۱۳۹۳ آذر ۱۸, سه‌شنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (38)


نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد
  
تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه

3
چراغ، چراغ اندیشه های او ست که از او می تراود و شیفتگان نور و روشنائی
 را به سوی خویش می کشد.
  
1
·        سیاوش اکنون از خود نیما برون می آید و به غیر می پردازد.
·        سیاوش از جاذبه کهربائی اندیشه های نیما سخن می گوید، از جاذبه نور که از چراغ تشعشع می یابد و حشرات و جانوران را به سوی خود جذب می کند.

2
·        حشرات احتمالا نور چراغ را با گل عوضی می گیرند و برای مکیدن شیره آن خود را به آتش می زنند، روشنفکران ایرانی هم احتمالا به همان سان.

3
·        ما فکر نمی کنیم که کسی در ایران به سوی اندیشه های نیما جذب شده باشد.
·        سیاوش یک استثناء است، از هر نظر و در هر رابطه!
·        دریغ که دیگر نیست و این درد دردناک بزرگی است!

4
·        حتی احسان طبری به قول خودش، جاذبه ای به سوی اشعار نیما نداشته اند.

5
·        آنچه نیما را در ایران مشهور می سازد، فرم نوین شعر او ست.
·        روشنفکران ایرانی احتمالا توان درک اندیشه های نیما را نداشته اند.

·        از این رو، این ادعای سیاوش قابل تردید و تأمل است!

4
چراغ، چراغ اندیشه های او ست که از او می تراود و شیفتگان نور و روشنائی را
به سوی خویش می کشد و یا از دور به بیداران چشم انتظار علامت می دهد.

·        علامت دادن به بیداران چشم انتظار نیز احتمالا در کار نبوده:
·        سیاوش در بهترین حالت، قیاس به نفس می کند.

1
·        سیاوش معاصران خود را با خویشتن خویش عوضی می گیرد.
·        غولان تاریخ همیشه چنین بوده اند!

2
·        کسی که به تفکر مفهومی تسلط ریشه ای دارد، اغلب دچار این توهم می شود که بقیه نیز همین تسلط سهل و ساده را دارند.
·        درست به همین دلیل بوده که مارکس توده ای کردن فلسفه علمی را رهنمود می دهد:
·        برداشتن فلسفه به نیت پایان دادن به فلسفه را.
·        علم کردن فلسفه به نیت قلع و قمع کردن فلسفه را.

3
·        برخی از ساده لوحان منظور مارکس را از برداشتن فلسفه به نیت از میان برداشتن فلسفه نمی فهمند و لذا از مارکس به عنوان گورکن فلسفه دم می زنند.

4
·        فلسفه در زبان مارکس و انگلس معنای دیگری دارد:

·        فلسفه در آن زمان، در انحصار گروهی انگشت شمار (خاص) بوده و مارکس توده ای کردن آن را، همگانی کردن آن را، تمام بشری کردن را توصیه می کند!

5
و درآمیختگی شاعر با چراغ تا حدی است
 که گاه نمی توان آنان را از یکدیگر جدا کرد.

·        تیزبینی سیاوش شگفت انگیز است!

1
·        این استنباط و برداشت ما نیز بوده است:
·        نیما چراغ راه خود است!
·        نیما به مثابه چراغ، دیالک تیک خود و خودآگاهی خود است!
·        نیما دیالک تیک وجود و شعور است!
·        نیما دیالک تیک سوبژکت و تئوری است!

2
·        حق با سیاوش است:
·        خود نیما را هرگز نمی توان از خودآگاهی نیما جدا کرد!

3
·        حق با سیاوش است، اگرچه سیاوش ظاهرا فقط حدس می زند و نمی داند چرا.

4

·        حقیقت این است که نیما آگاهی رهائی بخش را چنان از آن خود کرده، چنان «ارگانیزه» کرده که جدا کردن آندو از یکدیگر محال است:
·        بدون خودآگاهی طرازنوین نیما، نیمای واقعا موجود، وجود نخواهد داشت!

5
·        خودآگاهی نیما را به هیچ ترفندی نمی توان از خود نیما جدا ساخت!
·        پیوندهای ارگانیک همیشه چنین اند.
·        انسانی که عضوی از اعضایش را از دست دهد، انسان ناقصی خواهد بود!


تز نهم
شب و تاریکی و چراغ، آن مرد
بهم افتاده، لیک ساخته اند
روی دفتر عمارت دیگر
از شعر «عمارت پدرم»

·        سیاوش برای اثبات ادعای خویش دلیل و مدرک می آورد:
·        او وحدت ناگسستنی شب و تاریکی و چراغ و مرد را نشان می دهد.
·        از ترکیب انسان و شب و تاریکی و چراغ، عمارتی تشکیل یافته است:
·        عمارتی سرتاپا دیالک تیکی:
·        دیالک تیک جامعه و طبیعت!
·        دیالک تیک انسان و محیط زیست!
·        دیالک تیک چراغ و شب!
·        دیالک تیک وسیله (چراغ) و هدف (شب ستیزی)!

تز دهم
اما در این شعر، جای چراغ نیمه روشن روغن سوخته بر درگاه است.

·        چرا؟
·        شاید به این دلیل که چراغ  یکی از عناصر شب ستیز محسوب می شود:
·        چراغ در دیالک تیک چراغ و شب درگیر با ظلمت قیرگون است!
·        چراغ سمبل حزب توده و توده است که با ارتجاع و امپریالیسم درآویخته و از اندامش خون می چکد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر