فصل
پنجم
ایدئالیسم
پروفسور
دکتر اندراس گدو
برگردان
شین میم شین
بخش
چهارم
پوزیتیویسم و
فلسفه حیات
به مثابه طرز
تفکر:
انکار سیستم
وارگی (سیستمیت) تفکر کلاسیک بورژوائی
قسمت اول
امکان دیگری
از پوزیتیویسم:
هربرت
اسپنسر
ادامه
17
·
مفهوم پوزیتیویستی علم در درک
اسپنسر بطرزی مستقیم و پوست کنده برای تأیید مذهب به خدمت گرفته می شود.
·
هسته اصلی مفهوم علم از نکات زیر
تشکیل می یابد:
الف
·
در مفهوم پوزیتیویستی علم، «هر
شناختی نمودین و نسبی» تلقی می شود.
·
(هربرت اسپنسر، «مجموعه مقالات علمی، سیاسی و
فلسفی»، جلد 2، ص 122)، «اصول اولیه»، جلد 1، ص 102)
·
(این بدان معنی است که فقط پدیده ها قابل
شناخت اند و نه ماهیت ها.
·
این ضمنا بدان معنی است که هر
شناختی نسبی است. مترجم)
ب
·
در مفهوم پوزیتیویستی علم، قوانین
ثابت و لایتغیر از «همگونی های مطلق روابط پدیده ها» تشکیل می یابند.
·
(هربرت اسپنسر، «مجموعه مقالات علمی، سیاسی و
فلسفی»، جلد 2، ص 122)، «اصول اولیه»، جلد 1، ص 102)
·
(این بدان معنی است که قوانین ثابت عینی نه
از ماهیت چیزها، بلکه از نمود آنها تشکیل می یابند.
·
به عبارت روشنتر از روابط میان
پدیده ها تشکیل می یابند. مترجم)
18
آگوست کومته (1798 ـ 1857)
ریاضی دان، فیلسوف، منتقد مذهب، از بنیانگذاران جامعه شناسی
از فلاسفه بورژوائی واپسین
·
هسته اصلی مفهوم پوزیتیویستی علم
فقط طرح مشترک کومته، جان استوارت میل و اسپنسر را تشکیل نمی دهد، بلکه به تمامی
جریان پوزیتیویسم در قرن نوزدهم تعلق دارد.
19
·
بنا بر این مفهوم علم، قبول وجود
واقعیت عینی، امری ایراسیونال (غیر عقلائی) محسوب می شود.
·
فرق هم نمی کند که واقعیت عینی در
خارج از تئوری شناخت پوزیتیویستی قرار داشته باشد و یا آن سان که در مورد اسپنسر
بوده، تحت تابعیت تئوری شناخت پوزیتیویستی قرار داشته باشد.
20
·
ایده واقعیت عینی اگرچه انسجام درک
پوزیتیویستی از علم را به هم می زند، ولی مفهوم واقعیت عینی تحت فشار طرح
پوزیتیویستی علم مثله و مخدوش و محدود می شود.
·
البته اسپنسر از مسائل معرفتی ـ
نظری ـ منطقی سر در نمی آورد.
·
به همین دلیل، مسئله را نه در
رابطه با تز شناخت نمودین و نسبی محض می بیند، نه در رابطه با مفهوم واقعیت عینی و
نه در اختلاط امپیریسم (تجربه گرائی) با نظرات و اصول ماورای تجربی
21
·
اما با نزدیک شدن مفهوم واقعیت
عینی به درک پوزیتیویستی علم سر و کله ایراسیونال ها (غیر عقلائی ها) هم پیدا می شود.
22
·
از همان اوایل کار، رابطه شناخت با
واقعیت به دودلی و تردید سرشته بوده است.
الف
·
بنا بر «رئالیسم کج و کوله شده» ی
اسپنسر، «احساس های ما و روابطی که بواسطه احساس های ما مستقیما ادراک می شوند،
به هیچ وجه نمی توانند به مثابه تصاویر طبیعت و تصاویر روابط چیزهای عینی و مستقل
از ما محسوب شوند.»
·
(مندل باوم، «تاریخ ـ انسان ـ دلیل»، بررسی
تفکر قرن نوزدهم، 1971، ص 302)
ب
·
اسپنسر با توجه به تفاوت موجود
میان شناخت واقعیت بواسطه عقل سلیم و علم، به «ادعای وجود واقعیتی می رسد که بطور
کلی ماهیتا غیر قابل شناخت است.»
·
در این ادعای اسپنسر، «مذهب نقش
مهمی به عهده می گیرد، نقشی که با جوهر مذهب انطباق دارد.»
·
(هربرت اسپنسر، «اصول اولیه»، جلد 1، ص 73)
ت
·
توضیح این مسئله حتی به مخیله اسپنسر
خطور نمی کند.
·
برای اینکه او از پوسته توخالیِ مفهوم
پیشرفت هرگز دل نکنده است:
·
رابطه (منفی. مترجم) اسپنسر با فلسفه
کلاسیک بورژوائی او را به آهیستوریسم (غیر تاریخیت گرائی) سوق می دهد و توان تفکر
او را مفلوج می سازد.
پ
·
اگرچه میان آهیستوریسم و ادعای
اسپنسر مبنی بر عامیت (یونیورسالیته) اوولوسیون تضادی وجود داشته، ولی آهیستوریسم
او با محتوای متافیزیکی ـ مکانیستی مفهوم توسعه اش انطباق داشته است.
· مراجعه کنید به دیالک تیک اوولوسیون
و روولوسیون، پیشرفت، توسعه، تئوری شناخت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر