۱۳۹۳ مهر ۱, سه‌شنبه

مقوله «صوفی» در آثار خواجه شیراز (4)


تحلیلی از شین میم شین

اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی ـ چه طرفه‌ ـ اش بشکست

·        معنی تحت اللفظی:
·        اساس و پایه توبه که استحکام سنگ را انگار داشت، در برخورد به جام آبگینه (شیشه ای) به چه طرز شگرفی در هم شکست!

1
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی ـ چه طرفه‌ ـ اش بشکست

·        این بیت خواجه را باید در رابطه با بیت پیشین درک کرد و توضیح داد:

شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل، مست
صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست

·        منظور خواجه این است که با فرا رسیدن فصل مستی، صوفیان باده پرست براحتی توبه می شکنند.
·        این بدان معنی است که صوفی جماعت عاری از ایمان و اصولیت (پرنسیپ) اند و بسته به شرایط رنگ عوض می کنند.
·        در فصل زمستان توبه می کنند و با فرا رسیدن فصل بهار، بلافاصله توبه می شکنند.
·        بسان کامیلئون هر جا می روند، رنگ آنجا را به خود می گیرند.
·        یعنی مظهر ریا و تزویر و تظاهرند.

·        ساختار این بیت خواجه اما خیلی غنی، پرمحتوا و تأمل انگیز است:

2
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی ـ چه طرفه‌ ـ اش بشکست

·        خواجه در این بیت، توبه صوفیان را به عمارتی تشبیه می کند.
·        عمارتی که در نگاه گذرا و سرسری از پایه و اساس فوق العاده محکمی برخوردار است و استحکامی از جنس صخره و سنگ دارد.
·        ولی فقط بظاهر چنین است.

·        چون همین عمارت مستحکم توبه در برخورد به جام شیشه ای در طرفة العینی بطرز شگفت انگیزی در هم می شکند.
·        تسلط خارق العاده خواجه به کلام و عظمت کینه و نفرت طبقاتی او به تصوف و طریقت و عرفان در همین بیت آشکار می گردد:
·        خواجه دوئالیسم شیشه و سنگ را به شکل دوئالیسم جام و عمارت ایمان بسط و تعمیم می دهد و برای افشای ریا و تزویر و تظاهر صوفیان، بی چون و چراترین دوئالیسم هستی عینی را وارونه می سازد.
·        آن سان که در برخورد شیشه با سنگ، نه شیشه، بلکه سنگ می شکند.
·        این غزل خواجه اما غزلیاست که تار و پود آن، تئوریکی ـ استراتژیکی است.
·        در این غزل خواجه دوپهلوئی تئوریکی خواجه نمایان می گردد.
·        خواجه این دوپهلوئی را مو به مو از سعدی فرا گرفته و از آن خود کرده است.

·        سعدی هم در رابطه با عرفان شیوه برخورد تناقض آمیز و دوپهلو دارد:

الف
·        سعدی از سوئی گرایشات ضد فئودالی، ضد روحانی، ضد تئولوژیکی و انقلابی عرفان را به شیوه خود می کوبد.
·        ماهیتا به همان سان که خواجه می کوبد.

ب
·        سعدی از سوی دیگر در باب های آغازین بوستان و بعد گلستان (و نه فقط در این باب ها)  بخشی از ایده های ایراسیونالیستی (خردستیزی) تصوف و طریقت و عرفان را هم نمایندگی می کند و هم چه بسا توسعه می دهد و تکامل (به معنی منفی آن) می بخشد.  

3
·        خواجه در این غزل هر دو فرم برخورد به عرفان را به تقلید از سعدی جامه عمل می پوشاند:

الف
·        از سوئی عرفان را افشا و رسوا می کند و بی رحمانه می کوبد.
·        صوفیان را باده پرست می نامد و عمارت ایمان شان را پوشالی و توخالی قلمداد می کند.

ب
·        خواجه اما از سوی دیگر ایده هائی از همان عرفان را  مورد تأیید قرار می دهد و اصحاب تصوف و طریقت و عرفان را حسابی می نوازد.

·        دیالک تیک کوبش و نوازش
·        دیالک تیک مخالفت و موافقت
·        دیالک تیک تخریب و تعمیر

4
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست

استغناء
یعنی بی نیازی عارفانه از ماسوی الله

·        معنی تحت اللفظی:
·        باده بیاور.
·        چون در بارگاه استغناء، فرقی میان پاسبان و سلطان و هوشیار و مست نیست. 

3
بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست

·        خواجه در این بیت، در تحلیل نهائی، موضع نظری عرفان را نمایندگی می کند:
·        در بارگاه استغناء، همه تضادهای دیالک تیکی محو و نا پدید می شوند:
·        به زبان پانته ئیسم و عرفان، همه اقطاب دیالک تیکی هستی طبیعی و اجتماعی درهم ذوب می شوند و یکی می شوند:
·        دیگر فرقی میان جماد و جانور و انسان و خدا و روح و غیره باقی نمی ماند.
·        این عملا به معنی تبدیل همه چیز به هیچ است.
·        نیهلیسم ذاتی عرفان همین جا ست.
·        به همین دلیل هم طبقه حاکمه امپریالیستی عرفان را همه جانبه تقویت و تبلیغ می کند و بدان محبوبیت می بخشد.

4
·        خواجه اما ضمن تأیید جفنگ پانته ئیسم و عرفان، همان را تحریف می کند.
·        خواجه به ایده پانته ئیستی عرفان، به همه خدائی و یا همه چیز خدائی و ای یکسانی همه چیز، خصلت سوبژکتیو می بخشد:
·        از دید خواجه دلیل یکسانی پاسبان و سلطان و اقطاب دیالک تیکی دیگر، چیزی سوبژکتیو است:
·        اگر کسی دست به خودفریبی بزند و وارد بارگاه سوبژکتیو استغناء شود، آنگاه و تنها آنگاه از تضادهای دیالک تیکی خبری نخواهد ماند.
·        یعنی فقط در ذهن عارف خودفریب و عوامفریب چنین خواهد بود و نه در عالم خارج از ذهن پریشان او.

·        این اما به چه معنی است؟

5
 بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست

·        این بدان معنی است که خواجه ایراسیونالیسم عرفان را ضمن تأیید، سوبژکتیویزه می کند.
·        این بدان معنی است که خواجه ایراسیونالیسم عرفان را از هسته و مغز فلسفی اش، یعنی از پانته ئیسم تخلیه و تهی می کند.
·        یعنی ضمن تأیید ایراسیونالیسم پانته ئیستی عرفان، عامیت فلسفی آن را از آن سلب می کند و به تخریب نظری و عملی پانته ئیسم مبادرت می ورزد و بدین طریق از پانته ئیسم، چیزی  جفنگ اندر جفنگ می ماند.
·        هر کس در عالم خیال به استغناء برسد و ماسوی الله کذائی را هیچ و پوچ بشمارد، بنظر چنین ابلهی پاسبان و سلطان و هشیار و مست یکی و یکسان خواهند بود.

6
·        تأیید سرشته به طعنه و طنز به همین می گویند:
·        هم ایده و اندیشه ای را بطور الکی و کشکی تأیید کنی و هم ضمن تأیید آن در حرف، همان را از محتوای عام فلسفی اش، یعنی از مغزش تهی سازی و به پوسته ای توخالی مبدل کنی.

·        این تیر خلاصی بر شقیقه پانته ئیسم و عرفان است:
·        این بدان معنی است که دوئالیسم پاسبان و سلطان پدیده ای ازلی، ابدی، خلل ناپذیر و فنا ناپذیر است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر