تحلیلی از شین
میم شین
غرب زدگی می گویم،
همچون وبا زدگی
و اگر به مذاق خوشایند نیست، بگوییم
همچون گرما زدگی و یا سرمازدگی
اما نه
دست کم چیزی است در حدود سن زدگی
دیده اید که گندم را چطور می پوساند؟
از درون.
·
بی اعتنا به
اینکه جلال به علت غرب زدگی کذائی وقوف دارد و یا ندارد، از همین تعریف او، علت
غرب زدگی نعره می کشد:
1
·
به همان سان که
گرما، علت گرما زدگی، سرما، علت سرما زدگی و حشره ی سن، علت سن زدگی است، قاعدتا
باید غرب هم علت غربزدگی باشد.
·
جلال در توضیحات
بعدی راجع به غرب زدگی باز هم بی اعتنا به وقوف او به علت و یا علل غرب زدگی، همین
نتیجه گیری منطقی را در ذهن خواننده ایجاد می کند:
2
به هر صورت، سخن از یک بیماری است.
عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده
برای بیماری، رشد کرده.
·
مرض غرب زدگی از
بیرون آمده و در جامعه ما، محیط مناسبی برای رشد یافته است.
·
میکروب مرض غرب
زدگی خواه و ناخواه خود غرب است.
·
معلوم نیست که
جلال به چه دلیل دنبال «علت و علل های (؟) غرب زدگی» می گردد:
مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علل هایش
را
و اگر دست داد، راه علاجش را.
·
این طرز تفکر
جلال، این اسلوب بررسی جلال اما به چه معنی است؟
3
به هر صورت، سخن از یک بیماری است.
عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده
برای بیماری، رشد کرده.
·
جلال دیالک تیک
سوبژکت ـ اوبژکت را به شکل دیالک تیک غرب و جامعه ایران، به شکل دیالک تیک میکروب
و اندام (علت و معلول)، بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن سوبژکت
(میکروب، غرب) می داند:
·
در تفکر جلال، جامعه
ایران اوبژکت واره، چیز واره تلقی می شود.
·
جامعه ایران به
اندام ضعیف بی رمقی تشبیه می شود که میکروبی به نام غرب از بیرون در آن وارد آن می
شود و آن را به مرض غرب زدگی مبتلا می سازد.
·
در قاموس جلال، تنها
خاصیتی که جامعه ایران دارد، مناسب بودن آن برای نفوذ، رشد و تکثیر میکروب ناقل
مرض غرب زدگی است.
4
·
در همین جمله
جلال، اولا تحقیر جامعه ایران تبیین می یابد:
·
جامعه ایران به اندام
عاری از تسلیحات تدافعی در مقابل میکروب آمده از بیرون تشبیه می شود.
·
اگر به فرض چنین
باشد، اگر به فرض جامعه ایران چیزی در حد لاشه ای باشد، آیا این وضع و حال نباید
علتی و دلیلی داشته باشد؟
·
کسی که نسبت به
وضع و حال جامعه خویش احساس مسئولیت کند، آیا نباید به دنبال علت و دلیل این ضعف
بگردد؟
5
به هر صورت، سخن از یک بیماری است.
عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده
برای بیماری، رشد کرده.
·
در همین جمله
جلال، ضمنا دیالک تیک داخلی و خارجی به شکل دیالک تیک جامعه ایران و غرب بسط و
تعمیم می یابد و عملا وارونه می شود:
·
در دیالک تیک
داخلی و خارجی اصولا و اساسا نقش تعیین کننده از آن داخلی است.
·
جلال اما قطب
داخلی (جامعه ایران) را چیزی در حد مردار تصور می کند و نقش تعیین کننده را از آن
خارجی (غرب) جا می زند.
·
این طرز تفکر
جلال اتفاقا همان طرز تفکر عوام الناس است که در بررسی هر مسئله ای عامل خارجی را
مطلق می کند و عامل داخلی را به آب زمزم می شوید و تطهیر می کند.
·
در نتیجه، انتقاد
از خود سرکوب می شود و انتقاد انتزاعی از عامل خارجی مطلق می گردد و در خانه ی از بن
و بیخ خراب، به لولای همیشه همان می چرخد و فاجعه ادامه و حتی تعمیق می یابد.
6
ما یعنی گوشه ای از شرق
·
جلال اکنون به
توصیف سوبژکتیف و دلبخواهی دو قطب دیالک تیک داخلی و خارجی (جامعه ایران و
غرب) می پردازد:
·
جامعه ایران به
عنوان گوشه ای از شرق جا زده می شود.
·
این طرز نگرش اما
به چه معنی است؟
7
ما یعنی گوشه ای از شرق
·
این بدان معنی
است که معیار جلال آل احمد برای تمیز جوامع بشری، معیاری جغرافیائی است:
·
اتفاقا دیری است
که ایدئولوژی طبقه حاکمه نیز همین معیار جغرافیائی را به عنوان معیاری علمی به
خورد بشریت می دهد.
·
به همین دلیل است
که از جوامع شرق و غرب و شمال و جنوب سخن ها می رود تا حقایق امور تحریف شوند و
وضع نکبت بار موجود، تحکیم.
·
ریشه این معیار
جغرافیائی اما از کجا ست که جلال آل احمد به مثابه معیاری دیر آشنا به خدمت می
گیرد و بطرز موفقیت آمیزی به کار می بندد؟
8
ما یعنی گوشه ای از شرق
·
معیار جغرافیائی
برای مرزبندی افراد و گروه ها و احزاب و جوامع، ریشه فئودالی دارد.
·
در ایدئولوژی فئودالی،
معیار جغرافیائی به درجه معیار معیارها (فریدون تنکابنی) ارتقا داده می شود:
·
هر کس در داخل
قلمرو فئودال و خان و سلطان باشد، آشنا و هر کس در خارج از قلمرو فئودال و خان و
سلطان باشد، بیگانه محسوب می شود.
·
ضمنا آشنا به
عنوان دوست، قابل اعتماد و مظهر خیر و بیگانه به مثابه دشمن، مظنون و مظهر شر جا زده می شود.
·
برای کسب یقین
قلبی می توان سری به دیوان سعدی و حافظ زد.
9
به جای غرب بگذاریم در حدودی
تمام اروپا و روسیه شوروی و تمام امریکای
شمالی
·
اکنون از معیار
جغرافیائی ـ فئودالی جلال ال احمد، پرده بر می افتد.
·
هر چه خارج از
خطه فئودال و خان و سلطان است، بی اعتنا به سیستم اجتماعی ـ اقتصادی حاکم، غرب جا زده
می شود تا دشمن، مظنون و مظهر شر قلمداد شود:
·
فرق هم نمی کند
که قطب خارجی از جوامع سرمایه داری امپریالیستی تشکیل شده باشد و یا از جوامع سوسیالیستی:
·
به چرخش قلم آخوند
زاده ای، میان اروپای امپریالیستی غربی و اروپای سوسیالیستی شرقی علامت تساوی
گذاشته می شود و میان امریکای امپریالیستی شمالی و روسیه شوروی هم به همین سان.
·
همه از دم غرب جا
زده می شوند و ابلیس واره می شوند. (شیاطین بزرگ و کوچک به قول روح الله خمینی)
·
تا چشم کار می
کند از معیار عینی خبری نیست.
10
به جای غرب بگذاریم در حدودی
تمام اروپا و روسیه شوروی و تمام امریکای
شمالی
·
اشکال کار جلال عوامفریب
آل عبا اما عینیت حقیقت است، که دیر یا زود دست شعبده بازان و شیادان را رو می
کند:
·
جلال خود را به
کوچه علی چپ می زند، ولی خواننده خوداندیش از خود می پرسد:
·
پس چرا از ژاپن
حرفی در بین نیست؟
·
ژاپن جزو غرب است
و یا شرق؟
·
کشور امپریالیستی
ـ میلیتاریستی قدر قدرت ژاپن که چین به آن عظمت و قدمت تاریخی با تمدن چند
هزارساله را به مستعمره خود بدل کرده بود، چرا از قلم مؤلف منشور روح الله و حزب الله افتاده
است؟
11
به جای غرب بگذاریم در حدودی تمام اروپا و
روسیه شوروی و تمام امریکای شمالی
یا بگذاریم ممالک مترقی، یا ممالک رشد کرده،
یا ممالک صنعتی،
یا همه ممالکی که قادرند به کمک ماشین، مواد خام را به صورت
پیچیده تری در آورند
و همچون کالائی به بازار عرضه کنند.
·
اکنون معیار
جغرافیائی ـ فئودالی برای مرزبندی میان دوست و دشمن، با توسل به شیوه تولید تدقیق
می شود:
·
هر کشور صنعتی با
هر سیستم اجتماعی ـ اقتصادی، غربی، خارجی، بیگانه و نتیجتا دشمن، مظنون و مظهر شر تلقی
می شود و هر کشور عقب مانده ی شبانی، برده داری، فئودالی و ملوک الطوایفی، شرقی، داخلی،
خودی، دوست، مورد اعتماد و مظهر خیر قلمداد
می شود.
·
به این می گویند تحلیل
آل عبائی از واقعیت عینی به نیت عوامفریبی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر