دیالک تیک جزء و کل
نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد
تز هشتم
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد، به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد و با سلیقه خویش بر ستم بشورد و یا چراغش را در تک سیاهی ها فروزان نگاهدارد و به هر ترتیب چاره جوی روز بزرگ بماند.
نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد
تز هشتم
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد، به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد و با سلیقه خویش بر ستم بشورد و یا چراغش را در تک سیاهی ها فروزان نگاهدارد و به هر ترتیب چاره جوی روز بزرگ بماند.
10
مفهوم «وسعت نظر»
به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد.
مفهوم «وسعت نظر»
به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد.
·
نیما بنظر سیاوش از وسعت نظر
برخوردار بوده است.
·
بر اساس کدامین معیار عینی می توان
به این نتیجه رسید؟
1
·
برای پاسخ به این پرسش، قبل از همه
باید ضد دیالک تیکی وسعت نظر را پیدا کرد، یعنی تنگنظری را، کوته اندیشی و امثالهم
را.
2
·
برای درک تفاوت و یا حتی تضاد تنگ
نظری و وسعت نظر، شاید بهتر است که به دیالک تیک لحظه و روند بیاندیشیم:
الف
·
انسان های تنگ نظر و کوته اندیش فقط
لحظه را در می یابند و غنیمت می شمارند و چه بسا
به توصیه حکیم نیشابور، خواجه شیراز
و غیره.
ب
·
انسان های دور اندیش، اما برعکس به
روند تقدم قائل می شوند و در بهترین حالت، دیالک تیک لحظه و روند را در مد نظر
قرار می دهند و نقش تعیین کننده را از آن روند می دانند و نتیجتا منافع لحظه ای را
تابع منافع روندین می سازند.
·
منافع آنی را تابع منافع آتی می
سازند.
·
واژه «روندین» را به تقلید از واژه
های «سیمین»، «دیرین» و غیره می سازیم.
3
·
چرا و به چه دلیل باید در دیالک
تیک لحظه و روند (دیالک تیک دم و عمر) نقش تعیین کننده از آن روند (عمر) باشد؟
4
·
برای پاسخ به این پرسش باید به
توصیه حکیم پرولتاریا و به پیروی از او از عام به سوی منفرد (خاص) و عملا از مجرد
به سوی مشخص حرکت کنیم.
·
به عبارت دیگر، باید دیالک تیکی را
پیدا کنیم که دیالک تیک لحظه و روند نتیجه بسط و تعمیم آن است.
5
·
چنین دیالک تیکی در فلسفه
مارکسیستی ـ لنینیستی وجود دارد و آن عبارت است از دیالک تیک جزء و کل که در آن، نقش تعیین کننده از آن کل است.
6
·
می توان گفت که دیالک تیک لحظه و
روند (دم و عمر) بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است.
7
·
به همین دلیل در دیالک تیک لحظه و
روند (دم و عمر) ـ بر خلاف نظر باطل عمر خیام و خواجه حافظ و امثالهم ـ نقش تعیین
کننده نه از آن لحظه (دم)، بلکه از آن روند (عمر) است.
8
·
نیما چنین کسی بوده است:
·
او آنتی تز خیام و حافظ و امثالهم
بوده است:
·
او نه طرفدار پر و پا قرص دم
(لحظه، جزء)، بلکه هوادار سرسخت روند (عمر، کل) بوده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر