چرخش
فرهنگی ژیژک
فروغ
اسدپور
سرچشمه:
صفحه
فیسبوک فروغ اسدپور
مسعود بهبودی
وقتی
می خواهید کسی را نقد کنید
نقد
نظرات ژیژک و فروغ اسد پور بر فاجعه کشتار پاریس
برهان
عظیمی
(12 ژانویه
2015)
به
نظر من نقد دوست محترم فروغ اسدپور، به یک معنای واقعی
نقد
رادیکال مارکسیستی نیست!
خودشیفتگی
فردی است که می خواهد
در
ورای نام ژیژک
با
سر دادن چند ضجه ی خرده بورژامُأبانه
تنها خود نمایی کند.
·
آنچه ما را به تأمل در «تحلیل»
شتابزده فروغ اسدپور از جفنگیات ژیژک برانگیخته، مطالعه چند سطر اول همین متا «تحلیل»
برهان عظیمی از «تحلیل» فروغ اسدپور بود.
·
ما برهان عظیمی را هم اصلا نمی
شناسیم و این اولین مطلبی است که از ایشان می خوانیم و قصد تأمل در محتوا و فرم آن
را داریم.
۱
به
نظر من نقد دوست محترم فروغ اسدپور، به یک معنای واقعی
نقد
رادیکال مارکسیستی نیست!
·
این داوری پیشاپیش حریف راجع به
کامنت فروغ اسدپور، به دلیل بی مقدمگی اش، پیشداوری است و نه داوری.
·
این ضمنا درست همان عیب و ایراد
خود فروغ اسدپور است که «تحلیل» خود را از آخر شروع می کند.
·
یعنی «تحلیل» خود را بسان حریف بر
پیشداوری بنا می کند.
·
حریف البته قول می دهد که در روند
بررسی تحلیل فروغ اقامه دلیل قوی کند و پیشداوری خود را به مقام داوری ارتقا دهد.
·
یعنی ادعای خود را اثبات کند.
·
سؤال اما این است که چرا حریف حکم
نهائی خود را نه پس از استدلال تجربی و نظری، بلکه قبل از آن و پیشاپیش صادر می کند؟
۲
به نظر من نقد فروغ اسدپور نقد رادیکال مارکسیستی نیست.
·
شاید یکی از دلایل این طرز «تحلیل»
که ضمنا خاص حریف هم نیست، خالی بودن کله و چنته
از اندیشه و یا پریشان اندیشی باشد.
·
این مسئله بسیار مهمی است که باید
ریشه یابی و ریشه کن شود.
·
ایراد فروغ اسدپور از دید حریف، در
هر صورت این است که نقد او «نقد رادیکال مارکسیستی» نیست.
·
این
ادعای حریف اما به چه معنی است؟
۳
به نظر من نقد فروغ اسدپور نقد رادیکال مارکسیستی نیست.
·
این بدان معنی است که نقد فروغ
اسدپور، در تحلیل نهائی مارکسیستی است، ولی فاقد رادیکالیته مورد نظر حریف است.
·
کج و کولگی دو هزاری حریف و حواس
پرتی عمیق او در بهترین حالت (یعنی اگر حریف عوامفریب نباشد) هم همین جا ست.
·
فروغ اسدپور همانقدر می تواند
مارکسیست باشد که حضرت هابرمس و امثال بیشمار او بوده اند.
·
ضمنا من ـ زور حریف از مفهوم من در
آوردی و تق و لق «نقد رادیکال مارکسیستی» چیست؟
۴
کمونیست های سرخپوش و انقلابی کره مریخ
به نظر من نقد فروغ اسدپور نقد رادیکال مارکسیستی نیست.
·
آیا نقد مبتذل، سطحی و غیر رادیکال
مارکسیستی هم وجود دارد؟
·
چون نقد اگر بخواهد رادیکال باشد، یعنی
دست به ریشه برد (به قول مؤسس مارکسیسم)، فقط می تواند مارکسیستی باشد و لاغیر.
·
به عبارت دیگر، مارکسیستی بودن هر
نقد، بطور اوتوماتیک به معنی رادیکال بودن آن است.
·
یعنی آلترناتیو دیگری وجود ندارد.
·
این طرز «تفکر» ما را به یاد جفنگ «کمونیست
های انقلابی» می اندازد.
·
چون کمونیست غیر انقلابی و یا ضد انقلابی
و یا ارتجاعی در کره مریخ هم یافت نمی شود.
·
ما باید ضمن تحلیل این متانقد حریف
طرز تحلیل خود او را هم مورد تأمل قرار دهیم تا ببینیم ماست او در ورای هارت و
پورت ها چند من کره دارد.
۵
به نظر من نقد فروغ اسدپور نقد رادیکال مارکسیستی نیست.
خودشیفتگی فردی است که می خواهد در ورای نام ژیژک با سر
دادن
چند ضجه خرده بورژوامآبانه تنها خودنمائی کند.
·
اکنون دست اسلوبی و متدئولوژیکی
خود حریف رو می شود:
·
همان پسیکولوژیسم ژیژک و فروغ
اسدپور توسط حریف هم نمایندگی می شود.
·
حریف هم بسان آندو متا«تحلیل» خود
را از سوبژکت و به عبارت دقیقتر از روندهای روانی سوبژکت یعنی فروغ اسدپور شروع می
کند.
·
از خودشیفتگی فروغ اسدپور شروع می
کند.
۶
·
این طرز تفکر قبل از اینکه پسیکولوژیستی
باشد، سوبژکتیویستی است.
·
چون پسیکولوژیسم یکی از زیرسیستم
های سوبژکتیویسم است و هر دو از مکاتب معرفتی ـ نظری بورژوازی واپسین اند.
·
خود سوبژکتیویسم هم یکی از زیرسیستم
های طرز تفکر متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) است.
۷
به نظر من نقد فروغ اسدپور نقد رادیکال مارکسیستی نیست.
خودشیفتگی فردی است که می خواهد در ورای نام ژیژک با سر
دادن
چند ضجه خرده بورژوامآبانه تنها خودنمائی کند.
·
یکی از «تجلیات» بارز سوبژکتیویسم
در همین جمله دوم حریف خودنمائی می کند:
·
تخریب شتابزده و پیشاپیش اعتبار
صاحب نظر.
·
سوء استفاده اوپورتونیستی فروغ
اسدپور از شهرت جهانی ژیژک.
۸
·
بحث بر سر صحت و سقم این دعاوی نیست.
·
بحث بر سر اسلوب فکری است.
·
این طرز تفکر البته خاص حریف نیست.
·
روشنفکریت ایران به همین مرض اسلوبی
گرفتار است.
·
این وجه مشترک همه عناصر روشنفکریت
ایران ـ اعم از چپ و راست، مذهبی و لائیک
ـ است.
·
به همین دلیل هر چالش نظری با آنها
یا بی ثمر می ماند و یا به تخریب اعصاب افراد می انجامد.
·
سؤال اما این است که چرا و به چه
دلیل؟
۹
·
شاید یکی از دلایل آن وابستگی
طبقاتی به طبقات اجتماعی غیر پرولتری و خود آن در تحلیل نهائی واکنشی غریزی ـ طبقاتی، خودپو و جبری باشد.
۱۰
·
شاید یکی دیگر از دلایل این طرز
برخورد، استتار همان خلأ فکری مذکور باشد.
·
یعنی نوعی ویراژ دادن و گرد و خاک
به پا کردن به نیت پنهان کردن فقر فکری و تجربی و نظری خویش باشد.
·
یعنی به نیت اثبات سوبژکتیو پیشاپیش
حقانیت خویش باشد.
·
شاید این طرز تفکر و رفتار، نوعی
ساز و برگ چالش نظری و یا حتی عملی باشد.
۱۱
مجسمه ای
از حسین رزاقی
به نظر من نقد فروغ اسدپور نقد رادیکال مارکسیستی نیست.
خودشیفتگی فردی است که می خواهد در ورای نام ژیژک با سر
دادن
چند ضجه خرده بورژوامآبانه تنها خودنمائی کند.
·
معایب سوبژکتیو (مثلا اوپورتونیسم
مورد نظر حریف و خودشیفتگی) اما علیرغم اهمیت معین شان، تعیین کننده نیستند.
·
چون سوبژکت آدم است و نه سنگ و
صخره و مجسمه.
·
فروغ اسدپور به عنوان مثال، بیشک
می تواند در طرز تفکر و اتیک خود تجدید نظر کند.
·
به همین دلیل نقد نظر بمراتب مفیدتر
و مهمتر از نقد صاحب نظر است.
·
چه رسد به تخریب اعتبار و شخصیت
صاحب نظر.
·
نقد صاحب نظر باید فقط و فقط در
رابطه با نقد نظر صورت گیرد.
·
آنهم نه به نیت تخریب صاحب نظر،
بلکه برای نفوذ عمیقتر و همه جانبه تر در ریشه های اجتماعی و طبقاتی و زیربنائی
نظر.
·
چون سوبژکتیو همیشه داغ اوبژکتیو
را بر پیشانی خویش دارد.
۱۲
·
علاوه بر اینها همه، اوپورتونیسم و
اگوئیسم و خودشیفتگی خاص فروغ اسدپور نیست.
·
بلکه خاص روشنفکریت وطنی بطور کلی است.
·
چه راست و چه چپ.
·
چه مذهبی و چه لائیک.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر