تحلیلی
از شین میم شین
آن
که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک
می بوسم و عذر قدمش می خواهم
·
معنی تحت اللفظی:
·
آنکه مرا بسان خاک راه، پامال ستم
کرد، من در مقابلش خاکبوسی می کنم و از قدمش عذر می خواهم.
·
سراسر این غزل، وصف حال خود خواجه
است.
·
اوتوبیوگرافی رفتاری و ایده
ئولوژیکی خواجه است.
·
خواجه اما در این غزل بطور
غیرمستقیم ایده ئولوژی اشرافیت بنده دار و فئودال را تبلیغ می کند.
1
آن
که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک
می بوسم و عذر قدمش می خواهم
·
خواجه در این بیت شعر، دیالک تیک طبقه
حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک ستمگر و خویشتن بسط و تعمیم می دهد و طبقه حاکمه
(ستمگر) را در این دیالک تیک همه کاره و همه چیز واره جا می زند و توده (خویشتن)
را هیچ کاره و هیچ واره.
·
به همین دلیل است که توده زباله
واره حتی بی خاصیت تر از سنگ می شود و نسبت به ستمگر که بسان خاک پامال ستمش کرده،
نه تنها واکنش مبتنی بر مقاومت سنگ واره از خود بروز نمی دهد، بلکه برده واره خاک
می بوسد و عذر می خواهد.
2
·
این به معنی تنزل انسان به درجه ای
پست تر از جمادات است.
·
چون اگر کسی مشتی و یا لگدی بر
سنگی و یا در و دیواری بزند، سنگ و در و دیوار نیروی واره را به دست و پا برمی
گردانند و نتیجتا دست و پا احساس درد می کنند.
·
انسان ایدئال خواجه اما به جای
نشان دادن مقاومت، خاک می بوسد و عذر قدم می خواهد.
·
این تئوری اجتماعی خواجه است:
·
خواجه مبلغ بی شرم ستمکشی است.
·
خواجه توجیه کننده ستم است.
·
ستمگر اما کیست که خواجه تمکین
مطلق به او را تبلیغ می کند؟
3
آن
که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک
می بوسم و عذر قدمش می خواهم
·
توده مولد و زحمتکش از کنیز و کلفت
و بنده و رعیت تا عمله و پیشه ور که نمی توانند ستمگر باشند.
·
مظهر ستمگری در جامعه طبقاتی، طبقه
حاکمه است.
·
خواجه نه تنها تمکین مطلق به طبقه
حاکمه را تبلیغ می کند، بلکه طبقه حاکمه را تا درجه معشوق و دوست و یار مردم ارتقا
می دهد و به تمکین و تسلیم برده واره بر طبقه حاکمه البسه عشق می پوشاند.
·
در زیر قلم سعدی و خواجه، میان توده
و طبقه حاکمه نه مبارزه اضداد، بلکه رابطه یکسویه میان عاشق مطلق و معشوق مطلق
برقرار می شود:
·
عشق یکسویه توده به طبقه حاکمه برقرار
می شود.
·
بدین طریق و با این ترفند ایده
ئولوژیکی، ستم در زر ورق عشق به خورد خلایق داده می شود.
من
نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده
معتقد و چاکر دولتخواهم
·
معنی تحت اللفظی:
·
من کسی نیستم که از ستم تو شکوه
کنم.
·
من بنده مؤمن و چاکر خواهان دولت و
سعادت تو هستم.
1
من
نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده
معتقد و چاکر دولتخواهم
·
خطرناکی شعر هم همین است.
·
خواجه در نهایت بیطرفی، خود را بنده
و چاکر ستمگری محسوب می دارد.
·
اگر هم روشنگری اعتراض کند، خواجه
خواهد گفت که به کسی ربطی ندارد.
·
این حق او ست که نسبت به ستم با
خاکبوسی و عذر قدم خواهی واکنش نشان دهد و باز هم حق او ست که خود را بنده و چاکر
مخلص ستمگر بداند.
·
مسئله ولی این است که شعر پس از
انتشار، دیگر در چاردیوار فردی شاعر محبوس نمی ماند بلکه دست به دست می شود و مؤثر
می افتد و به مسمومیت ایده ئولوژیکی مردم منجر می شود.
2
من
نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده
معتقد و چاکر دولتخواهم
·
خواجه در این بیت، دیالک تیک طبقه
حاکمه و توده را به شکل دیالک تیک طبقه حاکمه و بنده معتقد و چاکر دولتخواه بسط و
تعمیم می دهد و عملا طبقه حاکمه را تأیید و تقدیس می کند و توده را تحقیر و تخفیف
و ضمنا مسموم می سازد.
·
کسی که خواجه را انقلابی بنامد یا
خر است، یا لاشخور و یا خاین به خلق.
·
خر است، اگر معنی انقلابی بودن را
نداند.
·
لاشخور است، اگر برایش حقیقت و
دروغ یکسان باشد.
·
خاین به خلق است، اگر جای حقیقت و
دروغ را عوض کند، یعنی دروغ را حقیقت و حقیقت را دروغ جا بزند.
بسته
ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن
مبادا که کند دست طلب کوتاهم
·
معنی تحت اللفظی:
·
امید درازی به خم گیسوی تو بسته
ام.
·
خدا نکند که دست طلبم کوتاه گردد.
بسته
ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن
مبادا که کند دست طلب کوتاهم
·
خواجه در این بیت، دیالک تیک طبقه
حاکمه و توده را به شکل دوئالیسم توانگر و درویش بسط و تعمیم می دهد.
·
خود را و عملا توده را گدا قلمداد
می کند، گدائی که انتظار پشیز از توانگر دارد و این انتظار گدا واره درویش از
توانگر را عشق جا می زند.
·
بدین طریق زیر قلم سعدی و خواجه،
مبارزه طبقاتی میان طبقه حاکمه و توده به شکل رابطه ی عاشقانه یکجانبه تحریف می
شود و توده عملا سلب سوبژکتیویته (فاعلیت) می شود و تا حد موجود انگل پست و بی
شخصیتی یعنی تا حد سائلی تنزل می یابد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر