محمد زهری
شکست ناز است، مرا
عقده راز است، مرا
داغ نیاز است، مرا
ناله ی ساز است، مرا
همت باز است، مرا
لیکن در پیش رخ ات
کنگ و زبان بسته شدم!
فسون مار است، تو را
رنگ بهار است، تو را
لاله عذار است، تو را
زیب و نگار است، تو را
میل قرار است، تو را
بوی دیار است، تو را
لیکن از این خامشی ات
سوخته و خسته شدم!
رنگ بهار است، تو را
لاله عذار است، تو را
زیب و نگار است، تو را
میل قرار است، تو را
بوی دیار است، تو را
لیکن از این خامشی ات
سوخته و خسته شدم!
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر