۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه

تأملاتی راجع به تحلیل مارکسیستیِ سیاست روسیه (3) (بخش آخر)


عصر ما
(ارگان سیاسی حزب کمونیست آلمان)
ویلی گرنس   
سرچشمه:
تارنگاشت عدالت 
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

دو عرصه در سیاست خارجی روسیه

الف
عرصه اول سیاست خارجی روسیه

·        عرصه اول در سیاست   خارجی روسیه مربوط به  سیاست «خارجی نزدیک» در رابطه با کشورهای سابقا عضو اتحاد جماهیر شوروی، به استثنای کشورهای بالتیک است.

1
·        در این‌ جور موارد، رژیم پوتین سیاست دراز مدت اتحاد مجدد این کشورها تحت رهبری روسیه را دنبال می ‌کند.

2
·        پایه ی این سیاست، اتحادیه گمرگی میان روسیه، بلاروس و قزاقستان است که قرار است از  جامعه اقتصادی اروپائی ـ  آسیائی به اتحادیه اروپائی ـ آسیائی توسعه یابد.

3
·        در این سطح ، رفتار روسیه با شرکای ضعیف ‌تر خود، انسان را به یاد رفتار و شیوه ‌های امپریالیستی می اندازد.

4
·         مثلاً فشارهای اقتصادی مکرر این کشور به بلاروس  و تحت فشار قراردادن رهبری بلاروس برای انتقال مالکیت دولتی بلاروس به کنسرن روسی گازپروم  تا راه برای ورود الیگارش‌های روس به اقتصاد بلاروس باز گردد.

5
·        ادغام مجدد جمهوری‌ های سابق شوروی مورد پسند ایالات متحده، ناتو و اتحادیه اروپا نیست و آنها برای جلوگیری از آن از هیچ اقدامی کوتاهی نمی ورزند.

6
·        آنها می ‌خواهند روسیه را در چارچوب مرزهایش محدود کنند و در عین حال به کمک قراردادهای همکاری بین اتحادیه اروپا و جمهوری‌ های سابق اتحاد شوروی و همینطور گسترش دامنه ناتو به شرق، روسیه را از نظر اقتصادی و نظامی محاصره کنند. 

7
·        این مسئله علت و زمینه اصلی بحران کنونی اوکرائین است.

ب
عرصه دوم سیاست خارجی

·        عرصه دوم سیاست خارجی روسیه با سیاست جهانی روسیه در رابطه است:

1
·        برخلاف ایالات متحده و اذناب آن در ناتو  در این زمینه حداقل امروز  و همین‌طور در آینده نزدیک در سیاست خارجی روسیه چنین جاه ‌طلبی ‌هائی برای سرکردگی جهانی محتمل نیست.

2
·         روسیه پوتین در این جا تلاش دارد  در مقابل  سودای سرکردگی  جهانی امپریالیسم آمریکا،  نظام چند قطبی جهانی را قرار دهد.

3
·        در این زمینه  همخوانی هائی با منافع جمهوری خلق چین و دیگر کشورهای عضو بریکس  و بقیه کشورها وجود دارد.

4
·         این سیاست بطور عینی در خدمت صلح و رشد اجتماعی  قرار دارد.

5
·        با در نظر گرفتن استدلال لنین در مورد وجود نسخه‌ های مختلف سیاست سرمایه ‌داری و امپریالیستی و همین طور تحلیل مشخص از وضع تاریخی مشخص  قبل و بعد از جنگ جهانی دوم، اتحاد جماهیر شوروی با وجود تمامی تضاد های موجود با قوای غرب، آلمان امپریالیستی را بزرگترین خطر برای اتحاد شوروی و بشریت تلقی می کرد.

6
·        این طرز تلقی، شالوده ای برای تلاش اتحاد شوروی درجهت ایجاد امنیت جمعی که در نتیجه و با وجود بسیاری از مشکلات، ائتلاف ضد هیتلری را به مهم ‌ترین فاکتور برای پیروزی بر آلمان نازی فراهم آورد.

7
·        به نظر من بر پایه تحلیل مشخص از وضع تاریخی مشخص کنونی جهان ما باید ـ علیرغم ماهیت کاپیتالیستی مبتنی بر حاکمیت الیگارش ‌ها و بوروکراسی دولتی ممزوج با آن در روسیه ـ بین روسیه و قدرت ‌های امپریالیستی اصلی فرق بگذاریم.

8
·        چون خطر اصلی برای صلح و توسعه و ترقی اجتماعی در سیاست سلطه ‌جویانه امپریالیسم آمریکا و اذناب آن در ناتو و اتحادیه اروپا ست.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر