۱۳۹۴ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

پشت شیشه باد شبرو جار می زد


گلچین گیلانی
دکتر مجدالدین میرفخرایی، 
متخلص به گلچین گیلانی 
(۱۲۸۸ در رشت - ۱۳۵۱ در لندن) 

پشت شیشه باد شبرو جار می زد
برف سیمین شاخه ها را بار می زد
پیش آتش
یار مهوش
نرم نرمک تار می زد

جنبش انگشت های نازنینش
به، چه دلکش
به، چه موزون
رقص های تار و گلگون
بر رخ دیوار می زد


ابر های سرخ و آبی
روز های آفتابی
چون دل من
پنجه نرم نگار خوشگل من
بسته می شد باز می شد
جان من لرزنده از ماهور و از شهناز می شد
 
در بهشتی پاک و موزون
ای زمین، بدرود با تو
سوی یک زیبایی نو
سوی پرتو
دور از تاریکی شب
دور از بیماری و تب
دور از نیرنگ هستی

 
چشم ها را باز کردم، آه، دیدم
یار رفته
یار رفته
آنهمه آهنگ خوش از پرده ی  پندار رفته

بر درخت آرزوی کهنه ی من خورده، تیشه
نونهال آرزو شل شد ز ریشه

پشت شیشه
باز برف سیم پیکر شاخه ها را بار می زد
باز باد مست، خود را بر در و دیوار می زد
در رگ من نبض حسرت تار می زد  

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر