«هنر
برای هنر»
از
مجموعه شعر
«گریه
های گربه ی خاکستری»
(زخمه
2013)
تحلیلی
از شین میم شین
1
هنر
برای هنر بود
اگر كودكِ همسایه سیر می خوابید
و بمبِ هسته ای
اعجازِ قرن نامیده نمی شد.
اگر كودكِ همسایه سیر می خوابید
و بمبِ هسته ای
اعجازِ قرن نامیده نمی شد.
·
هنر نه تنها ـ بسان
مذهب ـ فرمی از شناخت و شعور است، بلکه علاوه بر آن ـ بر خلاف مذهب، که به مثابه
فرمی از شناخت و شعور، شعور وارونه است ـ وسیله
شناخت واقعیت عینی (هستی طبیعی و اجتماعی و انسانی) است.
الف
·
به همان سان که بیولوژی
با رشته های مختلفش و با ساز و برگ های متنوعش، وسیله شناخت موجودات زنده است، به
همان سان که شیمی با اسالیب و مقولات و مفاهیمش وسیله شناخت ساختار اتمی عناصر و نحوه و
نوع ترکیب و تشکیل و تجزیه و تلاشی هستی طبیعی است، به همان سان که پسیکولوژی وسیله
تجزیه و تحلیل و شناخت و توضیح پدیده ها و روندهای روانی است، به همان سان که سوسیولوژی
وسیله بررسی و تحلیل و شناخت و توضیح پدیده ها و روندهای اجتماعی است، به همان سان
که فلسفه وسیله بررسی و تحلیل و شناخت و توضیح عام ترین قوانین و قانونمندی های هستی
طبیعی، اجتماعی و تفکر بشری است، به همان سان هم هنر وسیله شناخت طبیعت و جامعه و انسان
و مناسبات طبیعی و اجتماعی و انسانی است.
ب
·
درست به همین
دلیل است که هگل (البته به نادرستی) بر آن می شود که با توسعه شناخت فلسفی (شناخت عقلی
در تحلیل نهائی) شناخت هنری و نتیجتا هنر زاید می شود.
2
·
وسیله شناخت بودن
هنر، یعنی آئینه هستی طبیعی و اجتماعی و انسانی بودن هنر اما به چه معنی است؟
·
برای پاسخ به این
پرسش، باید از خود پرسید:
·
وسیله در کدامین
چارچوب دیالک تیکی می تواند وجود داشته باشد؟
3
·
وسیله اولا به
مثابه سیستم، حاوی ساختاری است:
·
هم بیل وسیله
است، هم کلنگ و هم خرمنکوب.
·
ولی هر کدام از
این وسایل، حاوی ساختار خاص خویش است.
·
این اما به چه
معنی است؟
4
·
این بدان معنی
است که ساختار هر سیستم (مثلا وسیله در این مورد) تعیین کننده فونکسیون آن سیستم (وسیله در این
مورد) است.
·
به همین دلیل هر
سیستمی و در این چالش ایده ئولوژیکی، هر وسیله ای فونکسیونی دارد:
·
به همین دلیل،
توده ای ها که بر خلاف تودهی ها، عکس مارکس را در کره ماه نمی بینند، دیالک تیک
سیستم ـ ساختار ـ فونکسیون را در هستی عینی کشف و فرمولبندی می کنند و بسان چراغی
در ظلمات زندگی برای تحلیل چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی به خدمت می
گیرند.
·
این دیالک تیک
عینی اما حاکی از چیست؟
5
·
دیالک تیک سیستم ـ
ساختار ـ فونکسیون حاکی از این است که هر سیستمی و در این چالش ایده ئولوژیکی، هر
وسیله ای بسته به ساختار خود، فونکسیونی دارد.
·
در این مورد
بخصوص، هنر به مثابه وسیله، حاوی فونکسیون خاص خویش است.
·
هنر بسان هر
وسیله دیگر شناخت نمی تواند فاقد فونکسیون خاص خود باشد.
·
به همان سان که کلنگ
وسیله حفر زمین است، هنر هم وسیله شناخت هستی طبیعی، اجتماعی و انسانی (فردی، قومی،
جنسیتی، ملی، طبقاتی) است.
·
نتیجه منطقی حاصل
از این اما چیست؟
6
·
نتیجه منطقی
مبتنی بر نتیجه تجربی این است که شعار «هنر برای هنر» همانقدر منطقی است که شعار «کلنگ
برای کلنگ.»
·
شعار «کلنگ برای
کلنگ» و یا چرخ خیاطی برای چرخ خیاطی جفنگی بیش نیست و هیچ خری آن را به سکه نقدی نخواهد خرید.
·
مگر اینکه خر عضو
یکی از طبقات اجتماعی واپسین باشد که همه از دم ـ بدون استثناء ـ بر لب گور تاریخی
خود ایستاده اند و جهان و مافیها ـ بسان فرفره ای ـ دور سرشان می چرخد و در نتیجه
قادر به تفکر منطقی نیستند و پرت و پلا تحویل این و آن می دهند و در بهترین حالت،
هارت و پورت تولید و یا بازتولید می کنند و در عین حال، دست به خودفریبی و
عوامفریبی می زنند.
·
خودفریبی و
عوامفریبی دو روی سکه واحدی اند:
·
دیالک تیکی را با
هم تشکیل می دهند:
·
یعنی با هم اند و
بر هم اند.
7
·
به همین دلیل می
توان از شناخت هنری هستی بطور کلی سخن گفت.
·
اکنون این سؤال پیش
می آید که چرا هنرمندان وحدت رویه و روش و کلام ندارند و هستی را هر کدام به سلیقه و سبک خاص
خویش منعکس می کنند؟
8
·
این اختلاف و تنوع
و تفاوت و تضاد در انعکاس هنری هستی اولا در فرم های دیگر و در وسایل و روش ها و
رشته های دیگر شناخت و شعور نیز وجود دارد و خاص هنر نیست.
·
فلاسفه مختلف نیز
به طرق مختلف، متفاوت و حتی متضاد هستی طبیعی و اجتماعی و فکری را منعکس می کنند.
·
حتی علمای علوم
طبیعی همیشه و در همه موارد وحدت رویه و روش و نظر ندارند.
9
·
دلیل مهم دیگر
این اختلاف و تفاوت و تنوع و تضاد این است که هنرمندان نه به تنهائی در جزیره ای
نامسکون، بلکه در جامعه بسر می برند و اعضای هر جامعه با هم اختلافات، تفاوت ها و
چه بسا حتی تضادهای طبقاتی دارند و به همین دلیل انعکاس واقعیت عینی در آئینه ضمیرشان
از صافی های تنگ منفذ طبقاتی عبور می کند و شیره جانش چه بسا گرفته می شود.
10
·
همین شعار «کلنگ
برای کلنگ» هم به همین دلایل طبقاتی تألیف و تبلیغ شده است.
·
از بعضی شعارسازان
و شعارعربده کشان حرفه ای چه پنهان که ویکتور کوزین ـ مؤلف همین شعار «هنر برای
هنر» ـ یکی از فلاسفه بورژوائی واپسین بوده است.
·
یعنی در تحلیل
نهائی در همان سنگر ایده ئولوژیکی هارت و پورت می کرده است که آل احمد و احمد شاملو
و خود شاعرو شرکاء هارت و پورت کرده اند و می کنند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر