اثری از مجید افسر
پروفسور
دکتر هانس هاینتس هولتس
فصل ششم
متافیزیک
برگردان
شین میم شین
بخش
چهارم
آرتور
شوپنهاور
ادامه
6
·
احکام مبتنی بر من حیرت زده و ترس آلود،
بطور جبری منجر بدان می شوند که جای دلایل عقلی عام را شعور و یا احساس فردی
بگیرد.
·
شعور و احساس فردی به مثابه دلیل
قاطع برای نظری.
·
نظری که به مثابه حقیقت بی تردید
جا زده می شود.
7
·
طرز برخورد شوپنهاور به مسئله
ضرورت وجود جهان و همچنین طرز برخورد او به سنت الئاتی ـ اسپینوزیستی ـ هگلی در
جملات زیرین او آشکار می گردد:
·
«در واقع، آنچه که ساعت ثابت متافیزیک را در
کار نگه می دارد، اضطراب و آشوب است.
·
وقوف بدان آیت که عدم این جهان به
همان سان امکان پذیر است که وجود آن.
·
آری.
·
حقیقت این است که ما جهان را به
مثابه چیزی استنباط می کنیم که عدم آن نه فقط قابل تصور، بلکه حتی مقدم بر وجود آن
است.»
·
(همانجا، جلد 3، ص 189)
8
·
اگر از رابطه منطقی میان «من» و
همه موجودات عقلی دیگر و در تحلیل نهائی جهان (چه خود جهان و چه نمود جهان) صرفنظر
شود و آخرین دلیل در تجربه شخصی و احساس شخصی دانسته شود (و از آنجا راه به ترس
هایدگر و تهوع ژان پل سارتر ختم می شود که ترس و تهوع به مثابه تجارب وجودی بنیادی
قلمداد می شوند)، آنگاه عینیت مادی محو و ناپدید می گردد و کل در سوبژکتیویته (ذهنیت)
خلاق سقوط می کند، چه به مثابه محتوای تصور و چه به مثابه محتوای اراده.
·
آنگاه تصور باید مبتنی بر چیزی باشد
تا بتوان آن چیز را تصور کرد.
·
بدین طریق سر و کله اراده پیدا می
شود تا به مثابه حقیقت متافیزیکی واقعی جهان قلمداد شود.
9
·
با قرار دادن «من» خود به مثابه
تافته ی جدا بافته ای در مقابل جهان بطور کلی، آنچه که من بطور بی واسطه به عنوان
واقعیت، به عنوان واقعیت من، تصور می کنم، فقط می تواند اراده من باشد.
·
از این رو ست که شوپنهاور ادعا می
کند:
·
«اراده من به مثابه چیز در خود، ماهیت درونی،
حقیقی و تخریب ناپذیر انسان را تشکیل می دهد.
·
چیز در خود اما بی هوش و بی شعور است.
·
شناخته شده را ما در خود آگاهی می
یابیم، یعنی فقط در اراده می یابیم»
·
(همانجا، جلد 3، ص 224)
10
·
ما در تز تقدم اراده، ثابت تعیین
کننده ی متافیزیک پسا انقلابی (ضد روشنگری) را باز می شناسیم.
·
ما انواع و اقسام شکلگیری این ثابت
را در مد نظر خواهیم داشت.
11
·
اهمیت فلسفی ـ تاریخی شوپنهاور در
این است که او این تز موسوم به تقدم اراده را در ساعات پایانی فاز «تاریخی» بورژوازی
و با انرژی عظیمی مورد مدافعه قرار داده است.
·
او بدین طریق، نوع نوینی از متافیزیک
پدید آورده است که در آن، جای استدلال استقرائی ـ منطقی را ادعای تلقینی (شورانگیز،
احساساتی ـ عاطفی) می گیرد.
12
·
نیچه این دگماتیک فلسفی را به
افراط خواهد برد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر