جمعبندی
از
مسعود
بهبودی
1
پیش شرط شست و شوی چیزی، وجود پیشاپیش آن چیز
است:
مغز ـ قبل از همه ـ باید باشد که شسته شود.
تفاوت شلغم با مغز از زمین تا کهکشان است.
2
مفهوم «نسل»،
مفهوم درخور و دقیقی برای درک و توضیح مسائل
جامعه و جهان نیست.
مفهوم نسل را
عوامفریبان
(نمایندگان تئوری فاشیستی «نخبگان»)
برای پرده پوشی حقایق بکار می برند.
داعش و مجاهد و فدائی و همه فوندامنتالیسم های
لائیک و مذهبی
(از طرفداران برگشت به صدر اسلام تا طرفداران
برگشت به صدر کوروش)
را طبقه حاکمه می سازد، می پرورد، در آب نمک
می خواباند
و به
موقع، به کار می گیرد.
اگر تیز بنگریم،
جنگ بر سر
«تو تماشا کن، من بخورم»
است.
اصلا و اساسا
فرقی بین بوش و بن لادن، مرکل و
مریم، خامنه ای و اردغان، شیخ سعود و اوباما نیست.
همه این اراذل و اوباش
مهره های طبقه حاکمه اند و آب به آسیاب واحدی
می ریزند.
قبل از نوشتن
بهتر است که بخوانیم.
قبل از شعر سرودن
بهتر است که هنر تفکر مفهومی را بیاموزیم.
در غیر این صورت خواننده را گمراه می سازیم
و عملا در سنگر طبقاتی واحدی با عمال طبقه
حاکمه
از داعش تا مجاهدین
از
حزب الله تا القاعده،
از فاشیسم تا امپریالیسم
قرار می گیریم.
3
نقاط
عطف تاریخ محل زایش تاریخ اند
(هگل)
خوب منظور هگل از نقطه عطف چیست؟
مادر هر چیز
قاعدتا باید قبل از آن چیز باشد:
نقطه عطف تاریخ اما جزئی از تاریخ است
و نمی تواند زاینده و مادر تاریخ باشد.
احتمالا مترجم نظر هگل را نفهمیده است.
نقطه عطف
نقطه ای است که در آن
تحول کیفی از پله توسعه ای به پله بالاتر
صورت می
گیرد:
مثلا نطفه به جوجه بدل می شود.
سیستم فئودالی به سیستم سرمایه داری تحول می
یابد.
در نقاط عطف
تاریخ زاده نمی شود، بلکه می جهد.
می بالد.
توسعه کیفی و ماهوی می یابد.
4
مفاهیم «درست» و یا «نا درست»
مفاهیم معرفتی ـ نظری و در این مورد مفاهیم اخلاقی اند
و بسته به اینکه کسی جزو طبقه حاکمه باشد و
یا جزو اکثریت زحمتکش باشد، در این زمینه دست به قضاوت می زند:
برای اعضای طبقه حاکمه
اعمال زور و استثمار و ستم کاری درست است
و
برای طبقات زحمتکش نادرست.
جامعه بشری
اما قانونمندی های عینی خاص خود را دارد.
بسان طبیعت.
در جامعه بشری
طبقه حاکمه ایدئولوژی خود را،
یعنی سیستم نظرات اجتماعی خود را دیکته می
کند
و اگر کسی تمکین نکند، مورد مجازات قرار می
دهد.
اریش فروم و یا حریف هوادارش در این مطلب
به هر دلیلی جامعه را با طبقه حاکمه یکسان جا
می زند.
در حالیکه طبقه حاکمه از اقلیتی انگشت شمار تشکیل
می یابد.
5
این شعر احتیاج به ویرایش دارد:
« شکفته ها (شکوفه ها؟) تن عریان شاخساران را»
« درخت های کهن ـ ساقه، ساقه ـ دار شوند»؟
و گرنه ساقه دار (دارنده ی ساقه) خوانده می
شود.
« و شانه هایش آن رُستگاه، ماران را»
6
نام نشریه باید محتوای آن را بازتاب دهد.
تبیین فشرده و تقطیری از محتوای آن باشد.
ولی همین این موضوعات فرم اند و با محتوای
معینی پر می شوند.
محتوا همیشه طبقاتی است.
روشنگری ما به عنوان فرم،
محتوای طبقاتی و توده ای دارد.
روشنگری دیگری هم از سوی کسان دیگر
با
محتوای ضد توده ای هست.
7
توده زحمت
ماهیتا طرفدار توسعه نیروهای مولده است.
فرم حاکمیت و مالکیت و حتی فرماسیون اجتماعی
ـ اقتصادی
تغییری در این گرایش توده های مولد و زحمتکش
نمی دهد.
مارکس در چالش با طرفداران فئودالیسم
از سرمایه داری دفاع می کند.
مارکس در چالش با
پرودون (آنارشیسم)
به مخالفت سرسختانه با نظریات او برمی خیزد
که در آنها تصاحب اضافه ارزش
دزدی قلمداد می شود.
استدلال شورانگیز مارکس شنیدنی است:
بورژوازی از پرولتاریا چیزی نمی دزد.
بورژوازی با پرولتاریا قرارداد می بندد:
نیروی کار او را
ـ بسان کالائی ـ
به
قیمت بازار می خرد.
اینجا دزدی ئی در کار نیست.
بختیاری بورژوازی به عنوان خریدار نیروی کار
(به عنوان کالا)
این است که کالای نیروی کار
بیش از قیمت پرداخت شده ارزش می زاید.
دزدی مقوله دیگری است.
ایراد نه در این تصاحب اضافه ارزش،
بلکه در مناسبات تولیدی حاکم است
که نیروی کار انسانی را به کالا بدل کرده
است.
8
این اثر
آمیزه شگرفی از اثر تولیدی ـ مادی (راهسازی)
و هنری ـ استه تیکی فوق العاده زیبائی است.
9
اوتوبیوگرافی یک نیهلیست در زمانه ای که
شرایط عینی
برای گذار به ایدئال دیرنده دیرین مهیاتر از
همیشه است،
ایدئالی که دیگر نه ایدئال،
بلکه
رئال تر از هر رئالی است
در عصر فرمانفرمائی ریال.
9
گذشته به چه دلیل بهتر از امروز بوده؟
یکی از دلایل اصلی برادرکشی
مسئله نان بود.
امروز نیروهای مولده چندان توسعه یافته اند
که
نه تنها مسئله نان حل شده، بلکه بر خیلی از
بیماری ها غلبه شده است.
بخش مهم مردم در ایران کچل بوده اند.
خیلی ها با سرماخوردگی می مردند.
ضمنا انقلاب
کار
توده ها ست و نه این و آن.
10
هیچ امروزی نمی تواند بدون دیروز و فردا باشد.
امروز
پل پیوند میان دیروز و فردا ست.
ندا هم بهتر است که
پس از مرگ مادر،
خودش را زنده بگور
و دوستداران خود را اندوهگین و عزادار نسازد.
مرگ امری طبیعی است.
فقط دیر و زود دارد.
کسی در جهان جاودانه نیست.
جاودانه سیکل لایزال پیدایش (زایش) ـ رشد ـ
زوال است.
اگر ندا جای کسان دیگری بود که
مادر و خواهر و پدر و برادران شان را
شقه شقه کرده اند و جلوی ددان بیابان خاوران
بی خورشید انداخته اند
و امکان کفن و دفن حتی به همنوعان شان نداده
اند،
چه می کرد؟
زندگی با همین زایش و رشد و زوال ادامه دارد.
کسانی هم که به اصطلاح می میرند،
فقط تجزیه می شوند تا از نو در فرم های دیگر
تشکیل شوند.
در فرم گلی و یا پرنده ای و نهایتا در فرم
همنوع دیگری.
همه چیز از سیکل لایزال زایش و رشد و زوال می
گذرد.
برخیز و به عوض انکار فردا،
فردا را
همراه با توده ها بساز.
یأس و نیهلیسم
ایدئولوژی طبقات اجتماعی انگل و پتیاره است
و نه ندا که مولد فکری بزرگی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر