نیمایوشیج
(21 آبان 1274 ـ 13 دی 1338)
تحلیل
واره ای از گاف سنگزاد
طعم
آفتاب
سیاوش کسرائی
سیاوش کسرائی
( نقل از دفتر شورای نویسندگان و هنرمنداان ایران
دفتر دوم و سوم سال 1364 ص 11 ـ 27)
شعر نیما از جهت بافت و سرشت مضمونی، عمیقا بومی، محلی و به تعبیری دیگر، روستائی بود.
زمینه شعر نیما را ـ اغلب ـ دار و درخت ها و گیاهان و پرندگان و حیوانات و کوه و رود و اشیاء همان کوهپایه یوش پر می کرد که نیما اصرار داشت با نام مازندرانی آن نیز بازگو شوند.
او با همین ابزار طبیعی و ابتدائی به همه مسائل دور و نزدیکش ـ که به خوبی آنها را درک کرده، در خود ورود داده و در آنها ورود کرده بود ـ پاسخ می داد.
نیما بازتاب وقایع بزرگ بیرونی را بر خانه و کاشانه و کارهای روزانه اش در می افکند.
شبتاب
«هنوز از شب، دمی باقی است »
می خواند در او، شبگیر
و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.
نیما گرچه پاسخگوی بسیاری از دادها و بیدادهای عصر خود بود و در هر زمینه قلم فرسود، اما به گمان منمهمترین نقطه نظرش در بیرون از مزهای میهنش، انقلاب اکتبر و تولد کشور شوراها بود و در درون (میهنش)، حکومت دیکتاتوری بود، (که بشدت از برآمدن آفتاب در خانه همسایه می ترسید و با هزار شیوه، در برابر آن، دیوار می کشید، تا چشم و دل محرومان بدان روشن نشود و شاعر، همه تاریکی و سیاهی خانه خود را از آن پرده پوشی ها و روشنائی ستیزی های حکومت می دانست.)
و اما نیما، اولی را می ستود و دومین را می کوبید و نطفه شعر اجتماعی و سیاسی نیما از همین جا ست که آغاز می شود.
دیالک تیک دردناک نیما در بودن در درون سیاهی و نخواستن آن بود.
می خواند در او، شبگیر
و شبتاب از نهانجایش به ساحل می زند سوسو.
به مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
• به مانند دل من، که هنوز از حوصله و ز صبر من باقی است در او
به مانند خیال عشق تلخ من، که می خواند
و مانند چراغ من، که سوسو می زند در پنجره ی من
نگاه چشم سوزانش ـ امید انگیز ـ با من
در این تاریکمنزل می زند سوسو.
نیما گرچه پاسخگوی بسیاری از دادها و بیدادهای عصر خود بود و در هر زمینه قلم فرسود، اما به گمان منمهمترین نقطه نظرش در بیرون از مزهای میهنش، انقلاب اکتبر و تولد کشور شوراها بود و در درون (میهنش)، حکومت دیکتاتوری بود، (که بشدت از برآمدن آفتاب در خانه همسایه می ترسید و با هزار شیوه، در برابر آن، دیوار می کشید، تا چشم و دل محرومان بدان روشن نشود و شاعر، همه تاریکی و سیاهی خانه خود را از آن پرده پوشی ها و روشنائی ستیزی های حکومت می دانست.)
و اما نیما، اولی را می ستود و دومین را می کوبید و نطفه شعر اجتماعی و سیاسی نیما از همین جا ست که آغاز می شود.
دیالک تیک دردناک نیما در بودن در درون سیاهی و نخواستن آن بود.
·
این اولین مطلب منثوری است که از سیاوش کسرائی می خوانیم.
·
ما فراز فوق الذکر از نوشته سیاوش را به تزهائی تجزیه می
کنیم تا تحلیل آن تسهیل شود:
تز اول
شعر نیما از جهت بافت و سرشت مضمونی، عمیقا بومی،
محلی و به تعبیری دیگر، روستائی بود.
·
مفاهیمی که سیاوش در این تز به
خدمت می گیرد، عبارتند از «بافت»، «سرشت»، «مضمون»
·
در آئینه مفاهیم هر کس می توان
جهان بینی او را تماشا کرد.
1
بافت
·
منظور سیاوش از بافت شبکه ای است
که حاصل نهائی ترکیب عناصر متشکله شعر نیما ست.
·
شاید بتوان با اندکی دست و دلبازی
به دیالک تیک عنصر ـ ساختار ـ سیستم گریز زد:
·
هر سیستمی از ترکیب عناصر معینی
تشکیل می یابد.
·
ساختار عبارت است از فرم پیوند
عناصر با یکدیگر.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک عنصر ـ ساختار
ـ سیستم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
سرشت
·
سیاوش بیشک مقوله «سرشت» را به جای
مقوله فلسفی بسیار مهم «ماهیت» بکار می برد.
·
مقوله ماهیت با جفت دیالک تیکی
خود، یعنی پدیده، دیالک تیک پدیده و ماهیت را تشکیل می دهد.
·
در این دیالک تیک نقش تعیین کننده
همیشه و همه جا از آن ماهیت است.
·
·
در فلسفه سعدی از دیالک تیک نمود و
بود سخن می رود که فرمولبندی دیگری برای همین شناخت افزار دیالک تیکی بسیار مهم
است.
·
مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده و
ماهیت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
3
مضمون
·
مقوله مضمون همان مقوله فلسفی
دیرآشنای محتوا ست که با جفت دیالک تیکی خود، دیالک تیک صورت و مضمون را و یا
دقیقتر بگوئیم، دیالک تیک فرم و محتوا را تشکیل می دهد.
·
سعدی این دیالک تیک را به صدها نوع
مختلف بسط و تعمیم می دهد:
·
دیالک تیک پوست و مغز
·
دیالک تیک پوسته و هسته
·
دیالک تیک صورت و سیرت
·
و غیره
·
شعر نیما بنظر سیاوش بلحاظ ساختار
و ماهیت و محتوا بومی است.
·
چرا؟
·
سیاوش به چه دلیل به این ارزیابی می رسد؟
·
ما هرگز به این ویژگی در شعر نیما نرسیده بودیم.
·
شاید از آن رو که خود ما ـ همچنان
و هنوز ـ دهاتی و یا روستائی هستیم و چیزهای روستا برای مان طبیعی و عادی اند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر