نیمایوشیج
(1274 ـ 1338)
تحلیل
واره ای از
گاف
سنگزاد
تحلیل شعر «شبتاب»
ادامه
تزششم
شاعر هیچگاه از چراغش که اغلب یا در اتاق و یا بر دریچه او
ست، جدا نیست.
·
سیاوش ظاهرا شعر زیر را که ما از
نیما نقل کردیم، به خاطر ندارد:
من که در ره، چراغ راه خودم
چون فرو در شب سیاه خودم؟
·
اگر سیاوش این بیت را به خاطر داشت،
بیشک نقل می کرد و برای اثبات صحت نظر خویش به مثابه فاکت و مدرک به خدمت می گرفت.
·
چراغ نیما نه فقط در اتاق او و یا
بر دریچه او، بلکه در خویتشن او ست.
·
نیما سوبژکتی چراغمند است.
·
نیما شاعر خردمند و خودآگاه است.
·
تفاوت نیما با بقیه شعرا در همین
چراغمندی او ست.
·
نیما چراغ تئوری را چنان به قول مارکس،
«از آن خود کرده» که با او به دجت رسیده است:
·
چراغ راه خویشتن خویش شده است.
·
وحدت دیالک تیکی شاعر و شعور رهائی
بخش.
·
نیما در حقیقت چراغ جاندار رونده
است.
·
اگر فلسفه نیما تحلیل شود، این
مسئله آشکارتر می گردد.
·
تحلیل فلسفه نیما اما کار آسانی
نیست.
·
ما ابیاتی از آن نیما را به صد
زحمت مورد تأمل قرار داده و منتشر کرده ایم.
·
البته با توجه به شعر شبتاب و
اشعار نقل قول شده از سوی سیاوش، حق با سیاوش است.
تز هفتم
گوئی این چراغ را چون نگین درشتی در کالبد نیما کار گذاشته
اند.
·
به خاطر نداشتن شعر یاد شده اما
سبب نمی شود که سیاوش از محتوای آن بی خبر باشد:
·
سیاوش در این تز مفهوم «چراغ راه
خود بودن» نیما را بروشنی بازگو می کند:
·
«کارگذاشتن چراغ چون نگین درشتی در کالبد خویش!»
·
یکی از اعجاز بینش ماتریالیستی ـ دیالک
تیکی همین است.
·
سیاوش در درک بینش ماتریالیستی ـ دیالک
تیکی و کاربست خلاقانه آن نظیر نداشته است.
·
جایش چه خالی است.
·
رهبر روشن ضمیر خلق.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که
سیاوش چگونه به این حقیقت امر پی برده
است؟
·
از دو حالت قصه خالی نیست:
·
یا سیاوش کلیات نیما را هضم کرده و
این برداشت در ضمیر او ته نشین شده و اکنون دوباره احیا می کند و به خدمت می گیرد
و یا به جهان بینی نیما چنان واقف است که آن را بدرستی حدس می زند.
·
برای اثبات تیزاندیشی خارق العاده سیاوش
همین حقیقت امر کافی است!
·
نیما با چراغ خویش به وحدت دیالک
تیکی رسیده است!
·
چراغ ـ به مثابه آگاهی ـ جزو
خودآگاهی نیما ست!
·
چراغ بسان نگین درشتی انگار در
ضمیر و در دل او ست!
تز هشتم
از کتاب «فریادهای دیگر»
چراغ، چراغ اندیشه های او ست که از او می تراود و شیفتگان
نور و روشنائی را به سوی خویش می کشد و یا از دور به بیداران چشم انتظار علامت می
دهد و درآمیختگی شاعر با چراغ تا حدی است که گاه نمی توان آنان را از یکدیگر جدا
کرد.
·
سیاوش در این تز، وحدت دیالک تیکی
نیما و چراغ را به تشریح می نشیند:
1
چراغ، چراغ اندیشه های او ست.
·
این برداشت سیاوش، روی هم رفته
همان برداشت ما ست:
·
نیما تئوری رهائی بخش را هضم کرده
است!
·
نیما چراغ رهنما را به قول مارکس،
«از آن خود کرده» و ارگانیزه کرده است!
·
چراغ، خطوط اصلی شعور نیما را
تشکیل می دهد.
·
چراغ به قول سیاوش اندیشه های نیما
ست!
·
گذاشتن علامت تساوی میان چراغ و اندیشه
از سوی سیاوش دقیق نیست:
·
کسی که دیوان نیما را به هر مصیبتی
خوانده باشد، در می یابد که با اعجوبه ای از جنس هگل سر و کار دارد:
·
نیما چراغ رهنما را با تمامت آن از
آن خود کرده است.
·
روشنفکران ایرانی عمدتا آیاتی از
رسولان رهائی را بطور سطحی ازبر می کنند و طوطی وار بر زبان می رانند.
·
نیما اما متد و اسلوب جهان بینی
پرولتاریا را از آن خود کرده است:
·
تجهیز به این کیمیای تفکر، امکان
آن را پدید می اورد که نیما خود بیاندیشد، بی نیاز از آیات رسولان رهائی، حتی!
·
درک اشعار نیما از این رو دو چندان
دشوار می شود.
·
برای درک بینش نیما باید ساز و برگ
بینشی نیما را دقیقا شناخت.
·
نیما حتی از خود سیاوش ـ که بی
تردید، در تکدانه ای است ـ ژرف اندیش تر و تیزبین تر است!
·
اندیشه های نیما از اصالت خاصی
برخوردارند:
·
آنها اندیشه های خاص نیما هستند!
·
چراغ نیما در هر صورت دیالک تیکی
از تئوری و متد (اسلوب) است!
·
نیما بدون چنین چراغی هرگز نمی
توانست به خوداندیشی خودمختار دست یابد.
2
چراغ، چراغ اندیشه های او ست که از او می تراود.
·
شگفتا!
·
سیاوش درست همان برداشت ما را بر
زبان می راند:
·
از اندام نیما بسان چراغ تفکر،
اندیشه های نیمائی می تراوند، درست بسان چراغ که از اندامش نور می تراود!
·
نور چراغ شیره جان چراغ است!
·
نور چراغ نور اصیلی است که نتیجه
سوزش بی امان خود چراغ است!
·
اندیشه های نیما نیز به همین سان!
·
اندیشه های نیما نتیجه مشقت فکری
عرقریز نیما هستند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر