۱۳۹۳ مرداد ۹, پنجشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (21)


تحلیلی از شین میم شین 
پیشکش به خاطره شورانگیز هادی کاف

چه آسان می ‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ‌ارزد

·        معنی تحت اللفظی:
·        وسوسه ی سود سبب می شد که غم دریا را دستکم بگیرم.
·        اشتباه کردم.
·        چون صید حتی صد مروارید، ارزش آن را ندارد که خود را به خطر توفان بیندازم.

1
چه آسان می ‌نمود اول غم دریا به بوی سود

·        خواجه در این مصراع، البته نه برای اولین بار و نه برای آخرین بار، شعار راسیونالیستی (خردگرائی) معروف شیخ شیراز را بی اعتبار می سازد که در فرم های مختلف تبیین داشته است:  

نابرده رنج، گنج میسر نمی شود:
مزد آن گرفت ـ جان برادر ـ  که کار کرد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        بدون رنج نمی توان گنج به دست آورد.
·        به جان برادرم سوکند، کسی مزد دریافت می کند که کار می کند.

2
·        سعدی در این بیت، دیالک تیک وسیله و آماج را به شکل دیالک تیک رنج و گنج بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن رنج می داند:
·        بزعم سعدی پیش شرط نیل به گنج، رنج است.
·        سعدی در حکایات متعددی این اندیشه دیالک تیکی خود را پیگیرانه مورد مدافعه قرار داده است.

3
·        خواجه دیالک تیک رنج و گنج شیخ شیراز را به شکل دوئالیسم غم دریا و سود تخریب می کند و به صرفنظر از سود فرمان می دهد:

غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ‌ارزد

·        در فلسفه تاریخ (تئوری اجتماعی) خواجه یا باید قید گنج را بکلی زد و ریاضت پیش کرد یا باید گنج را از خدای زمینی و یا آسمانی گدائی کرد.
·        تفاوت و تضاد بینشی سعدی خردگرا  با خواجه خردستیز در این زمینه ها چشمگیر است، اگرچه بلحاظ زمانی چند دهه بیشتر با هم فاصله نداشته اند و بلحاظ مکانی هر دو به خطه واحدی تعلق داشته اند و بلحاظ طبقاتی و ایدئولوژیکی هم فرقی چندانی با هم نداشته اند.

4
چه آسان می ‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی ‌ارزد

·        خواجه در این بیت تبلیغ تئوری ارتجاعی تسلیم و رضای خود را پی می گیرد:
·        خواجه خواننده و شنونده شعر خود را به ذوالفقار فئودالی ـ واپسینی می بندد:

الف
·        از سوئی او را به انفعال مطلق و راحت طلبی فرامی خواند و از «کار و پیکار و همبستگی» (احسان طبری) باز می دارد.  

ب
·        از سوی دیگر او را در صورتی که به کاری دست زده و شکست خورده، تسکین می دهد و از تلاش مجدد و پیگیری در جهت نیل به اهداف و آماج های خود نهی می کند.

·        هر دو جنبه ی این اندرز و رهنمود خواجه ضد اجتماعی و ضد هومانیستی است:
·        ضد پیشرفت فردی و اجتماعی است.
·        خواجه را می توان خصم سوگند خورده خرد، هومانیسم، امید و اوپتیمیسم محسوب داشت. 

تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ‌ارزد

·        معنی تحت اللفظی:
·        تو بهتر است که حتی روی خود را به هواداران سینه چاک خود نشان ندهی.
·        برای اینکه شادی حاصل از تسخیر جهان، ارزش خوردن غم لشکر را ندارد. 

1
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ‌ارزد

·        خواجه در این مصراع دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک مخاطب و مشتاقان و سپس به شکل دیالک تیک رهبر و لشکر بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله تخریب می کند:
·        چون جزء را به قطع رابطه با کل فرا می خواند:
·        مستمع و مخاطب خود را به روی پوشاندن از مشتاقان اندرز می دهد.

2
·        از محتوای این بیت می توان دریافت که مخاطب و مستمع خواجه از اعضای هیئت و یا طبقه حاکمه است.
·        چون تسخیر جهان و خوردن غم لشکر کار هر کس نیست.
·        خواجه در این بیت عملا دیالک تیک رهبر و لشکر را تخریب می کند و رهبر را به رو پوشاندن از لشکر اندرز می دهد.
·        اگر رهنمودهای شیخ شیراز را در این زمینه بررسی کنیم، به تفاوت و حتی تضاد بینشی او با خواجه پی می بریم:
·        سعدی حکیم مسئول و خردمند و خردگرائی است.
·        سعدی رابطه میان لشکر و سلطان را نه تخریب، بلکه تحکیم می کند.
·        هم در بوستان و هم در گلستان سعدی بابی به همین مسئله مهم اختصاص یافته است.
·        رهنمودهای متنوع سعدی همچنان و هنوز اعتبار دارند.

·        مراجعه کنید به  تحلیل آثار سعدی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری 

3
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ‌ارزد

·        این رهنمود پسیمیستی (بدبینی فلسفی)  خواجه به معنی وارونه سازی رهنمود اوپتیمیستی (خوش بینی فلسفی) شیخ شیراز است:
·        سعدی خواننده و شنونده اشعار و افکار خود را ـ اگر هم نه بطور پیگیر ـ به تلاش برمی انگیزد.
·        خواجه اما هنری جز خواندن آیات یأس ندارد و حتی بارقه های امید و اوپتیمیسم را در دل خواننده و شنونده شعر خود می کشد.

·        سوبژکت ایدئال خواجه زباله ای بی شخصیت، بی عزت انسانی، بی امید و بی خوش بینی فلسفی و عاطل و باطل است و تنها هنری که دارد تسلیم و فرار و رضایت و ریاضت و عشرت و تنبلی و تن پروری است.

·        سوبژکت ایدئال خواجه لاشه واره است.
·        از شیره و شور زندگی تهی است.  

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر