شین میم شین
آرش کمانگیر
(شنبه 23 اسفند 1337)
ادامه
·
«صبح می آمد»، پیر مرد
آرام کرد آغاز
·
«پیش روی لشکر دشمن، سپاه دوست، دشت نه دریایی از سرباز
·
·
آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
·
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح
·
باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز
·
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور
·
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر
·
کودکان بر بام
·
دختران بنشسته بر روزن
·
مادران غمگین، کنار در
·
کمکمک در اوج آمد پچ پچ خفته
·
خلق چون بحری بر آشفته
·
به جوش آمد
·
خروشان شد
·
به موج افتاد
·
برش بگرفت و مردی ـ چون صدف ـ
از سینه بیرون داد:
از سینه بیرون داد:
·
«منم آرش!»
·
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
·
«منم آرش سپاهی مردی آزاده
·
به تنها تیر ترکش آزمون تلخ تان را
·
اینک آماده
·
مجوییدم نسب
·
فرزند رنج و کار
·
گریزان چون شهاب از شب
·
چو صبح آماده دیدار
·
مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش
·
گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش
·
شما را باده و جامه
·
گوارا و مبارک باد
·
دلم را در میان دست می گیرم
·
و می افشارمش در چنگ،
·
دل این جام پر از کین پر از خون را
·
دل این بی تاب خشم آهنگ،
·
که تا نوشم به نام فتح تان در بزم
·
که تا کوبم به جام قلب تان در رزم
·
که جام کینه از سنگ است
·
به بزم ما و رزم ما سبو و سنگ را جنگ است
·
در این پیکار
·
در این کار
·
دل خلقی است در مشتم
·
امید مردمی خاموش همپشتم
·
کمان کهکشان در دست
·
کمانداری کمانگیرم
·
شهاب تیز رو، تیرم
·
ستیغ سر بلند کوه، مأوایم
·
به چشم آفتاب تازه رس، جایم
·
مرا تیر است، آتشپر
·
مرا باد است، فرمانبر
·
و لیکن چاره را امروز، زور و پهلوانی نیست
·
رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست
·
در این میدان
·
بر این پیکان هستی سوز سامان ساز
·
پری از جان بباید، تا فرو ننشیند از پرواز!»
·
پس آنگه سر به سوی آسمان بر کرد
·
به آهنگی دگر، گفتار دیگر کرد:
·
«درود، ای واپسین صبح، ای سحر بدرود
·
که با آرش تو را این، آخرین دیدار خواهد بود
·
به صبح راستین سوگند
·
به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند
·
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد
·
پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند
·
زمین می داند این را، آسمان ها نیز
·
که تن بی عیب و جان پاک است
·
نه نیرنگی به کار، من نه افسونی
·
نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است.»
·
·
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
·
نفس در سینه ها ـ بی تاب ـ می زد جوش
·
«ز پیشم مرگ
·
نقابی سهمگین بر چهره می آید
·
ـ به هر گام هراس افکن ـ
·
مرا با دیده ی خونبار می پاید
·
به بال کرکسان، گرد سرم پرواز می گیرد
·
به راهم می نشیند، راه می بندد
·
به رویم، سرد می خندد
·
به کوه و دره می ریزد طنین زهرخندش را
·
و بازش، باز می گیرد
·
دلم از مرگ بیزار است
·
که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
·
ولی آن دم که ز اندوهان، روان زندگی تار است
·
ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکاراست
·
فرو رفتن به کام مرگ شیرین است
·
همان بایسته آزادگی این است
·
هزاران چشم گویا و لب خاموش
·
مرا پیک امید خویش می داند
·
هزاران دست لرزان و دل پر جوش
·
گهی می گیردم، گه پیش می راند
·
پیش می آیم
·
دل و جان را به زیور های انسانی می آرایم
·
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
·
نقاب از چهره ترس آفرین مرگ خواهم کند!»
·
نیایش را دو زانو بر زمین بنهاد
·
به سوی قله ها دستان ز هم بگشاد:
·
«برآ، ای آفتاب، ای توشه امید
·
برآ، ای خوشه خورشید
·
تو جوشان چشمه ای، من تشنه ای بی تاب
·
برآ، سر ریز کن تا جان شود سیراب
·
چو پا در کام مرگی تند خو دارم
·
چو در دل، جنگ با اهریمنی پرخاشجو دارم
·
به موج روشنایی، شست و شو خواهم
·
ز گلبرگ تو ای زرینه گل، من رنگ و بو خواهم
·
شما، ای قله های سرکش خاموش
·
که پیشانی به تندرهای سهم انگیز می سایید
·
که بر ایوان شب دارید، چشم انداز رؤیایی
·
که سیمین پایه های روز زرین را به روی شانه می آرید
·
که ابر آتشین را در پناه خویش می گیرید،
·
غرور و سربلندی هم شما را باد!
·
امیدم را برافرازید
·
چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
·
غرورم را نگه دارید
·
به سان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید!»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر