امیر هوشنگ ابتهاج (سایه) (6 اسفند 1306)
تحلیلی از شین میم شین
چون درخت آمدی، زغال مرو
میوه ای پخته باش، کال مرو
میوه ای پخته باش، کال مرو
میوه چون پخته گشت و آتشگون
می زند شهد پختگی بیرون
می زند شهد پختگی بیرون
سیب و به نیست میوه ی این دار
میوه اش آتش است آخر کار
میوه اش آتش است آخر کار
خشک و تر
هر چه در جهان باشد
مایه ی سوختن در آن باشد
مایه ی سوختن در آن باشد
سوختن در
هوای نور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
·
معنی تحت
اللفظی:
·
تو از جنس درختی، از زغال واره گشتن بپرهیز!
·
بسان میوه ی رسیده باش و نه بسان میوه ی کال!
· به شرطی شهد شیرین رسیدگی و پختگی میوه بیرون می زند که
رسیده و آتشگون باشد!
·
میوه ی درخت زندگی نه از جنس سیب و به، بلکه از جنس آتش
است در فرجام کار.
·
هر خشک و تر دنیا، حاوی درونمایه ی قابل احتراق است.
·
احتراق به امید نور گشتن و از زندان خویش دور گشتن.
خشک و تر
هر چه در جهان باشد
مایه ی سوختن در آن باشد
مایه ی سوختن در آن باشد
سوختن در
هوای نور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
1
·
در این شعر، «تئوری آتش» سایه تبیین می یابد:
·
در بسیاری از دیگر اشعار ایشان نیز به همین سان.
·
بویژه در شعر موسوم به «کیوان ستاره شد»:
ما از
نژاد آتش بودیم
همزاد
آفتاب بلند، اما
با
سرنوشت تیره ی خاکستر
عمری
میان کوره ی بیداد سوختیم
او چون
شراره رفت
من با
شکیب خاکستر ماندم
کیوان
ستاره شد
تا
برفراز این شب غمناک
امید
روشنی را
با ما
نگاه دارد
کیوان
ستاره شد
تا شبگرفتگان
راه
سپیده را بشناسند
کیوان
ستاره شد
که
بگوید:
«آتش
آنگاه
آتش است
کز
اندرون خویش بسوزد
و این
شام تیره را بفروزد!»
من در
تمام این شب یلدا
دست امید
خسته ی خود را
دردست
های روشن او می گذاشتم
من در
تمام این شب یلدا
ایمان
آفتابی خود را
از پرتو
ستاره ی او گرم داشتم
کیوان
ستاره بود
با نور
زندگانی می کرد
با نور
درگذشت
او در
میان مردمک چشم ما نشست
تا این
ودیعه را
روزی به
صبحدم بسپاریم!
2
·
این شعر نیز بر همین تئوری آتش سایه بنا شده است و بر
پیگیری تئوریکی ـ استه تیکی (نظری ـ زیبائی شناسی) شاعر دلالت دارد:
کیوان
ستاره شد
که
بگوید:
«آتش
آنگاه
آتش است
کز
اندرون خویش بسوزد
و این
شام تیره را بفروزد!»
3
·
در همین بند شعر نیز همان ایده «خشک و تر هر چه در جهان باشد،
مایه ی سوختن در آن باشد»، نمایندگی می شود.
مایه ی سوختن در آن باشد»، نمایندگی می شود.
·
آتش به شرطی آتش است که به دلیل درونمایه ی آتشین خویش
بسوزد و این شام قیرگون را روشن سازد.
4
کیوان
ستاره بود
با نور
زندگانی می کرد
با نور
درگذشت
·
کیوان بسان ستاره بوده است:
·
کیوان بسان ستاره، درونمایه ای مذاب و ملتهب از آتش داشته
است.
·
زمین هم درونمایه ای مذاب و ملتهب دارد.
·
مواد رادیو اکتیو در اندرون زمین در تشعشع مدام اند و آهن و
دیگر عناصر شیمیائی درونی زمین را نه تنها ذوب، بلکه حتی تبخیر می کنند.
·
آتشفشان به هنگامی رخ می دهد که منفذی برای مواد مذاب و
گازها پدید می آید.
·
فشار گازهای درونی زمین است که موجد انفجار خروشان آتشفشان
ها ست.
5
·
اینکه سایه جوان به هنگام سرودن این شعر، به این حقایق امور
وقوف داشته و یا نه، خود سؤال بزرگی است.
·
ما فکر نمی کنیم که این شعر و هر شعر دیگر مطلقا آگاهانه
سروده می شود.
خسرو روزبه
·
احتمالا از همرزمان سایه تنها کسی که می توانست به این حقایق امور علمی کم
و یا بیش وقوف داشته باشد، خسرو روزبه بوده که در علم فیزیک و مکانیک کلاسیک سر
رشته داشته است.
·
سایه شاید از فیضان دانش خسرو روزبه مستفیض بوده است.
6
سوختن در
هوای نور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
·
دلیل احتراق خشک و تر دنیا تمایل بی قید و بند به نور گشتن
است.
·
در مصراع «کیوان ستاره شد» نیز همین اصل تئوری آتش سایه تبیین می یابد:
·
کیوان بسان هر خشک و تر بنا بر درونمایه ی آتشین خویش می
سوزد تا ستاره شود، تا نور شود.
·
این نشانه پیگیری تئوریکی ـ استه تیکی شاعر است.
·
مسئله ای که ما را به فکر وامی دارد، این است که شاعر چگونه
به این تئوری رسیده است.
6
·
ما فکر می کنیم که جماعت هنرمند به دیالک تیکی از شناخت
تئوریکی ـ استه تیکی می رسند و هر اثر هنری ـ بسته به کم و کیف این دیالک تیک ـ
معنا، محتوا و غنا کسب می کند.
خشک و تر
هر چه در جهان باشد
مایه ی سوختن در آن باشد
مایه ی سوختن در آن باشد
سوختن در
هوای نور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
سبک از حبس خویش دور شدن
·
این را شاید بتوان تجلی شگرف شناخت استه تیکی
(زیبائی شناسی) سایه تلقی کرد.
·
از دید سایه، هر چیزی حاوی درونمایه قابل احتراقی
است.
·
باور نکردنی است، ولی این نظر استه تیکی سایه بشدت
تئوریکی ـ علمی است:
·
چون سوختن ـ چه با شعله و گرما، چه بی شعله و بی
سر و صدا ـ با درونی ترین بنیاد ماده یعنی با داد و ستد یکی از الکترون های گردنده
حول اتم ها در رابطه است که یادآور گردش سیارات در مدارهای معین به دور خورشیدها
ست.
7
·
اکسیداسیون (به قول سایه، سوختن) روندی است که
اتم ها، الکترونی را از دست می دهند، دورترین الکترون به هسته را، سست ترین
الکترون خود را از دست می دهند، تا به درجه عناصر متعالی (موسوم به گازهای شریف،
گازهای بی نیاز از واکنش، خنثی، مثل هلیوم، نئون، آرگون و غیره) اعتلا یابند.
کعبه آمال همه چیزهای مادی همین مرحله گازهای متعالی است.
به قول سایه: «مایه ی سوختن (اکسیداسیون) در ذات هر چیز» است.
پژمان صالحی
از لحاظ معنا 100 درصد عرفانی بنظر میاد.
الکترون از دست نمیده، الکترون را به اشتراک
میذاره
وگرنه حالت یونی ناپایدار می گیره.
توجیه مبتذلی به نظر میاد و نامعقول و غیرعلمی.
·
خیلی
ممنون.
1
·
در جهان
بینی سایه متأسفانه رگه هائی از عرفان هم وجود دارد.
·
بیشک حدس
شما درست است.
2
·
این دو
بیت شعر برای ما در رابطه با روند اکسیداسیون جالب بوده است.
·
معنی
اکسیداسیون همان است که ما ذکر کرده ایم:
·
از دست دادن
الکترون.
3
·
نظر شما
در رابطه با به اشتراک گذاشتن الکترون، نه در رابطه با دیالک تیک اکسیداسیون و
احیا، بلکه در تشکیل پیوندهای کووالنتی صدق می کند.
4
·
تشکیل
یون و یا یونیزاسیون اما بسان به اشتراک گذاشتن به معنی ارتقا به درجه گازهای
متعالی است.
·
مثالش
همان نمک طعام است که در نتیجه ی اکسیداسیون سدیم (به قول سایه سوختن آن)، کاتیون
سدیم تشکیل می شود که بلحاظ تعداد الکترون ها در مرحله گازهای متعالی و خنثی است.
·
و ارزش
غذائی دارد.
·
و گرنه
خود سدیم بشدت سمی و مهلک است.
·
تکه ای از فلز سدیم را اگر به رودی بیاندازیم، بسان قایق
شعله وری در روی آب به پیش می تازد.
پژمان صالحی
فکر نکنم تا این حد نیاز باشه به شیمی بپردازیم.
ترکیب هر ماده ای با اکسیژن به معنای سوختن و
اکسید شدنه
فارغ از
رسیدن به حالت گازهای بیاثر.
C + O2 ---------> CO2
کجاش گاز متعالی هست؟
C + O2 ---------> CO2
کجاش گاز متعالی هست؟
·
خیلی
ممنون.
1
·
اکسیداسیون
حتما نباید با شرکت اکسیژن صورت گیرد.
·
اکسیداسیون مقوله شیمیائی عامی است.
·
سوختن و یا ترکیب با اکسیژن یکی از فرم های آن است.
·
فریب معنای تحت اللفظی این مقوله و هر مقوله علمی و
فلسفی دیگر را نباید خورد.
·
ما همیشه با دیالک تیک اکسیداسیون و احیاء سر و کار پیدا
می کنیم.
·
سدیم الکترون می دهد، اکسید می شود و به کاتیون (یون با
بار الکتریکی مثبت) بدل می شود.
·
کلر همان الکترون را می گیرد، احیا می شود و به انیون (یون
با بار الکتریکی منفی) بدل می شود.
2
·
در این روند دیالک تیکی هم سدیم و هم کلر به درجه گازهای
خنثی و متعالی ارتقا می یابند.
·
آن سان که در فرم بلورهای نمک طعام حتی قابل خوردن می
شوند.
·
در حالیکه کلر بسیار مهاجم، مهلک و خطرناک است و نمی شود
حتی نزدیکش شد.
3
·
در همین
گاز کربنیک مورد نظر شما، هم کربن و هم اکسیژن بلحاظ تعداد الکترون هایی که ببرکت
ترکیب کووالنتی با هم، در اختیار دارند، در حد گازهای ختثی و یا متعالی اند.
·
یکی از
دلایلی که گاز کربنیک بصورت مایع برای کشتن آتش بکار می رود، هم همین است.
پژمان صالحی
خوبه باز معترفید «در حد گازهای خنثی»
نه دوست گرامی دلیلش این نیست که فرمودید.
گاز خنثی یه عنصره ولی دیاکسیدکربن ماده ی
مرکبه.
ماده ی ترکیبی هستن ـ مطمئنن میدونید ـ که به
شدت آتشزان.
حالا چه اصراری دارید که شعر رو از این زاویه ببینید؟
حالا چه اصراری دارید که شعر رو از این زاویه ببینید؟
نه تنها نکتهی مثبتی توش نیست که گمراه کننده است
(به دید من البته).
کار شعر که کار علم و فلسفه نیست.
1
·
پیش شرط
هر ترکیب شیمیائی ارتقای اجزای آن به درجه گازهای متعالی و یا خنثی (edelgase) است.
2
·
نه گاز کربینک آتشزا ست و نه هلیوم و نئون و آرگون و
غیره.
·
به همین دلیل هم گازهای خنثی نام گرفته اند.
·
واکنش با این گازها بسیار دشوار است و کلی دردسر دارد.
3
·
ما تئوری
آتش سایه را بلحاظ تئوری اکسیداسیون در شیمی و بیوشیمی توضیح دادیم.
·
همین و
بس.
4
·
فلسفه ما
اما فلسفه علمی است که تقطیر همه علوم است.
·
شعر
همانقدر برای ما قابل تحلیل دیالک تیکی است که هر چیز دیگر.
·
بدون خرد و یا فلسفه نمی توان به درک عمیق پدیده ها،
روندها، سیستم ها و فرم های مختلف شعور نایل آمد.
·
شعر هم یکی از فرم های شعور است.
·
ببرکت تحلیل دیالک تیکی آثار هنری، می توان از جهان و
جهان بینی هنرمند سر در آورد و لاغیر.
پژمان صالحی
شاید از ناتوانی من باشه ولی بعدن شعری میذارم
اگه فرصت و حوصله داشتید از این منظر نقدش کنید تا اندکی آشناتر بشم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر