مفتون امینی
سرچشمه:
حرف های من
من محبت یوللارینا جان قویماغا یارانمیشام (اوختای)
اتفاق
·
با دل
خاکستري اش
·
مي رود
و باز ميگردد
·
خياباني
را
·
که تازه
شناخته است
·
با زخم هاي
فراموشش
·
مي پوشد
و در مي آورد
·
پيراهني
را که تازه خريده است
·
با دست
بي خبرش
·
مي گشايد
و مي بندد
·
پنجره اي
را
·
رو به
باغچه اي که تازه کاشته است
·
·
و اين
همه را نمي داند چرا؟
.....
·
شايد،
·
شايد که
در گوشه اي از همين روزها
·
با عشق
تازه اي آشنا شده است،
·
عشقي
·
که با
زيبائي خود پيش مي آيد و راه مي گشايد
·
و در
تنهايي خود
·
از اتفاق
·
به خاطره
نمي رسد.
پایان
ممکن است با عشقی زیباتر ا ز زیبایی رخسار یار آشنا شده باشد وبدزجه ای از معنویت انسانی رسیده باشد که راه گشای زندکی پر باری باشد مفید برای خودش وجامعه عاری از استعمار واستثمار انسانها ومبارک ثمریست ازعشقی نوین
پاسخحذف