تحلیلی از ید
الله سلطان پور
برکه،
پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا
به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید
·
معنی تحت اللفظی:
·
برکه مقصد نیست، از طغیان نترس.
·
رود اگر به بی راهه نزند، به دریا
نمی رسد.
1
برکه،
پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا
به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید
·
این بیت شعر، بلحاظ فرم فرمولبندی فوق
العاده زیبا و شیوا ست.
·
از همین بیت می توان هم به شاعریت
شاعر پی برد و هم به اصالت او.
·
این بیت شعر، حاکی از آن است که شاعر
روح دستخوش آشوب خود را در شعرش تقطیر می کند و سرایش شعر برایش نه چیزی سرسری و تفننی،
بلکه امری جبری است.
·
آن سان که اگر نسراید، جنون می
گیرد.
·
این بیت شعر اما فقط در فرم و
ساختار زیبایش خلاصه نمی شود.
·
به همین دلیل تحلیل همه جانبه آن بی
ضرر و ضرور است:
·
شاعر در این بیت شعر چندین دیالک
تیک بسیار مهم و رهگشا را بطرق مختلف بسط و تعمیم می دهد:
2
برکه،
پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا
به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید
·
شاعر حیات بشری را به سفری تشبیه
می کند.
·
این تشبیه از دیرباز رایج بوده و آن
را در اشعار اکثریت قریب به اتفاق شعرای کلاسیک می توان دید.
·
درست به دلیل شباهت حیات به سفر،
شاعر دیالک تیک مبدأ ـ مسافر ـ مقصد را به شکل دیالک تیک آغازگاه سفر ـ رود ـ برکه
از سوئی و به شکل دیالک تیک آغازگاه سفر ـ رود ـ دریا از سوی دیگر بسط و تعمیم می
دهد.
·
شاعر به احتممال قوی تحت تأثیر فروغ
و بویژه صمد بهرنگی بوده است:
الف
هیچ
صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد،
مرواریدی صید نخواهد کرد
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام،
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام،
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
·
فروغ هم در این بند شعر، دیالک تیک
مبدأ ـ مسافر ـ مقصد را به شکل دیالک تیک مبدأ ـ جویبار ـ گودال از سوئی و به شکل دیالک
تیک مبدأ ـ جویبار ـ اقیانوس از سوی دیگر بسط و تعمیم می دهد و سفر به اقیانوس را
توصیه می کند.
ب
·
صمد بهرنگی هم در قصه «ماهی سیاه
کوچولو»، که به احتمال قوی بلحاظ فرم تحت تأثیر اثر ارزشمند لئو لیونی تحت عنوان «سویمی»
سر هم بندی کرده است، زندگی در گوشه پرت افتاده ای را تحقیر می کند و پایان جویبار
را، پایان مبهم و ناروشن سفر را ایدئالیزه می کند و به عوامفریبی مهیبی دست می زند.
·
مراجعه کنید به سویمی (ماهی سیاه
کوچک) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
برکه،
پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا
به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید
·
شاعر به احتمال قوی، از تجرید زندگی
دشوار روزمره به مفهوم «برکه» و از تجرید طرز زیست ایدئال و شایسته انسانی به مفهوم
« دریا» می رسد و نهایتا دریا را در مقابل برکه قرار می دهد:
·
برکه شاعر همان جوی حقیر فروغ فرخزاد
و گوشه پرت افتاده در زیر تخته سنگ صمد بهرنگی است.
·
شاعر در این بیت، دریا را ایدئالیزه
می کند.
·
درست به همان سان که فروغ اقیانوس
را و صید مروارید را و طرز زیست انسانی را ایدئالیزه کرده است.
4
برکه،
پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا
به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید
·
شاعر برای تنویر افکار عمومی،
پایان سفر نبودن برکه را بدرستی اعلام می دارد.
·
همه مردم هم می دانند که برکه نه پایان
سفر، نه مقصد و آماج، بلکه «رباط دو در» (حافظ)
است.
·
شاعر اگرچه بدرستی و در سنت فروغ و
لئو لیونی، دریا را ایدئالیزه می کند، اما برعکس لئو لیونی، به سبب فقر فلسفی،
قادر به راهنمائی رادیکال خواننده و شنونده شعرش نمی شود.
·
چون شاعر طغیان را و «به بیراهه
زدن» را به مثابه راه رهائی توصیه می کند و نه کسب آگاهی، سازمان یابی و انقلاب اجتماعی
را.
5
برکه،
پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا
به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید
·
طغیان یکی از مفاهیم فلسفه امپریالیستی است.
·
طغیان یکی از مفاهیم اگزیستانسیالیسم است که آبشخور فاشیسم
بوده است.
·
اگزیستانسیالیسم (فرانسه) و یا فلسفه حیات (آلمان) هموار کننده ی راه برای
غلبه فاشیسم بوده است.
·
گول هارت و پورت چپ نمایانه ی سارتر
و سیمون و کامو را و در ایران جلال آل احمد و احمد شاملو و صمد بهرنگ و غیره را
نباید خورد.
·
زیر شعارهای پر هارت و پورت حضرات،
فاشیسم درنده خردستیز و خونخوار و خونریزی خرناسه می کشد.
·
شاید صمد به دلیل جوانی و ساده
لوحی معصوم ترین این عوامفریبان تردست باشد.
6
برکه،
پایان سفر نیست، نترس از طغیان
تا
به بیراهه نزد رود، به دریا نرسید
·
رود اگر به بیراهه زند در بهترین حالت
به گودالی می ریزد که هیچ صیاد ماهری حتی نمی تواند ماهی کوچکی در آن صید کند، چه
رسد به مروارید.
·
رود اگر طغیان کند و به بیراهه زند
به منجلاب جمهوری خمینی و خامنه ای و موسوی و رجوی و بن لادن و ملاعمر می رسد ونه
به دریا.
·
طغیان نه واکنشی آگاهانه، اندیشیده
و سنجیده، بلکه واکنشی غریزی است.
·
طغیان نتیجه رسیدن کارد به استخوان
است، وقتی که جای خرد اندیشنده و رهگشا خالی است.
·
به دلیل غیاب خرد اندیشنده است که شاعر
بلافاصله پس از طغیان، بیراهه را برای رسیدن به دریای انتزاعی توصیه می کند.
·
شاعر اینجا وارد سنگر آل احمد و
احمد شاملو و بهرنگ و شرکاء می شود و توده را به دنبال نخود سیاه می فرستد.
·
چرا و به چه دلیل؟
7
·
به این دلیل که بشریت با
انقلاب اکتبر وارد عصر نوینی شده است:
·
عصر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم.
·
گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم محتوای
عینی عصر ما ست.
·
راه رهایش اجتماعی دیگری برای
بشریت وجود ندارد.
·
هر راه دیگر در خدمت تقویت و تحکیم
وضع موجود است.
·
مراجعه کنید به دوران در تارنمای
دایرة المعارف روشنگری
8
·
بشریت دیگر در فرماسیون های اجتماعی
ـ اقتصادی ماقبل سرمایه داری بسر نمی برد تا پهلوانی برخیزد و رمه مردم را به دنبال
کشد و حاکمیت اقلیتی را با حاکمیت اقلیتی دیگر جایگزین سازد.
·
اکنون تحول رادیکال و ریشه ای مناسبات
اجتماعی ـ اقتصادی در دستور کار است.
·
اکنون استقرار دموکراسی به معنی
حقیقی کلمه در دستور کار است:
·
دموکراسی یعنی حکومت اکثریت مولد و
زحمتکش مردم که پایان حکومت اقلیتی انگل و مفتخور و پتیاره است.
·
که آغاز تاریخ به معنی حقیقی کلمه است.
·
با طغیان کور و از بیراهه نمی توان
جامعه ای پی افکند که زمام امورش به دست پینه بسته سازندگان اصلی تمدن بشری باشد.
·
توده
باید بداند که چرا و برای نیل به چه آماجی باید در حزب خویش متحد شود و خطر کند.
·
همانطور که انگلس
درمقدمه ای بر کتاب مارکس، تحت عنوان «مبارزات طبقاتی در فرانسه» می نویسد:
دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس
توده های نادان برای تحقق انقلاب بپایان رسیده است.
آنجا
که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی
است، آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد
میدان شوند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر