۱۳۹۱ آذر ۱۳, دوشنبه

تمرین تفکر مفهومی (105)

 سعدی
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص 116 )  
چه خوش گفت، بهلول فرخنده خوی
چو بگذشت بر عارفی جنگجوی:
« گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی»   

تحلیلی از شین میم شین

 حافظ
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
و آنچه گویند، روا نیست، نگوییم رواست   

·        معنی تحت اللفظی این بیت:
·        فرامین الهی را جامه عمل بپوشانیم و به کسی بد نکنیم و هر آنچه را که ناروا تلقی می کنند، روا تلقی نکنیم.

·        محتوای همه این ابیات حافظ چیزی جز بیان دیگرگونه ای از  بیت سعدی نیست:

سعدی
گر این مدعی دوست بشناختی
به پیکار دشمن نپرداختی

·        حافظ فلسفه اجتماعی سعدی را در فرم بسیار زیبائی بسط و تعمیم می دهد.
·        می توان گفت که حافظ ـ بلحاظ محتوا و اندیشه ـ چیزی از آن خود ندارد.
·        احمد شاملو در این زمینه شباهت غریبی به حافظ دارد:
·        احمد شاملو ایده هائی از فلسفه فلاسفه  امپریالیسم از قبیل نیچه و هایدگر و یاسپرس و سارتر و غیره را  در فرم فریبائی بازتولید می کند و به خورد مردم می دهد.
·        نقش ایدئولوژیکی مخرب شاملو در قرن بیستم با نقش ایدئولوژیکی مخرب حافظ در قرون وسطی قابل مقایسه است.
·        لطماتی که حافظ و شاملو و امثالهم ـ بلحاظ جهان بینی علمی ستیزی و روشنگری ستیزی ـ بر جامعه ایران وارد آورده اند، هراسناک و وحشت انگیز است.

حافظ
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
و آنچه گویند، روا نیست، نگوییم رواست   

·        حافظ در این بیت خواننده و شنونده شعر خود را به اطاعت از فرامین الهی، یعنی فرامین طبقه حاکمه فرامی خواند و به رعایت هنجارهای اخلاقی و اجتماعی حاکم مکلف می سازد.
·        برای حافظ بنی بشر فقط به درد بندگی، سرسپردگی و فرمانبری از قلدران می خورد و لاغیر.
·        کمتر کسی بسان حافظ به تفاله سازی انسان کمر می بندد.
·        لحن قلدرمآبانه و لومپن منشانه حافظ در خیلی از خطوط، یادآور لحن احمد شاملو ست.

حافظ 
گر رنج پیشت آید و گر راحت، ای حکیم
نسبت مکن به غیر، که اینها خدا کند.     

·        معنی تحت اللفظی این بیت:
·        ای حکیم، اگر رنج پیش آید و یا آسایش، به حساب این و ان مگذار!
·        برای اینکه عامل هر دو شخص شخیص خدا ست.

·        حافظ در این بیت چه برای گفتن دارد؟

·        برای پاسخ به این پرسش باید به درک محتوای این بیت حافظ نایل آییم.

1

·        حافظ در این بیت، دیالک تیک خیر و شر را به شکل دیالک تیک راحت و رنج بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله بسان عارف شوریده خردستیزی میان دو قطب دیالک تیکی علامت تساوی می گذارد:
·        بدین طریق خیر و شر و یا راحت و رنج یکسان تلقی می شوند.
·        چه در ناز و نعمت بسر بری و چه بر سرت بریزند و کودکانت را به بردگی ببرند، هر دو به اراده و خواست خدا صورت می گیرد و لذا جای رضایت و یا شکایت از بنی بشری نیست.

2


·        دیالک تیک غریبی در شیوه استدلال حافظ به چشم می خورد:
·        حافظ روابط اجتماعی حاکم را مو به مو در آئینه زلال آسمان منعکس می کند و شیوه استدلال خود را از آن استخراج می نماید:
·        حقیقت عینی نیز حاکی از همین است که حافظ تصور و تصویر می کند:
·        عزت و ذلت انسان ها در جنگل بنده داری ـ فئودالی بسته به اراده سلاطین و خوانینی از جنس تیمور لنگ است:
·        سلطان و خان می تواند به اشاره ای قصری به یکی ببخشد که اطلاعات دقیقی راجع به مخفیگاه ثروت مادی و انسانی جامعه در اختیارش نهاده است و یا همه کودکان و دختران و زنان جامعه را لخت و عور کند و در بازار برده فروشی بسان متاعی زنده، تپنده و دم زننده عرضه کند و یا زنان و مردان مقاوم و مبارز جامعه را  گردن زند.

3

·        حافظ پس از انعکاس همین روابط در آئینه آسمان، تصویر انتزاعی ـ آسمانی خوانین و سلاطین بزرگ و کوچک جنگل جامعه را خدا می نامد و کردوکار همه خدایان زمینی را به حساب خدای انتزاعی می گذارد.

·        اما نتیجه نهائی این طرز استدلال و تفکر چی می شود؟

4
 
·        اولا خوانین و سلاطین زمینی و کلا طبقه حاکمه به آب زمزم شسته می شوند.
·        درست به همان سان که غلامی به دستور خانی کودکان مردم را به بندگی می برد و یا پدر و مادر و برادر را به چماق ضرب و شتم می بندد، خوانین و سلاطین نیز به دستور خدا بر مردم ستم روا می دارند و یا به کسی خلعت می بخشند.
·        هر دو مأمورند و هر دو معذور.

5

·        ثانیا طبقه حاکمه نماینده بلاواسطه خدا و مجری اراده خدا جا زده می شوند.
·        چون سوبژکت بالفعل جامعه بنده داری ـ فئودالی کسی جز طبقه حاکمه نیست و لذا مجری اراده الهی نمی تواند کس دیگری باشد.
6

·        حافظ بدین طریق از سوئی طبقه حاکمه را از همه گناهان صغیره و کبیره اش تطهیر می کند و از سوی دیگر توده های مولد و زحمتکش را به تسلیم و تحمل و رضا فرامی خواند تا در به همان لولا بچرخد که همیشه چرخیده است.

7

·        حالا حتما حریفی خواهد گفت که بابا شعر است دیگر.
·        شعر که جای مته به خشخاش گذاشتن نیست.
·        شعر عالم تخیل ناب است، نه عالم تفکر و فراست و فهم.

·        مگر می شود به حریف حق نداد؟
8
·        آری.
·        حق با حریف است.
·        ولی چه می شود کرد که هر بیتی از کلاسیک های کشور ما به جای خود قانونی است.
·        خیلی ها خیلی وقت ها به جای استدلال علمی و منطقی به نشخوار بیتی و یا ضرب المثلی و یا پندی بسنده می کنند و طرف مقابل را بطرز رادیکالی خلع سلاح فکری می کنند و مغلوب می سازند.

·        جامعه باید در مقابل شیادان ایدئولوژیکی هفت خط و خال طبقه حاکمه به سلاح نقد مجهز باشد تا در عرصه چالش ایدئولوژیکی به زانو در نیاید.
·        تا طبقه حاکمه نتواند خود را نماینده خدای کذائی جا بزند و با توسل به جزم هائی از قبیل جزم «مشیت الهی» خود را به آب زمزم بشوید و نسبت به کردوکار خویش پاسخگو نباشد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر