۱۳۹۱ آبان ۱۵, دوشنبه

شور میاندوآب

آرامگاه اوزیر حاجی بایف

مجید نفیسی
(۱۷ فوریه ۱۹٨۶)
به یاد روح الله تیموری، حمید نادروند، فرامرز عدالت فام
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com

·         که گفته که اسب
·        روح سرکش آب نیست؟

·        این فقط "قیرات"، اسب کوراوغلو۱ نبود
·        که برآمده از "ارس" بود،
·        سه اسب جوان از "جغتای"۲ به در شدند:
·        "روحی" در تهران جان داد
·        "حمید" در اردبیل
·        و "فرامرز" در تبریز.

·        "جغتای" شوریده، کف به دهان می آورد
·        چفته های تاک از خشکی می سوزند
·        و ایلخی بان عاشق٣، ساز بر سنگ می کوبد.

·        وقتی که مادرم خواب خانه می دید
·        من در "سراب" کار گِل می کردم.

·        وقتی که تلخی، طعم همیشگی پدر بود
·        من در "مراغه" کلوخه ی قند می زدم.

·        وقتی که خواهرم در کنج دهلیز قالی می بافت
·        من در "بناب" تاک مو می نشاندم.

·        که گفته که آتش
·        روح سرکش آذربایجان نیست؟

·        این فقط "چاملیبل"، دژ مه آلود کوراوغلو نبود
·        که آتشگاه آزادگان شد،
·        در جمهوری بچه های میاندوآب
·        دلیری در عشق ستایش می شد
·        تفنگ افسانه بود
·        و خنجر در نیام زنگ می زد.

·        "جوانشیر" از عشق "روشن" و "نگار" می خواند
·        ترک با فارس همخانه بود
·        و بهایی با مسلمان، شانه به شانه
·        در "جغتای" شنا می کرد.

·        مویه کن ای رود من
·        که هرگز به سرچشمه باز نخواهی گشت.

·        مویه کن ای تاک من
·        که هرگز به غوره نخواهی نشست

·        و مویه کن ای ساز من
·        که عاشق را جز تو پناهی نیست.

پایان

پانویس ها:
۱
"کوراوغلو" 
 یکی از مشهورترین حماسه های اقوام ترک زبان است.
پدر "روشن"، مهتر خان "بولو" (شهری در ترکیه ی امروزی) به دست اربابش کور می شود، زیرا خان هدیه ی او را که کره اسبی نحیف بوده، اهانت آمیز می یابد.
"روشن"، که از آن پس خود را "کوراوغلو" یعنی " پسر مرد نابینا" می خواند، سوار بر همین اسب افسانه ای به دادخواهی پدر برخاسته به جنگ خان می رود.
پایگاه "کوراوغلو" در دژی کوهستانی است به نام "چاملیبل" و دلدار او خواهر خان "بولو" به نام "نگار".
سرانجام پس از ماجراهای بسیار، "کوراوغلو" با نفرین به تفنگ ("که پس از پیدایش آن، دلیری ناپدید شد و خنجر در نیام خود زنگ زد") و حسرت به سلحشوری باستانی، مبارزه را رها می کند. 


موسیقیدان بزرگ آذربایجان اوزیر حاجی بایف « Uzeyir  Hajibeyov » براساس همین حماسه در سال ۱۹٣۷  «اپرای کوراوغلو»  را به وجود آورد که از لحاظ ترکیب موسیقی محلی آذری با موسیقی غربی درخشان بود، اما داستان آن مطابق با سلیقه ی رهبران نظام شوروی به سطح یک روایت ساده ی طبقاتی از مبارزه ی دهقانان تقلیل یافته بود. 
 
۲
"جغتای" 
نام دیگر زرینه رود.
شهر میاندوآب میان زرینه رود و سیمینه رود قرار دارد.
به جز سه یار دبستانی روح الله، حمید و فرامرز دو دوست دیگر جهانگیر قلعه میاندوآبی و جلیل شهبازی نیز از دوستان میاندوآبی من بودند که در دهه شصت به خاک افتادند.
 
٣
"عاشق" 
عنوان موسیقیدانان محلی آذربایجان که داستان کوراوغلو و دیگر افسانه ها را همراه با وسیله ی موسیقی سنتی آذربایجان معروف به "ساز" می خوانند. 

امیدوارم روزی "شور میاندوآب" من توسط یکی از این عاشقان خوانده شود.
این شعر نخستین بار در مجموعه ی "پس از خاموشی" چاپ شد و سپس با تغییراتی در مجموعه ی "آهوان سم کوب".
در این چاپ باز تغییراتی در آن داده ام.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر