امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
تحلیل واره ای
از
شین میم شین
ابتهاج:
حافط میخواندیم.
به این بیت رسیدیم:
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
به نظر من این بیت خلاصه ی تئوری حافظه
یعنی
زیبایی...
تو این دنیای پرت و پلا اومدیم، تنها حسن این
دنیا اینه که زیبایی درش وجود داره
به اشکال گوناگون زیبایی
معشوق، سایهی ابر، موسیقی و همه چیز.
اگه
زیبایی نبود دنیا مفت نمیارزید.
همه
اش رنج و عذاب و بدی و شر و شور و غارت و بیماری و مرگ بود.
تصور
مرگ می دونید چقدر زندگی رو تلخ میکنه؟
حافظ
می گه خودتو با زیبایی مشغول کن.
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
خوشدلی
که میگه همینه.
رخ
تو در نظر من چنین خوشش آراست.
رخ تو یعنی خلاصه ی زیبایی.
این
فلسفهی حافظه
پیر پرنیان اندیش
پیر پرنیان اندیش
(هوشنگ
ابتهاج)
·
سایه بلحاظ صنعت و ساختار شعر، تحت
تأثیر شدید حافظ قرار دارد.
·
به عبارت دیگر، حافظ بیش از هر
شاعر دیگر، سایه را تحت تأثیر قرار داده است.
·
دلیل آن احتمالا غنای صوری و ساختاری
اشعار حافظ و سوهان خوردگی آنها ست.
·
رد پای حافظ در فرم و ساختار اکثر
غزلیات سایه به چشم می خورد.
·
سایه (و نه فقط سایه) اما محتوای شعر حافظ را نمی شناسد.
·
اگر می شناخت، متوجه می شد که حافظ
آنتی تز خود او ست.
1
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
·
معنی تحت اللفظی:
·
من هرگز به امور دنیوی اعتنائی
نداشته ام.
·
زیبائی دنیا به دلیل روی زیبای تو
ست.
2
به نظر من این بیت خلاصه ی تئوری حافظه
یعنی
زیبایی.
·
اکنون معلوم می شود که چرا بنی بشر
برای درک چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی به فلسفه (خرد) مارکسیستی ـ
لنینیستی نیاز بی چون و چرا دارد.
·
فرق هم نمی کند که او در سنگر طبقه
کارگر برزمد و یا نرزمد.
·
برای آدم شدن و آدم واره زیستن به
خرد اندیشنده نیاز بی چون و چرا هست.
·
سایه اگر با جهان بینی طبقه کارگر
(مارکسیسم ـ لنینیسم) آشنا بود، نسبت به حافظ و فلسفه اجتماعی حافظ نظری دیگر می
داشت.
·
ضمنا در آن صورت، می دانست که
زیبائی نسبی است.
·
زیبائی مطلق و انتزاعی وجود ندارد
تا تئوری حافظ را تشکیل دهد.
·
استنباط دهقانی از زیبائی با
استنباط فئودالی از آن، از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
·
استنباط فیلسوفی خردگرا از زیبائی
با استنباط بورژوائی خردستیز از آن، تفاوت و چه بسا حتی تضاد دارد.
·
زیبائی شناسی خود بوسیله معیارهای
عینی، معرفتی، فردی و تعلقات طبقاتی مشروط می شود.
3
تو این دنیای پرت و پلا اومدیم،
تنها حسن این دنیا اینه که زیبایی درش وجود
داره
·
دنیا را نمی توان چیزی قبل از آمدن
بنی بشر تصور کرد و پرت و پلا محسوب داشت.
·
قبل از بنی بشر دنیائی وجود نداشته
است.
·
جامعه و جهان مولودی است که مولدی
به نام انسان دارد.
·
جامعه و جهان محصول کار مادی و
فکری بنی بشر است.
·
هر چیز دنیا ناچیزی طبیعی است که
ببرکت دخول روح انسانی در آن به چیزی بدل شده است.
4
به
اشکال گوناگون زیبایی
معشوق، سایه ی ابر، موسیقی و همه چیز.
اگه
زیبایی نبود دنیا مفت نمیارزید.
·
سایه ظاهرا تعریف روشنی از زیبائی
ندارد.
·
زیبائی کذائی معشوق مسئله ای قابل
بحث است:
·
زیبائی معشوق حتما نباید عینی و
واقعی باشد.
·
زیبائی معشوق ـ قبل از همه ـ به
دلیل معشوقیت معشوق است.
·
این نیازهای غریزی، جنسی، عاطفی،
روحی و غیره عاشق است، که معشوق را زیبا جلوه گر می سازد.
·
این زیبائی معشوق چه بسا سوبژکتیف
است و نه اوبژکتیف.
5
به
اشکال گوناگون زیبایی
معشوق، سایهی ابر، موسیقی و همه چیز.
اگه
زیبایی نبود دنیا مفت نمیارزید.
·
هر موجود زنده ای تحت فرمان قوای
غریزی زندگی می کند.
·
حفظ و تکثیر نوع خود گرایش غریزی عامی
است و معشوق کذائی چه ماده و چه نر، در این میان وسیله برای نیل به این هدف و آماج
طبیعی ـ غریزی است.
·
غریزه می تواند هر چیز بغایت زشتی
را زیبا جلوه گر سازد.
·
غریزه عملا بوی تعفن انگیز عرق تن زن
و یا مردی را مانی پولیزه می کند و برای عاشق کذائی به مثابه عطری فقو العاده جذاب
در می آورد تا تولید مثل را امکان پذیر سازد.
6
·
زیبائی موسیقی هم نسبی است.
·
انسان بسته به حوایج و حالات روحی
و روانی خویش گاهی موسیقی معینی را خوشایند می یابد و گه ناخوشایند.
·
زیبائی سایه کذائی ابر هم چه بسا به
دلیل تشابه آن با چیزهای زمینی است.
·
انسان روی هم رفته، چیزی را زیبا
می یابد و نسبت بدان علاقه مند می گردد که آن چیز را بشناسد.
·
کشف زیبائی چیزی و یا کسی و علاقه
بدان و به او چه بسا با شناخت آن چیز و آن کس دست در دست می رود.
7
·
دلیل این امر آن است که شناخت خود
نوعی کار است.
·
شناخت چیزی نتیجه زحمت مادی و فکری
تحمل شده برای آشنائی با آن است.
·
انسان ها در تحلیل نهائی، کار خود را
و به همین دلیل محصول کار خود را می پرستند.
·
کار ماهیت انسانی انسان ها را
تشکیل می دهد.
·
انسان ها در محصول کار خود، یعنی
در مولود خود، مولدیت و خلاقیت خود را، خودیت خود را، لیاقت خلاق خود را می یابند
و می پرستند.
·
علاقه خود سایه به موسیقی نیز ـ
قبل از همه ـ به دلیل شناخت عمیق او از موسیقی است.
8
اگه
زیبایی نبود دنیا مفت نمیارزید.
·
همین سخن سایه بیانگر جهان بینی ایدئالیستی
او ست.
·
سایه فکر می کند که زیبائی چیزی
جدا از آن چیز است.
·
سایه تصور می کند که دنیائی می
تواند وجود داشته باشد که عاری از زیبائی باشد.
·
زیبائی و زشتی اما همیشه در داربست دیالک
تیک اوبژکت ـ سوبژکت تشکیل می شود.
·
هر چیزی به دلیل ساختار خود زشت و زیبا
ست.
·
بعضی ها بعضی از این ساختارها را
درمی یابند و به زیبائی آن چیز می رسند.
·
مثلا همین ساختار ابرها.
·
کشف تشابه ابرها با گله فیل ها، یکی
از دلایل زیبائی آنها تلقی می شود.
·
وگرنه ابرها را که نمی توان به زشت
و زیبا طبقه بندی کرد.
·
دنیا نمی تواند دنیا باشد و آمیزه ای
زشت و زیبا نباشد.
·
دیالک تیک زشت و زیبا وجود دارد و
نه دوئالیسم زشت و زیبا.
·
به همین دلیل هر چیز و هر فرد زشتی می تواند فردا به چیز و فردی زیبا بدل
شود و برعکس.
ادامه دارد.
ویرایش:
پاسخحذفغریزه عملا بوی تعفن انگیز عرق تن زن و یا مردی را مانی پولیزه می کند و برای عاشق کذائی به مثابه عطری فوق العاده جذاب در می آورد تا تولید مثل را امکان پذیر سازد.
درست است.
با پوزش