الله شادی کنندگان را دوست ندارد.
برای پشت کردن به این باور اهریمنی
برایم همین یک آیه کافی است.
جهانشاه
برای پشت کردن به این باور اهریمنی
برایم همین یک آیه کافی است.
جهانشاه
تحلیلی از مسعود بهبودی
جهانشاه
فلسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان
خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
شادی موجب شکوفائی انگیزه حیات است.
انسان غمگین می تواند یک بیمار روانی، عقده ای و گاهی خطرناک باشد.
اما اسلام شادی را نفی می کند و آن را معصیتی گناه آلود تلقین می کند.
این چنین است که آئین شادی ستیز اسلام از مردم شاد ایران، امتی عزادار ساخت.
اسلام شادی را با چنین آیه ای از قول الله مدینه گناه می داند.
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
شادی موجب شکوفائی انگیزه حیات است.
انسان غمگین می تواند یک بیمار روانی، عقده ای و گاهی خطرناک باشد.
اما اسلام شادی را نفی می کند و آن را معصیتی گناه آلود تلقین می کند.
این چنین است که آئین شادی ستیز اسلام از مردم شاد ایران، امتی عزادار ساخت.
اسلام شادی را با چنین آیه ای از قول الله مدینه گناه می داند.
· جهانشاه و یاران یکی از فرقه های روشنفکریت
راستگرای کشور ما را تشکیل می دهند.
· آشنائی با طرز تفکر ایشان ضمنا آشنائی با بخشی از
روشنفکریت راستگرای وطنی است.
· جناح راست روشنفکریت ایران به همان سان متشتت و
متفرق است که جناح چپ آن.
· این طیف نیز از راست افراطی، مثلا پان عیرانیسم
شروع می شود و به راست میانه رو و معقول می رسد.
· درست بسان جناح چپ روشنفکریت وطنی.
۱
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
· جهانشاه احتمالا از با سوادترین شخصیت های روشنفکریت
راست وطنی است، ولی سطح توسعه علمی اش آدمی را به یاد روشنفکریت چپ وطنی می
اندازد.
· منظور او احتمالا این است که فلسفه و آموزش و پرورش برای تأمین خرسندی و
شادی اعضای جامعه اند.
· این ادعای او اما به چه معنی است؟
۲
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
· این ادعای جهانشاه قبل از همه حاکی از بی خبری او
از موضوع فلسفه و آماج آموزش و پرورش اعضای جامعه و علم روانشناسی است:
الف
· چون موضوع فلسفه نه شادی و غم، بلکه عام ترین و
کلی ترین مسائل هستی اعم از طبیعت، جامعه و تفکر
است.
· اگر وظیفه بیولوژی بررسی روندهای زیستی و خاص
باشد، وظیفه فلسفه بررسی روندهای کلی و عام است.
ب
· موضوع روانشناسی بررسی پدیده ها و روندهای روانی
حیوانی و انسانی و خاص است.
ت
· آماج هر جامعه از آموزش و پرورش نسل جدید نه
خرسندی و شادی، بلکه تدارک و برنامه ریزی درخور برای انجام هرچه بهتر وظایف محوله
به اعضا ست.
۳
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
· این ادعای جهانشاه از سوی دیگر از طرز نگرش
پسیکولوژیستی او پرده برمی دارد که یکی از تسلیحات ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه
امپریالیستی برای تحریف حقیقت عینی و عوامفریبی است.
· چون شادی و غم حالات روانی اند و خواه و ناخواه
ثانوی اند.
· برای اینکه شادی و یا غم درخود (فی نفسه) و برای
خود وجود ندارد.
· شادی و یا غم نتیجه واکنش موجود زنده به شرایط
عینی زندگی است.
· میان شرایط عینی زندگی و حالات روانی رابطه دیالک
تیکی علت و معلول برقرار است.
· تعیین کننده شرایط عینی اند.
· البته معلول هم به نوبه خود در علت مؤثر است.
· با برجسته کردن پدیده های روانی می توان به
عوامفریبی دست زد، ولی نمی توان به توضیح علمی چیزی نایل آمد.
۴
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
فسفه، آموزش، تربیت، روانشناسی... هدف شان خرسندی و شادی است
که حق طبیعی هر انسان متعارفی است.
· این ادعای جهانشاه از سوی دیگر از بینش
پراگماتیستی او پرده برمی دارد.
· اگر به جای فوندامنتالیسم شیعی، فوندامنتالیسم
سنی روی کار آمده بود، جهانشاه در آن صورت می بایستی پدیده دیگری را مثلا خشونت
اسلامی را برجسته کند و دست به عوامفریبی بزند.
· همان کاری که عناصری از جناح راست و چپ هپیلی
هپوی روشنفکریت وطنی در مورد القاعده و داعش و غیره انجام می دهند.
۵
· ادعای سوبژکتیو جهانشاه در هر صورت ارزش علمی،
منطقی و تجربی ندارد.
· چون به هیچ دلیل علمی، منطقی و تجربی نمی توان
ادعا کرد که شادی بهتر از غم است و یا شادی حق طبیعی هرکس است، ولی غم حق طبیعی
کسی نیست.
· وقتی شرایط غم انگیز حاکم اند، اولا چگونه می
توان بشکن زد و رقصید و خوش بود؟
· ثانیا به چه دلیل کسی نباید حق داشته باشد که غمگین
باشد و یا حتی بگرید؟
۶
شادی موجب شکوفائی انگیزه حیات است.
انسان غمگین می تواند یک بیمار روانی، عقده ای و گاهی خطرناک باشد.
شادی موجب شکوفائی انگیزه حیات است.
انسان غمگین می تواند یک بیمار روانی، عقده ای و گاهی خطرناک باشد.
· وقتی از کسی دلیل تجربی و علمی خواسته نشود، بسان
جهانشاه می تواند، هرچه دلش خواست بر زبان راند.
· آدم یاد منطق سطحی و کشکی فیلم های هالی وود می
افتد.
· توصیه دم به دم شادی مکانیکی به عنوان ضریح امام
زاده اعجاز.
· دیگر زعمای جناح راست روشنفکریت وطنی هم همین
نسخه نجات را می پیچند که جهانشاه پیچیده است:
· شاد کردن این و آن از طریق قلقلک و یا ذکر جوک
های تکراری و بند تنبانی.
۶
انسان غمگین می تواند یک بیمار روانی،
عقده ای و گاهی خطرناک باشد.
· اتفاقا بر خلاف پندار جهانشاه، آه و اندوه و اشک
در ایام ناگوار ضرورت مبرم دارد و موجود زنده بطور خودپو و طبیعی همین واکنش را
نیز نشان می دهد، بی آنکه عقده ای و یا روانی خطرناک و بی خطر باشد.
· هیچ آدم عاقلی اعضای جامعه را بلحاظ پسیکولوژیکی
تک بعدی بار نمی آورد.
· منطقی و چاره ساز و رهگشا شادی و رقص و پای کوبی
تحت شرایط عینی درخور و آه و اندوه و اشک تحت شرایط درخور دیگر است.
· مفاهیم عقده ای و روانی تعاریف دیگری دارند.
· اتفاقا تک بعدی کردن اعضای جامعه به اختلالات
روانی آنها منجر می شود.
· آدم، آدم است و نه عروسکی تا کوک کنی و برقصد.
· تک بعدی کردن اعضای جامعه به معنی تخریب روانی
آنها و سلب حقوق اولیه بشری از آنها ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر