۱۳۹۳ تیر ۲۱, شنبه

سیری در غزل «غم مخور» خواجه شیراز (8)


تحلیلی از شین میم شین 
  
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگرچه منزل (محل پیاده شدن برای استراحتی کوتاه در طول راه) خیلی خطرناک و مقصد خیلی دور است، تو ولی غم مخور.
·        چون هر راهی پایانی دارد.

·        خواجه در این بیت، چندین دیالک تیک مربوط به سفر را برای صدور فرمان اخلاقی «غم مخور» به خدمت می گیرد:

1
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

·        خواجه دیالک تیک سفر را اولا به شکل دیالک تیک مبدأ و مقصد و بعد به شکل دیالک تیک آغازراه  و پایان راه بسط و تعمیم می دهد:
·        راهی وجود ندارد که پایانی نداشته باشد.
·        هر راهی بطور عینی به جائی ختم می شود:
·        هر مبدأ با مقصدی در پیوند ناگسستنی است.

2
·        خواجه ضمنا دیالک تیک سفر را به شکل دیالک تیک جزء و کل و بعد به شکل دیالک تیک مبدأ ـ منزل ـ مقصد بسط و تعمیم می دهد:
·        مسافر برای رسیدن به مقصد معین از منازل معین عبور می کند:
·        این بدان معنی است که میان منزل و مبدأ و مقصد، رابطه جزء و کل برقرار است:
·        هر مقصدی از مجموعه منازل تشکیل می یابد:
·        مبدأ اولین منزل است و مسافر پس از طی چندین منزل، پس از استراحت و نفس تازه کردن در منازل متفاوت، به مقصد می رسد.
·        مقصد در حقیت، آخرین منزل است.
·        مقصد منزل نهائی است.

3
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

·        تفاوت منزل با مبدأ و مقصد، در این بیت خواجه، علاوه بر تفاوت کمی، علاوه بر دوری و نزدیکی، تفاوتی کیفی است:
·        منازل در معرض دستبرد رهزنان اند، منازل نا امن اند، ولی مبدأ و مقصد امن است.
·        خواجه در اشعار دیگرش دلایل دیگری در زمینه نا امنی منزل ارائه می دهد:

مرا در منزل جانان چه امـن عیش، چون هر دم
جرس فریاد می ‌دارد که بربندید مـحـمـل‌ ها

·        معنی تحت اللفظی:
·        در منزل جانان، که نمی توان با خیال راحت عیش کرد.
·        برای اینکه جرس مرتب از ضرورت کوچ خبر می دهد.

4
·        در این بیت خواجه، دار دنیا به منزلی تشبیه می شود که مسافر آرامش خاطر ندارد و هر دم می تواند دم آخر باشد:
·        پیک اجل هر دم می تواند بی خبر از در درون آید و قبض روح کند.

5
گر از این مـنزل ویران بـه سوی خانـه روم
دگر آنجا کـه روم، عاقـل و فرزانـه روم

·        خواجه در این بیت نیز از نا امنی منزل در مقایسه با خانه دم می زند و اقامت در منزل ویران را ابلهانه می داند.

6
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست، کان را نیست پایان غم مخور

·        خواجه برای اثبات صحت فرمان اخلاقی «غم مخور» خویش، زوال ناگزیر دوره غم را یاد آور می شود:
·        چون دوره غم هم بالاخره به سر می رسد، پس بهتر است که از غم خوردن پرهیز شود.

·        بدین طریق، پدیده ی غم نه تنها توجیه می شود، بلکه حتی به مثابه امری طبیعی و عادی تلقی می شود:

الف
·        تنها راه حل خواجه، بی اعتنائی سوبژکتیف به غم است.

·        امروزه در فیلم های عوامفریبانه هالی وود با همین طرز تربیت بنی بشر روبرو می شویم:
·        طرف مثل میر غضبی شلاق به دست، بالای سر کودکی و یا نوجوانی می ایستد و از او می خواهد که جمله «مثبت» (پوزیتیو) معینی را بکرات تکرار کند:
·        مثلا «من دیگر فکر آن چیز را نخواهم کرد.»
·        «همه چیز بهتر و بهتر خواهد شد.»
·        «مسئله در حد قضاوت سوبژکتیف است:
·        لیوان نیمه پر است و نیمه خالی است.
·        و من طرفدار نیمه پر بودن لیوانم.»
·        «باید مثبت اندیشید و نه منفی.»    

ب
·        تنها ایده و اندیشه ای که خواجه در کله ندارد، غلبه بر علت عینی و واقعی غم  است.

ت
·        تنها سودائی که خواجه بر سر ندارد، جستجو و یافتن علت معلولی به نام غم است.  

پ
·        به همین دلیل در فلسفه اجتماعی حافظ، مسائل و معضلات فردی، خانوادگی و اجتماعی غیر قابل شناخت و در نتیجه، غیر قابل حل تلقی می شوند و نهایتا به تازیانه اندرز انتزاعی تحمیل و تحمل می شوند.

ث
·        نتیجه قطعی خردستیزی نیز نمی تواند جز این باشد:
·        حفظ و تحکیم وضع موجود.

·        دندان بر جگر فشردن مدام و درد کشیدن مدام.
·        بی کمترین تلاشی در جهت شناخت ریشه های درد و بی کمترین امیدی بر امکان و توان غلبه بر درد.

ج
·        منطق فئودالی ـ ایراسیونالیستی خواجه در این بیت، روشن است:
·        هر راهی پایانی دارد.
·        بنابرین دوره غم هم نمی تواند ابدی باشد.
·        پس بی خیال غم باش.

·        تا چشم کار می کند، کسی نیست، بگوید که بی خیالی فرمایشی معنی ندارد.
·        وقتی دل آدمی از درد و اندوه آتش گرفته، چاره ای جز اشک ریختن و غم خوردن ندارد.

5
غم مخور

·        سؤال اما این است که چرا طبقه حاکمه توده را به پرهیز از حتی خوردن غم فرامی خواند؟

·        چه فرقی برای خواجه دارد، اگر بنده ها، غلام ها و یا رعایا و یا حتی شاهان و شاهزاده ها غم بخورند و یا نخورند؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر