سیاوش کسرائی
(1305 ـ 1374)
(اصفهان ـ
وین)
·
شب تیره می نماید اگر، باز باک نیست
·
خورشید باده دارم و ساقی است یار من
·
با غم بگو که یک تنه مرد تو بوده ام
·
اکنون بترس از صف دشمن شکار من
·
امشب درون باغچه ی من گلی شکفت
·
امشب به بام خانه ی من اختری دمید
·
چنگی گشوده شد به نوا، پرده ای نواخت
·
آمد در این غبار سیه روزنی پدید
·
لغزید سایه از بر دیوار و نرم نرم
·
پیچید پر کرشمه و تاب و توان گرفت
·
رؤیای سرد خفته ی من با بهار گل
·
آتش درون سینه اش افتاد و جان گرفت
·
آشفته طرح پیکر او حد و رنگ یافت
·
در روشنای دیده ی امیدوار من
·
بیرون شد از سیاهی و بگذاشت گام را
·
در آستان زندگی من، نگار من
·
بی پرده دیدم عاقبت آن پای در گریز
·
آن ناشناس رهزن خواب شبانه را
·
لب بسته واگشوده به من نغمه ی نگاه
·
دیدم که می شناخته ام آن ترانه را
·
پرسان او به هر طرف و راه از او تهی
·
جویان او به هر در و خالی از او نگاه
·
پویان بسی به هرزه شدم تا کران گرفت
·
این راه مه گرفته و دلتنگ سال و ماه
·
سیمای گونه گونه گرفت و هزار نفش
·
ماه به موج غوطه وری بود و تاب داشت
·
می جستمش، نبود و چو در می شتافتم
·
او نیز بی قرار به راهم شتاب داشت
·
آخر ز دشت بخت گرفتم نصیب خویش
·
گر تاخت بی لگام، به هر سو سمند من
·
یک دم مرا به کام دل خود رها کنید
·
آهو وشی دویده درون کمند من
·
اینک کنار پنجره جان دمیده است
·
چون شاخه گل شکفته ز لبخند آفتاب
·
امید آن که ساقه ی اندام ترد او
·
سرسبزی آورد ز بهارش در این خراب
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر