۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه

هنگام هنگامه ها (۱)

سیاوش کسرایی 
سرچشمه: 
صفحه فیسبوک 
برزین آذرمهر 
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هان ای شب خارایی
سنگ صبورم شو

و در گرد آتش پژمرده ام، بهل (لم بده)
ای هاله نیلی فام،
تا بگویمت
آنچه را که دیگر نمی توانمش نهفت:

«بختم کوتاه ماند
و دستم از آن کوتاهتر
و تلاش ها همه آوار شدند.


منم و بالاپوش سرما
بر گرده ام
و گرسنگی یادگار ماندگار
در روحم
و هزاران یاد دیگر
که رستاخیز وحشت انگیزشان
در پهنه جان من است.

کجایید، ای واژه های گرمی بخش
که انگشتان یخزده نمی یابدتان؟

نه گل نیمباز تبسمی
و نه سوسوی مهربانی فانوس چشمی

چهره ها در تاریکی است

اگر محبتی وام کنم
به تخم مرغی خواهمش فروخت
کجا بیضه می گذارید؟»

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر