تحلیلی از شین میم شین
این
چه حرفی است که در عالم بالا ست، بهشت؟
هر
کجا وقت، خوش افتاد، همان جا ست، بهشت.
دوزخ
از تیرگی بخت درون تو بود
گر
درون تیره نباشد، همه دنیا ست، بهشت.
·
معنی تحت اللفظی:
·
این ادعا که بهشت در آسمان ها ست، حقیقت ندارد.
·
بهشت جائی است که به آدم خوش بگذرد.
·
منشاء دوزح، تیرگی بخت درونی هر کس است.
·
اگر درون تیره نباشد، همه دنیا به بهشت برین بدل می شود.
1
این
چه حرفی است که در عالم بالا ست، بهشت؟
هر
کجا وقت، خوش افتاد، همان جا ست، بهشت.
·
صائب در این بیت، به انکار محل بهشت موعود برمی خیزد.
·
به عبارت دیگر بهشت را اخرویت زدائی می کند و بدان دنیویت
می بخشد.
·
بعد اما بهشت را عامیت زدائی می کند و بدان خاصیت و
منفردیت می بخشد:
·
بدین طریق و ترفند، به اندازه تعداد آدم ها بهشت تشکیل
می شود.
·
بهشت هر کس، جائی است که به او خوش بگذرد.
·
این بازتعریف دلبخواهی بهشت از سوی صائب اما
به چه معنی است؟
2
هر
کجا وقت، خوش افتاد، همان جا ست، بهشت.
·
این اولا بدان معنی است که بهشت نه چیزی اوبژکتیف
و یا عینی، بلکه چیزی سوبژکتیف است.
·
اگر به حریفی در فاحشه خانه ای خوش بگذرد،
فاحشه خانه در طرفة العینی تحول کیفی می یابد و به بهشت برین بدل می شود.
·
اگر گوهرمراد در گور حتی بشنود که دندیل در
مراغه به باغ جنت مبدل شده است، جنون می گیرد و سر بر لحد می کوبد.
3
·
در قاموس صائب برای بهشت ـ بر خلاف دعاوی کتب
مقدس ـ معیار عینی وجود ندارد.
·
بهشت باغ عدن نیست که محل عیش و نوش و عیاشی
بی حد و حصر باشد.
·
بهشت جائی نیست که چشمه های نعمات مادی همیشه
در آن جاری باشد.
·
بهشت جائی نیست که شیوه و شرایط زیست، کپیه
شیوه و شرایط زیست طبقه حاکمه مثلا برده دار، فئودال و یا سرمایه دار در زمین باشد:
·
حرمسرائی با وفور نعمت
·
علاف خانه ای مملو از پوچی، بیهودگی، بی بند
و باری و بی معنائی
·
بهشت در قاموس صائب تعریف ندارد.
4
·
بزعم صائب، به تعداد آدم ها و یا حتی به
تعداد هوا و هوس و حالات روحی آنها، بهشت وجود دارد.
·
چون بنی بشر سلایق و علایق متفاوت و متغیر دارند
و هر کس هر از گاهی چیز معینی را خوشایند می یابد، پس در روی زمین تا دل آدم بخواهد،
بهشت وجود دارد.
·
به همین دلیل می توان گفت که صائب بهشت را
عینیت زدائی می کند و بدان خصلت مطلقا سوبژکتیف می بخشد.
5
دوزخ
از تیرگی بخت درون تو بود
گر
درون تیره نباشد، همه دنیا ست، بهشت.
·
صائب در این بیت، همان بلائی را که بر سر
بهشت آورده، بر سر دوزخ می آورد:
·
صائب دوزخ را نیز عینیت زدائی می کند.
·
دوزخ مورد نظر صائب نه ولایت فقیه دارد، نه
اوین، نه بازجو دارد، نه میرغضب، نه دار دارد و نه تیرباران، نه 70 بار سوختن در
روز دارد و نه دو باره جان گرفتن و از نو سوختن، نه چاه های عفن دارد و نه واژگون
آویخته شدن در آنها، نه چشمه های زهر دارد و نه اشجار زقوم.
6
دوزخ
از تیرگی بخت درون تو بود
گر
درون تیره نباشد، همه دنیا ست، بهشت.
·
دوزخ بدین طریق به چیزی مطلقا سوبژکتیف
تغییر می یابد.
·
حتی بمراتب بدتر، دوزخ به چیزی وابسته به پسیکولوژی
(روانشناسی) فردی استحاله می یابد.
·
منشاء دوزخ پسیکولوژی هر کس است:
·
اگر روان کسی پریشان باشد، اهل دوزخ محسوب
می شود و اگر تیره و پریشان نباشد، اهل جنت.
·
می توان گفت که صائب بهشت و دوزخ را از
عینیت تخلیه می کند و پسیکولوژیزه می کند و با این تحریف خرافه بهشت و دوزخ هر دو
را فردی و تصادفی قلمداد می کند:
·
اگر روان کسی به مسکنی سر حال بیاید، وارد
بهشت می شود و اگر تأثیر مسکن پایان یابد و اجنه درونی دوباره آشوب به راه اندازند،
از بهشت در می آید و در اسفل السافلین دوزخ سقوط می کند.
7
دوزخ
از تیرگی بخت درون تو بود
گر
درون تیره نباشد، همه دنیا ست، بهشت.
·
آنچه صائب نمی داند و به دلیل سطح نازل توسعه
نیروهای مولده (بویژه علم و فن و پراتیک اجتماعی و فردی) نمی تواند بداند، این
حقیقت امر است که درون مجزا از برون وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد.
·
اختلالات روانی و نابسامانی های روحی عمدتا
و در تحلیل نهائی علت اجتماعی دارند:
·
کسی که مثلا از طریق تخلیه چاه های مستراح و
یا از طریق نظافت مستراح های عمومی و امثالهم امرار معاش می کند، طبیعی است که در
اثر تنفس گازهای سمی دچار اختلالات روحی و روانی و معرفتی گردد و به قول صائب «بخت
درونش» منغص شود.
·
و یا کسی که به هر دلیلی مجبور به علافی است
و نمی تواند به کاری مولد و معنامند دست زند، طبیعی است که به پوچی و بیهودگی و
نیهلیسم برسد و «بخت درونش» تیره و تار گردد.
·
وجود اجتماعی بر خلاف تصور صائب تعیین کننده
شعور اجتماعی است و بخت درون کذائی یکی از عناصر متشکله شعور اجتماعی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر