۱۳۹۴ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

سوء ظن


محمد زهری
سوء ظن
(تهران - آبان ماه ۱۳۴۳)  

به که پیغام گزارم؟

به کدامین مرد،
راز سربسته ی نجوای تو را باز رسانم؟

به کدام اهل درد،
سخن از پرده ی اندیشه برانم؟

شهر در خواب خوش خرگوشی است
غرق در خاموشی است

مرد بیداری بر نیمکت میدانی،
-خسته و مانده و سرد -
منتظر مانده فقط جامی را،
که در آن داروی بی هوشی است

نه پیغامی را

بار سنگین رسالت را ، باد
بر سر شاخه ی سنگین نخواهد برد
از هراس باران

غوره ی پنبه ی ایمان
در پس پستوی نسیان، پنهان است
پیک پیکان در پشت،
کشته ی رنگ رفیقان است
با رسولان دروغین،
وعده ی بیهده ی روضه ی رضوان است

ای دریغا، درد این است
که در این شب،
در این شهر دشمنکام
هیچ چشمی بر در نیست
هیچ دستی
ـ حتی در خواب ـ
بی خنجر نیست

تو نمی دانی، دشمن کیست
من نمی دانم، با من کیست
من و تو تنهاییم.


پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

۲ نظر:

  1. ویرایش:

    بار سنگین رسالت را ، باد
    بر سر شاخه ی سنگین نخواهد برد

    از هراس باران
    غوره ی پنبه ی ایمان
    در پس پستوی نسیان، پنهان است

    پاسخحذف