چه دوران وحشتناکی است، دورانی که در آن
احمق
ها بر کورها حکمرانی می کنند!
شکسپیر
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
سوما کاویانی
گاف
سنگزاد
میم
احمق ها نمی توانند بر کوران حکمرانی کنند.
کوران کورند، ولی خر نیستند.
سوما
واقعا
این جمله درست نیست باید می بود:
چه دوران وحشتناکی است، دورانی که در آن شیادان مکار حکومت می کنند
بر گروهی نادان که چشم خود را بسته اند.
·
حکومت ربط تعیین
کننده ای به کور و بینا و ابله و و دانا ندارد.
·
اگرچه همیشه گشتاوری
از نادانی و نابینائی در بین است.
1
·
حکومت اما با
حاکمیت در رابطه دیالک تیکی است:
·
دیالک تیک حکومت (قدرت
سیاسی) و حاکمیت
·
دیالک تیک هیئت
حاکمه و طبقه حاکمه
2
·
دیالک تیک حکومت
و حاکمیت بسط و تعمیمی از دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایدئولوژیکی است.
3
·
زیربنای اقتصادی همان
ساختار جامعه است.
·
ساختار هر جامعه بشری
اعم از برده داری، فئودالی، سرمایه داری و سوسیالیستی است.
4
·
زیربنای اقتصادی جامعه
همان مناسبات تولیدی است:
·
انسان ها به قول انگلس،
«تنها از طریق شیوه معینی از همکاری و مبادله متقابل کردوکار خود تولید می کنند.
·
انسان ها برای تولید، مناسبات
و روابطی را با یکدیگر برقرار می سازند و تنها در این روابط و مناسبات
اجتماعی است که تأثیرگذاری بر طبیعت، عملی
می شود، یعنی تولید انجام می یابد.»
5
·
مناسبات تولیدی در هر نظام اجتماعی، کل
واحدی را تشکیل می دهد که خصلت و حرکت
آن، بوسیله بخش های بنیادی و روابط ساختاری ماهوی
میان این بخش ها تعیین می شود.
·
مناسبات تولیدی شامل عوامل زیرین می شود:
الف
·
روابط انسان ها در روند
تولید و قبل از همه، مناسبات مالکیت.
ب
·
مناسبات مبادله ی کردوکارها.
ت
·
همکاری.
پ
·
تقسیم کار.
ث
·
جایگاه و روابط میان گروه های اجتماعی و طبقات مختلف در
تولید.
ج
·
مناسبات توزیع.
6
·
مناسبات مالکیت در تمامت مناسبات
تولیدی نقش تعیین کننده و اصلی را به
عهده دارد.
الف
·
مناسبات مالکیت نشان می دهد که وسایل
تولید از آن کیست.
ب
·
مناسبات مالکیت نحوه و نوع وحدت
مولدین با وسایل تولید را، یعنی نوع مناسبات
تولیدی را تعیین می کند.
ت
·
مناسبات مالکیت مسلط، تعیین کننده خصلت کلی فرماسیون اجتماعی مربوطه است.
پ
·
هر تغییر بنیادی در مناسبات اجتماعی مستلزم تغییر
بنیادی در مناسبات مالکیت بر وسایل تولید
است.
ث
·
مناسبات تولیدی ـ بمثابه مناسبات
بنیادی هر جامعه ـ همزمان فرم حرکت
اجتماعی نیروهای مولده را تشکیل می دهد و در
جامعه طبقاتی خصلت طبقاتی دارد.
7
چه دوران وحشتناکی است، دورانی که در آن
احمق
ها بر کورها حکمرانی می کنند!
·
بغرنجی دیالک تیک
حکومت و حاکمیت (دیالک تیک هیئت حاکمه و طبقه حاکمه) اما همیشه این است که هیئت حاکمه مرئی است، ولی طبقه
حاکمه نامرئی است.
·
سلاطین و خوانین
و رؤسای جمهور و وزرا و ارتش و پلیس و ژاندارمری و زندان و بازجو و زندانبان و
مفتش و غیره را می توان هر لحظه دید، ولی طبقه حاکمه را فقط ببرکت تسلط بر خرد
اندیشنده (فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی) می توان کشف کرد و شناخت.
·
طبقه حاکمه چیزی
از جنس اجنه است.
·
همه جا هست و
ضمنا هیچ جا نیست.
·
حکمران اصلی هم
همین خدا واره بی نام و بی نشان و لامکان همه جا حی و حاضر است.
8
·
یکی از دلایل
بقای دیرمان حاکمیت و یا طبقه حاکمه هم در همین استتار است.
·
به همین دلیل
وقتی کارد به استخوان توده می رسد و تضاد درونی، برونی می شود، خطر آن همیشه هست
که هیئت حاکمه عوض شود و طبقه حاکمه نه تنها حفظ، بلکه حتی تقویت و تحکیم شود.
·
دیدن طبقه حاکمه و
تعویض آن با بدیل بهتر کار هر کسی نیست.
·
ضرورت صرفنظرناپذیر
آموزش مارکسیسم ـ لنینیسم هم به همین دلیل است.
9
چه دوران وحشتناکی است، دورانی که در آن
احمق
ها بر کورها حکمرانی می کنند!
·
شکستن همه کاسه
ها و کوزه ها از سوی هر ننه مرده ای بر سر توده ها هم به همین دلیل است.
·
چون هر ننه مرده
ای توده عاصی را می بیند که هیئت حاکمه را برمی اندازد، ولی طبقه حاکمه را نمی
بیند که توده را به طرق و ترفندهای آشکار و پنهان، به قبول بدیل مطلوب خویش وامی
دارد.
·
چون کسی ایدئولوژی
طبقه حاکمه را که شب و روز بر رگ ضمیر توده تزریق می شود، نمی بیند.
10
چه دوران وحشتناکی است، دورانی که در آن
احمق
ها بر کورها حکمرانی می کنند!
·
شعور (میزان دانش،
طرز تفکر، ایدئولوژی) هیئت حاکمه هم بسته به کم و کیف طبقه حاکمه است که هیئت
حاکمه نماینده سیاسی آن است.
·
ایدئولوژی توده
ها حتی نه ایدئولوژی خود آنها، بلکه ایدئولوژی طبقه حاکمه است:
·
به قول معروف:
·
«ایدئولوژی حاکم در هر جامعه، ایدئولوژی
طبقه حاکمه در آن جامعه است.»
·
به همین دلیل
باید مارکسیسم ـ لنینیسم در فرم زنده و شاداب آن به میان توده برده شود تا با ایدئولوژی
حقیقی خویش آشنا شوند و به دنبال نخود سیاه ها و مهره های متنوع طبقه حاکمه نیفتند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر