۱۳۹۴ فروردین ۲, یکشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (۳۸)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
دور ليلاج بهار است.
(دنیای سخن ۶۳، بهمن و اسفند ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

۱
معلم خدا بیامرزی به من می‌‌ گفت:
«تو مغز انیشتن داری.»
و این سخن را از باب استهزا می‌‌گفت.
با انیشتین نخستین بار بدینگونه آشنا شدم!
به کار مدرسه دل نمی‌‌دادم.
در بسیاری از کلاس ها بیش از یک سال ماندم که شاید پایه‌ ام قوی تر شود و نشد.
کوشش پدرم و مدرسه - که هم با اندرز و هم با چوب و فلک همراه بود ـ مرا اهل نکرد.
به کلاس چهارم متوسطه که رسیدم و رفته بودم که مالیاتچی از آب درآیم، یکباره تحصیل را ترک کردم.
همه تلاش‌ ها برای اینکه مرا به تجدید نظر وادارند، بی‌ فایده ماند.
چند سالی‌ به سیر آفاق و انفس پرداختم تا دوباره براه آمدم، آمدم، آمدم 
تا سر از دانشکده ادبیات بیرون آوردم و الی آخر...
و دعای پدرم در حقم

طرز «تربیت» فئودالی نمی توانست نتایج بهتری به دنبال آورد.
این طرز تربیت ضمنا فقط شامل حال مدارس نبوده و نیست.
تربیت به اصطلاح «خانوادگی» نیز توأم با تهدید و تحقیر و تنبیه و تخریب بوده و کماکان است.
پدر به مثابه مربی خانواده برای حل هر مسئله ای کمربند از شلوار بیرون می کشیده و به جان زن و و بچه بی پناه می افتاده است.
تربیت فئودالی از سلول اساسی جامعه (خانواده) آغاز می شد تا نوبت به مدارس و ارگان های دولتی برسد.

۲
 
رضا شاه خیلی خیلی کبیر برای تربیت فئودالی نانوائی که آرد برای تهیه نان نداشت، یخه اش را در جا می گیرد و به تنور شعله ور پرتابش می کند.
تا هم برای ملت قهرمان درس عبرتی بدهد و هم زحمتکشان «بی همه چیز» جامعه را به مثابه عامل اصلی قحطی و کمبود گندم جا بزند.

قلمزنی را از انشای کلاس شروع کردم و معلم - که تنها از جمع معلمان او را دوست دارم - باد در آستینم انداخت.
چیزی نمانده بود که فکاهی نویس از کار درآیم
بسیار به این در و آن در زدم، تا راه خود را باز یافتم و به شعر روی آوردم.
در ذات خود خصیصه نوجویی داشتم.
از همین رو نیما را جستم و یافتم.
ابتدا شعر های، «گلچین گیلانی» برای من حلاوت بیشتری داشت.
اما بعد‌ها نیما را از همه برتر دیدم

۱

ژاله اصفهانی پژوهشی در رابطه با فرم هنری شعر دارد که ما متأسفانه هنوز نخوانده ایم، ولی شنیده ایم که دلیل رواج وسیع این فرم هنری را در ارزانیت ساز و برگ آن می داند.

۲
اگر برای هنر نقاشی به رنگ و قلم مو و پرده و غیره و برای هنر موسیقی به آلات مربوطه نیاز باشد، برای شعر مداد و کاغذی کافی است.
چه بسا  حتی به آموزش خواندن و نوشتن نیازی نیست.
شاید به همین دلیل در کشور عه هورا همه از دم شاعرند.
و آدم ها هر چه «بی همه چیز» تر باشند، به همان اندازه، شاعرترند.

۳
اما هرگز نباید به این دلیل روایت شده از مادر مظلوم مان قناعت ورزیم.
یکی از مهمترین دلایل روی آوردن به شعر، میدان باز و فراخی است که این فرم هنری در اختیار بنی آدم قرار می دهد.

۴
اصولا برای سرایش شعر، لیاقت فکری معینی الزامی نیست.
آموزش سطحی وزن و قافیه برای شاعر شدن کافی است.
در شعر نو حتی به وزن و قافیه هم دیگر نیازی نیست.

۵
یکی دیگر از مزایای شعر در مقایسه با نثر، نقش شاهکلیدی شعر است.
شعر عملا شاهکلیدی است که برای باز کردن خیلی از قفل ها مناسب است:

۶
شعر قبل از هر چیز برای تخلیه پسیکولوژیکی مناسب است.
شعر چه بسا نقش مسکن و تریاک بازی می کند.
هم خواندن شعر و هم سرایش آن روح و روان آدمی را از فشار روحی و روانی موجود آزاد می سازد.
امتحانش آسان است.
هر غزل مناسب به حال آدمی از حافظ والیومی و یا تریاکی است.
یکی از دلایل محبوبیت شعر حافظ همین افیون وارگی آن است.

۷
شعر ضمنا برای تبلیغ هر ایده ئولوژی مبتنی بر خردستیزی مناسب تر از دیگر فرم های هنری است.
به همین دلیل اکثریت فلاسفه و شعرا و فضلای خردستیز (از نمایندگان طبقات اجتماعی واپسین تا نمایندگان عرفان) آثار و افکار خود را در فرم شعر و یا در فرم نثر شعرگونه تألیف کرده اند و می کنند.

۸
یکی دیگر از دلایل رواج وسیع شعر، انعطاف فوق العاده این فرم هنری است.
به عنوان مثال با شعر می توان هر حرفی را زد و ضمنا نزد.
مثلا نسبت به همنوعی ابراز عشق و یا نفرت کرد و نکرد.
سخن هر کس در فرم شعر ـ خواه شعر شاعری دیگر باشد و خواه شعر خود سوبژکت مربوطه ـ بطرز عام و انتزاعی مطرح می شود.
به همین دلیل شعر بویژه اکنون در فیسکده به ابزار ارزانقیمت مبادله حوایج غریزی ـ جنسی ـ احساسی ـ روانی ـ عاطفی با همنوع بدل شده است.

۹
شعر را می توان بسان حربه ای بر ضد هر نفسکشی به خدمت گرفت.
مثلا بیتی از شعری می تواند نقش مشتی بر پوزه ای را ایفا کند.

۱۰
بیتی از شعری می تواند در نهایت شکست در بحث و در اوج ورشکستگی استدلالی، ورق را برگرداند و آبروی بنی آدم را حفظ کند.


۱۱
چیزی نمانده بود که فکاهی نویس از کار درآیم
بسیار به این در و آن در زدم، تا راه خود را باز یافتم و به شعر روی آوردم.


دلیل احتمالی صرفنظر محمد زهری از فکاهی و روی آوردن او به شعر در بیوگرافی او ست.
فکاهی وسیله مناسبی برای تعمیر روح و روان بشدت صدمه دیده و تخریب گشته او نبوده است.
فکاهی فونکسیون بکلی دیگری دارد.
اما شعر برای نیل به این آماج جان می دهد.

چون شعر اصیل ترین فرم برای تخلیه و ترمیم روح و روان ستمدیده است.
 شعر عملا تقطیر درونمایه روح و روان دستخوش آشوب است.
شعر مادیت یابی درد و رنج و شکنج روان و روح است.
سرایش و خوانش شعر قابل مقایسه با درد دل با بهترین یار است.
سرایش و خوانش شعر نوعی درد دل در خفا و تجرد و تنهائی است.


۱۲

سال ها ست بی‌ هیچ ادعایی شاعرم.
شعرم را بدست مردم می‌‌دهم، بدین امید که مقبول افتد.


نه.
قضیه عمیقتر از این است که محمد زهری تصور می کند.
شاعر و هر مولد هر کالائی شعر و مولود خود را عرضه می کند تا در آئینه مصرف کننده خود را تماشا و ارزیابی کند.
برای شاعر و هر مولد امتعه و نعمات مادی نظر همنوعان از اهمیت خارق العاده ای برخوردار است.
مولد در اثر داوری مصرف کننده هم هویت خود را کشف می کند و هم ماهیت خود را.

کار روند ماهوی بنی آدم است.
در هر اثر  مادی و معنوی هر مولد، ماهیت انسانی او تبلور می یابد.
به همین دلیل نقد هر اثر هر کس هم می تواند او را شاد و خشنود سازد و هم روان او را به آشوب کشد.
بی دلیل نیست که جماعت علاف در فیس آباد شب و روز برای هر جفنگ هر ننه مرده ای هورا می کشند تا برای جفنگ خودشان متقابلا هورا بکشند.

۱۳
 
این کردوکار عیرانی جماعت معجونی از عوامفریبی و خودفریبی است.
برای اینکه بخش اعظم هوراها حتی بدون کمترین تأمل بر روی جفنگ کشیده می شوند.
چون جفنگ های مورد نظر چه بسا حاوی اغلاط املائی، انشائی، معنوی و منطقی چشمگیرند.
افراد در بهترین حالت مثلا بیتی و یا مفهومی را از جفنگ را کپی و درج می کنند و صلوات و تکبیر صوری و بی معنا می فرستند و می کشند.

۱۴
خودفریبی و عوامفریبی خیلی ها فرم های متنوعی به خود گرفته است.
یکی از این فرم ها، عکس گرفتن و انتشار عکس با شاعری  و یا شعرائی است.
بدین طریق و با این ترفند از شهرت بجا  نابجای شاعر و یا شعرا برای کسب شهرت کشکی شخصی استفاده به عمل می آید.
خیلی ها آلبومی از این عکس ها دارند.
وقتی هم کم می آورند به سراغ منتقدین مهندس و دکتر می روند.
اگر آنهم ته کشید، به زیارت قبور شعرای مرده می روند و با چهره ای غمزده بر سر گور شاعر مرده می نشینند تا عکس مناسبی گرفته شود.
عیرانی جماعت بلحاظ ابتکار عمل کم و کسری ندارند.
ساز و برگ لازم برای خودفریبی و عوامفریبی همه آماده است.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    افراد در بهترین حالت مثلا بیتی و یا مفهومی را از جفنگ کپی و درج می کنند و صلوات و تکبیر صوری و بی معنا می فرستند و می کشند.
    بجا و نابجا

    پاسخحذف