۱۳۹۲ مهر ۱۵, دوشنبه

تحلیلی بر شعر «به سرخی آتش به طعم دود» از سیاوش کسرائی (7)

 سیاوش کسرائی
( 1305 ـ 1374) (اصفهان ـ وین)
تحلیلی از شین میم شین
 
وقتی گوزن های گریزنده
ـ دلسیر از سیاحت کشتارگاه عشق
مشتاق دشت بی حصار آزادی
همواره
در معبر قرق ـ
قلب نجیب خود را آماج می کنند
غم می کشد دلم
غم می برد دلم
بر چشم های من
غم می کند زمین و زمان تیره و تباه!

1


·        منظور سیاوش از «گوزن های گریزنده» در این بند شعر، گروه سیاهکل است.
·        اتفاقا بیژن جزنی نقاشی ئی به مناسبت سیاهکل کشیده که در آن گوزن واره ای خنجری در یک دست و چشمی در کف دست دیگر دارد.
·         چه اتفاق عجیبی! 

·        ما متأسفانه بیوگرافی اعضای گروه سیاهکل را نخوانده ایم، تا تصور اوبژکتیفی از آنها داشته باشیم.
·        نمی دانیم که سیاوش چند نفر از چریک های فدائی را می شناخت.
·        عکسی از سیاوش با سعید سلطان پور و چند نفر دیگر هست.
·        شاید تصورات سیاوش  راجع به چریک های فدائی بر اساس شناخت شخصی او از سعید سلطان پور باشد.
·        سعید سلطان پور به احتمال قوی فردی استثنائی با گرایشات پرولتری بوده است و کمترین ربطی به بقیه نداشته است.

2
وقتی گوزن های گریزنده
ـ دلسیر از سیاحت کشتارگاه عشق
مشتاق دشت بی حصار آزادی
همواره
در معبر قرق ـ
قلب نجیب خود را آماج می کنند

·        سیاوش در این بند شعر، اعضای گروه سیاهکل را بشدت ایدئالیزه می کند و صفاتی را به آنها نسبت می دهد، که بیشتر در مورد خود سیاوش صدق می کنند:

3
دلسیر از سیاحت کشتارگاه عشق

·        در تصور سیاوش افراد گروه سیاهکل «از سیاحت کشتارگاه عشق دلسیر بوده اند.»

·        این به چه معنی است؟

·        این بدان معنی است که گروه سیاهکل از فرط ستم و سرکوب و خونریزی رژیم حاکم به تنگ آمده اند و دست به تشکیل هسته چریکی زده اند.

·        اگر واقعا چنین باشد، این سؤال پیش می آید که پس از انقلاب سفید کدامین اقشار و طبقات اجتماعی تحت فشار و سرکوب شدید قرار می گیرند؟

4

·        سیاوش اما کمترین اعتنائی به جنبه تعیین کننده مسئله ندارد.
·        او همان شیوه تحلیل پسیکولوژیستی را ادامه می یابد:
·        او روندهای روانی افراد را که بی شک در هر مبارزی نقش معینی بازی می کنند، در این شعر بشدت عمده می کند و یکه تاز میدان می سازد.

5
مشتاق دشت بی حصار آزادی

·        گروه سیاهکل بزعم سیاوش مشتاق دشت بی حصار آزادی بوده اند.
·        سیاوش این شعر را احتمالا بلافاصله پس از شنیدن خبر کشتار آنان سروده است.
·        در این شعر سیاوش، روندهای روانی خود او نیز بشدت دست بالا دارند.
·        این شعر سیاوش در هر صورت به شور و احساس و عشق و عاطفه ای عمیق سرشته است.
·        آن سان که شعور فرصت عرض اندام حتی پیدا نمی کند.

6

·        چریک های فدائی به احتمال قوی پایگاه طبقاتی فئودالی ـ خرده بورژوائی ـ بورژوائی سنتی داشته اند.

·        بخش اعظم رهبری چریک های فدائی حتی خاستگاه فئودالی دارند.
·        عکسی از آنها با جلال آل احمد و ساعدی هست.

·        ساعدی ضمنا از نزدیک ترین دوستان صمد بهرنگی و بهروز دهقانی بوده است.

·        ما از پایگاه طبقاتی ساعدی اطلاع درستی نداریم.
·        پایگاه طبقاتی جلال آل احمد اما فئودالی ـ روحانی بوده است.

·        اگر پایگاه طبقاتی چریک های فدائی فئودالی ـ خرده بورژوائی ـ بورژوائی سنتی باشد، این ادعای سیاوش در مورد آنها نادرست خواهد بود.
·        چون در آن صورت، قضیه وارونه می شود و به دشمنان آزادی و پیشرفت اجتماعی استحاله می یابند و مرتجع تر از دربار محسوب می شوند.

7
همواره
در معبر قرق
قلب نجیب خود را آماج می کنند

·        سیاوش در این بند شعر به تمایل شدید چریک های فدائی به مخاطره جوئی و از خودگذشتگی اشاره دارد.
·        بزعم سیاوش در کویر شرایط مخوفی حاکم است که غرور را به خودکشی وامی دارد، کینه در دل ها می پرورد و «گوزن های گریزنده دلسیر از سیاحت کشتارگاه عشق» را که «مشتاق (نیل به) دشت بی حصار آزادی» اند، ولی چاره ای جز عبور از معبر قرق ندارند، مجبور می کند که  «قلب نجیب خود را آماج کنند.»
·        همین تصور از گروه های آوانتوریستی را عوام الناس هم داشته اند.
·        هنوز هم وقتی بحثی رخ می دهد، اعلام می دارند که حق با آنها بوده، چون از جان خود گذشته اند.
·        سیاوش در این بند شعر فرق زیادی با عوام ساده لوح ندارد.

·        دلایل این کوته بینی سیاوش باید در روند تحلیل اشعار او کشف شوند.

8

·        تصویر سیاوش از گروه سیاهکل در هر صورت به همدردی و هومانیسم سرشته است.
·        این تصور و تصویر سیاوش، از عشق و عاطفه و پیوند قلبی ژرف او نسبت به فدائیان پرده برمی دارد.
·        گروه سیاهکل را شاعر سپاه کار به زیباترین، معصوم ترین، نجیب ترین و حساس ترین موجودات (گوزن ها) تشبیه می کند. 

9

·        در این بند شعر، مفاهیم دیرآشنای ـ چه بسا آلوده ـ «عاشق» و «معشوق» و  «عشق» از نو معنی می شوند:
·        «آزادی» به درجه معشوق و آزادیخواه به درجه عاشق ارتقا می یابد و عشق به مثابه آزادیخواهی معنی می شود.

·        ما اکنون با تئوری عشق جدیدی سر و کار پیدا می کنیم که در شعر کلاسیک ایران حتی اثری از آن وجود نداشته است:
·        معشوق در شعر کلاسیک ایران طبقه حاکمه و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن بوده است:
·        یا ظل الله و اعوان و انصارش بوده است و یا الله و ائمه و نور چشمی هایش.

9
·        عاشق در شعر کلاسیک ایران موجودی حقیر و تفاله و نوکرصفت و بی شخصیت و آشغال است که خیمه بر در معشوق کذائی که دشمن بی چون و چرای طبقاتی او ست، می زند و غبار کویش را سرمه چشم خویش می سازد.
·        عشق در شعر کلاسیک ایران رشته پیوند بنده به بنده دار، رعیت به ارباب، عوام به خواص، گدا به دارا بوده است.
·        سیاوش را می توان آنتی تز بی چون و چرای سعدی و حافظ و غیره تلقی کرد.

10
غم می کشد دلم
غم می برد دلم
بر چشم های من
غم می کند زمین و زمان تیره و تباه!
  
·        اکنون مفهوم دیرآشنای غم نیز به طرزی نو معنی می شود.
·        غم دیگر غم حقیر فردی برخاسته از نیازهای غریزی و غیره نیست.

·        غم اکنون در دیالک تیکی از فرد و جامعه معنی می شود و نقش تعیین کننده از آن جامعه تلقی می شود.
·        غم شاعر طراز نوین از آن رو ست که در کویر، غرور به دست خویش چشم خویش می کند، کینه بر زمین های باطل ـ حتی ـ شخم و شیار می زند و گوزن های مشتاق آزادی قلب نجیب خود را به تیر برده داران آماج می کنند.

·        سیاوش در دیالک تیک فرد و جامعه، نقش تعیین کننده را از آن جامعه می داند.
·        در غم سیاوش نه مسائل فردی محض، بلکه مسائل اجتماعی برجسته و مطرح می شوند.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. منظور شما مسائل اچتمایی ترجیح بر مسائل طبقاتی شده است یعنی ذهنییت بر عینییت ؟ اگر اینطور باشد ایده الیست بوده اندو شعر سیاوش ادامه راه گروه سیاهکل تدائی میبخشد

    پاسخحذف