امیر سورانی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
کریم یزدانی راد
·
شیخ را گفتند:
·
«دختران ما در امارات خريد و فروش میشوند.»
·
فرمود:
·
«ملالی نیست
·
شيوخ آنجا برادران ما هستند و تجارت با آنان حلال است.»
·
گفتند:
·
«سن فحشا به دوازده سال رسيده است.»
·
فرمود:
·
«خیالی نیست
·
سن تكليف 9 سالگی است.»
·
·
گفتند:
·
«فقرا كليه هاشان تمام شد، قلبها را می فروشند.»
·
فرمود:
·
«اشکالی نیست.
·
فقط ايمان شان را نفروشند.»
·
مریدان گفتند:
·
«جوانان غرق اعتیاد و افیون شده اند.»
·
فرمود:
·
«مادام که در مجالس مختلط، لهو و لعب نکنند ملالی نیست.»
·
گفتند:
·
«مردان سه جا کار می کنند و از مردی افتاده اند.
·
اما همچنان مقروض و بدهکارند.»
·
فرمود:
·
«هنوز از دوازده شب تا اذان صبح زمان کافی برای نماز شب دارند.
·
پس اشکال وارد نیست.»
·
گفتند:
·
« مردم از فقر و بدبختی و بی عدالتی افسرده و گریان و نالانند.»
·
فرمود:
·
«مرحبا!
·
بسیار گریه کنند تا گناهانش
آمرزیده شود.»
·
ناگاه مریدی عربده زد:
·
« وا مصیبتا!
·
وا اسلاما!
·
در میدان ولیعصر چند تار مو بیرون همی زدندی.»
·
شیخ خشمگين شد و کف بر دهان آورد و ناسزا گفت و هروله
کنان به راه افتاد و مریدان زنجیرها و قمه ها و پنجه بوکس ها برداشتندی و نعره
کشان شیشه های اسید به دست به نیت ارشاد به راه افتادند.»
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر