تحلیلی
از شین میم شین
اساس
توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین
که جام زجاجی ـ چه طرفه ـ اش بشکست
·
معنی تحت اللفظی:
·
اساس و پایه توبه که استحکام سنگ
را انگار داشت، در برخورد به جام آبگینه (شیشه ای) به چه طرز شگرفی در هم شکست!
1
اساس
توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین
که جام زجاجی ـ چه طرفه ـ اش بشکست
·
این بیت خواجه را باید در رابطه با
بیت پیشین درک کرد و توضیح داد:
شکفته
شد گل حمرا و گشت بلبل، مست
صلای
سرخوشی ای صوفیان باده پرست
·
منظور خواجه این است که با فرا
رسیدن فصل مستی، صوفیان باده پرست براحتی توبه می شکنند.
·
این بدان معنی است که صوفی جماعت
عاری از ایمان و اصولیت (پرنسیپ) اند و بسته به شرایط رنگ عوض می کنند.
·
در فصل زمستان توبه می کنند و با
فرا رسیدن فصل بهار، بلافاصله توبه می شکنند.
·
بسان کامیلئون هر جا می روند، رنگ آنجا را به خود می گیرند.
·
یعنی مظهر ریا و تزویر و تظاهرند.
·
ساختار این بیت خواجه اما خیلی غنی،
پرمحتوا و تأمل انگیز است:
2
اساس
توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین
که جام زجاجی ـ چه طرفه ـ اش بشکست
·
خواجه در این بیت، توبه صوفیان را
به عمارتی تشبیه می کند.
·
عمارتی که در نگاه گذرا و سرسری از
پایه و اساس فوق العاده محکمی برخوردار است و استحکامی از جنس صخره و سنگ دارد.
·
ولی فقط بظاهر چنین است.
·
چون همین عمارت مستحکم توبه در
برخورد به جام شیشه ای در طرفة العینی بطرز شگفت انگیزی در هم می شکند.
·
تسلط خارق العاده خواجه به کلام و
عظمت کینه و نفرت طبقاتی او به تصوف و طریقت و عرفان در همین بیت آشکار می گردد:
·
خواجه دوئالیسم شیشه و سنگ را به
شکل دوئالیسم جام و عمارت ایمان بسط و تعمیم می دهد و برای افشای ریا و تزویر و
تظاهر صوفیان، بی چون و چراترین دوئالیسم هستی عینی را وارونه می سازد.
·
آن سان که در برخورد شیشه با سنگ،
نه شیشه، بلکه سنگ می شکند.
·
این غزل خواجه اما غزلیاست که تار
و پود آن، تئوریکی ـ استراتژیکی است.
·
در این غزل خواجه دوپهلوئی تئوریکی
خواجه نمایان می گردد.
·
خواجه این دوپهلوئی را مو به مو از
سعدی فرا گرفته و از آن خود کرده است.
·
سعدی هم در رابطه با عرفان شیوه
برخورد تناقض آمیز و دوپهلو دارد:
الف
·
سعدی از سوئی گرایشات ضد فئودالی،
ضد روحانی، ضد تئولوژیکی و انقلابی عرفان را به شیوه خود می کوبد.
·
ماهیتا به همان سان که خواجه می
کوبد.
ب
·
سعدی از سوی دیگر در باب های آغازین
بوستان و بعد گلستان (و نه فقط در این باب ها) بخشی از ایده های ایراسیونالیستی (خردستیزی) تصوف
و طریقت و عرفان را هم نمایندگی می کند و هم چه بسا توسعه می دهد و تکامل (به معنی
منفی آن) می بخشد.
3
·
خواجه در این غزل هر دو فرم برخورد
به عرفان را به تقلید از سعدی جامه عمل می پوشاند:
الف
·
از سوئی عرفان را افشا و رسوا می
کند و بی رحمانه می کوبد.
·
صوفیان را باده پرست می نامد و
عمارت ایمان شان را پوشالی و توخالی قلمداد می کند.
ب
·
خواجه اما از سوی دیگر ایده هائی
از همان عرفان را مورد تأیید قرار می دهد و
اصحاب تصوف و طریقت و عرفان را حسابی می نوازد.
·
دیالک تیک کوبش و نوازش
·
دیالک تیک مخالفت و موافقت
·
دیالک تیک تخریب و تعمیر
4
بیار
باده که در بارگاه استغنا
چه
پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست
استغناء
یعنی
بی نیازی عارفانه از ماسوی الله
·
معنی تحت اللفظی:
·
باده بیاور.
·
چون در بارگاه استغناء، فرقی میان
پاسبان و سلطان و هوشیار و مست نیست.
3
بیار
باده که در بارگاه استغنا
چه
پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست
·
خواجه در این بیت، در تحلیل نهائی،
موضع نظری عرفان را نمایندگی می کند:
·
در بارگاه استغناء، همه تضادهای دیالک
تیکی محو و نا پدید می شوند:
·
به زبان پانته ئیسم و عرفان، همه
اقطاب دیالک تیکی هستی طبیعی و اجتماعی درهم ذوب می شوند و یکی می شوند:
·
دیگر فرقی میان جماد و جانور و انسان
و خدا و روح و غیره باقی نمی ماند.
·
این عملا به معنی تبدیل همه چیز به
هیچ است.
·
نیهلیسم ذاتی عرفان همین جا ست.
·
به همین دلیل هم طبقه حاکمه امپریالیستی
عرفان را همه جانبه تقویت و تبلیغ می کند و بدان محبوبیت می بخشد.
4
·
خواجه اما ضمن تأیید جفنگ پانته
ئیسم و عرفان، همان را تحریف می کند.
·
خواجه به ایده پانته ئیستی عرفان،
به همه خدائی و یا همه چیز خدائی و ای یکسانی همه چیز، خصلت سوبژکتیو می بخشد:
·
از دید خواجه دلیل یکسانی پاسبان و
سلطان و اقطاب دیالک تیکی دیگر، چیزی سوبژکتیو است:
·
اگر کسی دست به خودفریبی بزند و
وارد بارگاه سوبژکتیو استغناء شود، آنگاه و تنها آنگاه از تضادهای دیالک تیکی خبری
نخواهد ماند.
·
یعنی فقط در ذهن عارف خودفریب و
عوامفریب چنین خواهد بود و نه در عالم خارج از ذهن پریشان او.
·
این اما به چه معنی است؟
5
بیار
باده که در بارگاه استغنا
چه
پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست
·
این بدان معنی است که خواجه ایراسیونالیسم
عرفان را ضمن تأیید، سوبژکتیویزه می کند.
·
این بدان معنی است که خواجه ایراسیونالیسم
عرفان را از هسته و مغز فلسفی اش، یعنی از پانته ئیسم تخلیه و تهی می کند.
·
یعنی ضمن تأیید ایراسیونالیسم پانته
ئیستی عرفان، عامیت فلسفی آن را از آن سلب می کند و به تخریب نظری و عملی پانته
ئیسم مبادرت می ورزد و بدین طریق از پانته ئیسم، چیزی جفنگ اندر جفنگ می ماند.
·
هر کس در عالم خیال به استغناء
برسد و ماسوی الله کذائی را هیچ و پوچ بشمارد، بنظر چنین ابلهی پاسبان و سلطان و
هشیار و مست یکی و یکسان خواهند بود.
6
·
تأیید سرشته به طعنه و طنز به همین
می گویند:
·
هم ایده و اندیشه ای را بطور الکی
و کشکی تأیید کنی و هم ضمن تأیید آن در حرف، همان را از محتوای عام فلسفی اش، یعنی
از مغزش تهی سازی و به پوسته ای توخالی مبدل کنی.
·
این تیر خلاصی بر شقیقه پانته ئیسم
و عرفان است:
·
این بدان معنی است که دوئالیسم پاسبان
و سلطان پدیده ای ازلی، ابدی، خلل ناپذیر و فنا ناپذیر است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر