیرین نوعی سوء استفاده از ساده لوحی فرهاد است.
·        اگر شیرین برای عشق و علاقه فرهاد پشیزی ارزش قایل می شد، او را به زحمت نمی انداخت.
·        واکنش شیرین بر مرگ فرهاد نیز حاکی از همین حقیقت امر است.
·        خواهیم دید.

5
·        عشق فرزندان توده به اعضای طبقه حاکمه خریت بزرگی است.
·        چون چنین عشقی شالوده عینی ـ واقعی ندارد و پیشاپیش محکوم به شکست است.
·        گسست روابط زناشوئی جوانان ایرانی که پس از پیروزی ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی برقرار شده بودند، به همین دلیل است:
·        ازدواج نسنجیده و شتابزده ی جوانان متعلق به خرده بورژوازی و یا حتی پرولتاریا و دهقانان با فرزندان اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی منجلاب چرکین ترین تضادها بوده و عمدتا به بحران خانوادگی و زندگی منجر شده است.

6
·        ریشه اصلی ناکامی تراژیک فرهاد در همین تضاد طبقاتی است:  
·        عاشق اعضای طبقه حاکمه شدن، خریت و خیانت همزمان است.
·        چون چنین عشقی از همان آغاز یکطرفه، سست، بی بنیاد و در نتیجه، فاجعه بار و تراژیک است.

5
ز شیرین گفتن و گفتار شیرین
شده هوش از سر فرهاد مسکین

سخن‌ ها را شنیدن می‌ توانست
ولیکن فهم کردن می ندانست

زبانش کرد پاسخ را فرامشت
نهاد از عاجزی بر دیده انگشت

حکایت باز جست از زیر دستان
که مستم:
کور دل باشند مستان

ندانم کاو، چه می ‌گوید، بگوئید
ز من کامی که می ‌جوید، بجوئید

رقیبان آن حکایت بر گرفتند
سخن‌ هائی که رفت از سر گرفتند

چو آگه گشت از آن اندیشه فرهاد
فکند آن حکم را بر دیده بنیاد

·        معنی تحت اللفظی:
·        فرهاد هوش و حواس لازم برای فهم سخنان شیرین شیرین زبان نداشته و لذا از مراقبین شیرین خواسته که منظور شیرین را برایش بازگو کنند.
·        پس از فهم منظور شیرین، تصمیم به اجرای حکم او گرفته است.

6
·        اکنون نظر ما تأیید می شود:
·        فرهاد تحت تأثیر پسیکولوژیکی ـ سوسیولوژیکی ـ غریزی شیرین قرار دارد.
·        در این جور مواقع، عقل گوشه نشین می گردد و غریزه یکه تاز میدان.

·        به همین دلیل کارخانه فهم تعطیل می شود:
·        در نتیجه، فرهاد سخنان شیرین را می شنود، بی آنکه بشنود.

·        نظامی این حالت فرهاد را بدرستی با مستی قابل قیاس می داند:

حکایت باز جست از زیر دستان
که مستم:
کوردل باشند مستان

·        فرهاد اقرار می کند که مست است و بسان مستان کوردل و کودن است.
·        آن سان که سخنان شیرین را نفهمیده و نمی داند که چه انتظاری از او داشته است.

·        عجیب است که نظامی توقع و انتظار شیرین از فرهاد را اروتیزه می کند:   

ندانم کاو، چه می ‌گوید، بگویید
ز من کامی که می ‌جوید، بجویید

·        کامجوئی در این بیت نه به معنی استثمار جنسی، بلکه به معنی نیل به آرزو و خواهش و خواست از سوی شیرین است.

·        نظامی احتمالا با این واژه از توهم فرهاد پرده برمی دارد:
·        فرهاد فکر می کند که شاهزاده قصد استثمار جنسی او را دارد.
·        باید ببینیم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر