(320 ـ 398)
(942
ـ 1020)
تحلیلی از شین میم شین
مقوله
فلسفی «هنر»
در
فلسفه فردوسی
شاهنامه
بخش
16
(پادشاهی
کیخسرو شصت سال بود)
به پالیز چون
برکشد سرو، شاخ
سر شاخ سبزش
برآید ز کاخ
به بالای او
شاد باشد، درخت
چو بیندش بینا
دل و نیک بخت
سزد گر گمانی
برد بر سه چیز
کز این سه
گذشتی، چه چیز است نیز
·
معنی تحت اللفظی:
·
شاخه سرو در
بوستان سر برمی کشد و سر شاخه سبزش از کاخ فراتر می رود.
·
درخت وقتی شاخه
بالنده را بینادل و خوشبخت می بیند، از تماشای آن، دلشاد می گردد.
·
چه خوب است، اگر
درخت به سه نکته و به چیزهای فراتر از این سه نکته بیندیشد.
1
به پالیز چون
برکشد سرو، شاخ
سر شاخ سبزش
برآید ز کاخ
·
حکیم در این بیت،
دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک شاخه و سرو بسط و تعمیم می دهد تا ترقی و
تعالی جزء (شاخه) را در مد نظر گیرد و توضیح دهد.
·
·
حسن تفکر فلسفی، مزیت
و وسعت کل اندیشی از این قرار است:
·
خواننده و شنونده
می تواند واژه های جزء (شاخه) و کل (سرو،
درخت) را با هر چیز تجربی و مشخص دیگر تعویض کند و دست به استنتاجات علمی بزند.
·
به عنوان مثال،
می توان در وازه کل، بشریت را و در واژه جزء افراد انسانی را گنجاند و دست به
استنتاج علمی زد.
2
به بالای او
شاد باشد، درخت
چو بیندش بینا
دل و نیک بخت
·
حکیم هم همین کار
را می کند:
·
او درخت را
پرسونالیزه می کند.
·
انسان واره تصور
و تصویر می کند.
·
او به سرو، شخصیت
انسانی می بخشد تا به خودشناسی و محیط پیرامون خود شناسی نایل آید.
3
به بالای او
شاد باشد، درخت
چو بیندش بینا
دل و نیک بخت
·
سرو ـ بسان انسانی
که فرزند خود را در مد نظر قرار می دهد و می سنجد ـ شاخه بالنده خود را به تماشا
می ایستد.
·
تماشا (مشاهده) اولین
قدم برای شناخت حسی هر چیزی است.
·
چنین هم است:
·
سرو به این استنباط
و برداشت می رسد که شاخه اش ضمیری روشن و بختی نیک دارد و لذا شاد می شود.
·
مفاهیم دل و بخت در فلسفه فردوسی را باید مستقلا
بررسی کنیم.
4
سزد گر گمانی
برد بر سه چیز
کز این سه
گذشتی، چه چیز است نیز
·
درخت اگر انسان واره
و اندیشنده باشد، بیشک به سه چیز و چیزهای واقعی غیر از این این سه چیز خواهد
اندیشید.
·
این مقدمه چینی
حکیم طوس، برای توضیح مقولات اساسی فلسفه تاریخ (فلسفه اجتماعی) خویش است:
5
هنر
با نژاد است و با گوهر است
سه چیز است و
هر سه به بند اندر است
·
معنی تحت اللفظی:
·
هنر در پیوند
تنگاتنگ و ناگسستنی با نژاد و گوهر قرار دارد.
6
·
از این بیت حکیم
می توان دریافت که هنر در فلسفه او نه پدیده ای تک افتاده و بی پیوند، بلکه پدیده ای پیوندمند
است.
·
هنر در پیوند با
نژاد و گوهر قرار دارد.
·
این بدان معنی
است که هنر در فلسفه فردوسی در دیالک تیک سه عضوی هنر ـ نژاد ـ گوهر تشکیل می شود.
·
اما منظور از
مقولات فلسفی نژاد و گوهر چیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر