۱۳۹۱ بهمن ۱۹, پنجشنبه

سیری در حماسه داد (23)

اثری از فرج الله میزانی (جوانشیر)
سرچشمه
 راه توده  
تحلیلی از شین میم شین

فصل سوم
شاهنامه و ایران
هر 20 سال یک جنبش مردمی

 حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی   
(۳۱۹ ـ  ۳۹۷) هجری شمسی
(۳۲۹ ـ ۴۱۱)  هجری قمری

·        فردوسی که مردی بسیار استوار و کوه وار بوده، آنچنان در منگنه فقر مادی گرفتار می ماند که علیرغم اراده پولادینش در چند جای شاهنامه لب به شکوه می گشاید.

1

·        در آغاز «داستان رستم و اسفندیار» به دنبال توصیف زیبای بهار، اشاره دردناکی به فقر مادی خود می کند:

کنــون خورد باید می خوشـــگوار
که می بـوی مشگ آید از جویـبار

هوا پر خروش و زمین پر ز جوش
خنک آنک دل شاد دارد بنـوش

درم دارد و نـقـــل و جــــام نـبـیـد
ســــر گوســــفنــدی تــواند بـــرید

مرا نیست، فرخ مر آن را که هست
ببخشــــای بـر مـردم تنــگدست

2

·        برخی از شرح حال نویسان فردوسی بر آنند که فقر او در پایان زندگی، نتیجه اشتغال دائمش به کار شاهنامه بوده تا جایی که به امور املاک خود نمی رسیده است.

3

·        این نظر بیشتر از آن کسانی است که فردوسی را «ناظم امینی» می دانند و لب کلام آنان این است که فردوسی 35 سال فقط صرف قافیه پردازی کرده و لذا نتوانسته ملک خود را اداره کند.

4

·        درد فردوسی اما در واقع، بمراتب عمیق تر از اینها ست.

5

·        کمر فردوسی را شاهنامه نمی شکند، بلکه خراج می شکند.

6

·        فردوسی با آنکه از زمره «دهقانان» است و قاعدتا می بایست از پرداخت خراج آزاد باشد، با این حال، در آن زمان خراجگذاراست.
7

·        فئودال های بزرگ بر او و امثال او خراج بسته اند و او در زمستان سخت، نه هیزم دارد و نه جو، ضمنا خراج هم باید بپردازد.
8

·        فردوسی در شعر زیر زمستان تیره و روزگار تیره تر از زمستان قشر دهقانان و به طریق اولی طبقات زحمتکش را توصیف می کند:

زگـیتی بر آمـد ســراسر خــــروش
در آذر بـد این جشـن روز سـروش

برآمـد یکی ابر و شــــد تیـره مـاه
هــمی تیـــر بــاریـد ز ابر ســـــیاه

نه دریا پدید و نه دشــت و نه زاغ
نبیـنـــــم هـمـی در هـــوا پّــر زاغ

حواصــل فشــاند هــوا هر زمـــان
چه ســازد همی ز ایــن بلـند آســمان

نماندم نمک ســود و هیــزم، نه جو
نه چیـــزی پدید اســت تا جــو درو

بدین تیـــرگی روز و بیـــم خــراج
زمین گشته از برف چون کوه عاج

همـــه کارها را ســـر اندر نشـیــب
مگــر دست گیرد حســـین قــتـیـب

9

·        این شعر آشکارا از وضع قشری که فردوسی متعلق بدان است، حکایت می کند.

10

·        فقط او نیست که باید خراج بپردازد.
·        قشر متوسط و پائینی دهقانان است که زیر مهمیز امیران قدرتمند خرد می شود.

11

·        نه تنها برای شخص فردوسی، بلکه برای قشر اجتماعی او ست که همه کارها سر اندر نشیب دارد.

12

·        آیا می توان تصور کرد که روحیه این قشر در حال اضمحلال، که فردوسی از میان آنان بر خاسته و درد آنان را در دل دارد، در شاهنامه منعکس نشود؟

13

·        آیا ممکن است که شخصیت بر جسته ای چون فردوسی که به نان جو و هیزم نیازمند مانده و از بیم خراج بر خود می لرزد و امیدش به امثال حسین قتیب است، در برابر این وضع ساکت بماند و بی اعتنا به معضلات و مشقات زیست، 35 سال فقط به بستن قافیه و حفظ «امانت» مشغول باشد؟

14

·        در بررسی شاهنامه پاسخ این پرسش را با مثال های مشخص نشان خواهیم داد و خواهیم دید که فردوسی چگونه از موضع طبقاتی «دهقانان» فقیر و ورشکسته، طبقه باجگیر فئودال و سلاطین غارتگر را به تیغ تیز انتقاد اجتماعی می بندد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر