۱۳۹۱ آبان ۱۴, یکشنبه

سیری در جهان بینی خواجه شیراز (12)

مقوله «دعا» در جهان بینی خواجه شیراز (1)
شین میم شین

حافظ
دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی

·        معنی تحت اللفظی بیت:
·        کلید گنج مقصود، دعای صبح و آه شب است.
·        تو هم همین را پیشه کن، تا به وصل یار نایل آئی.

·        مفاهیمی که حافظ برای صدور رهنمود استراتژیکی خود،  در این بیت به خدمت می گیرد، عبارتند از «دعای صبح»  و «آه شب»، «کلید گنج مقصود»، «روش و راه»، «پیوند با دلدار»

·        ما برای درک منظور حافظ بهتر است که این مفاهیم را مورد تأمل قرار دهیم:

I
مفهوم «دعای صبح»

·        دعا به چه معنی است؟

·        در فرهنگ واژگان فارسی به این پرسش پاسخ داده اند:

1
·        دعا یعنی «خواندن جملات مأثور از پیغامبر و امامان در اوقات معین برای طلب آمرزش و بر آورده شدن حاجات»

2
·         نیایش کردن

3
·        در خواست حاجت از خدا

4
·        تضرع

5
·        نفرین

سعدی
(گلستان)
زورمندی مکن بر اهل زمین
تا دعایی بر آسمان نرود

II
مفهوم «آه شب»

·        آه به چه معنی است؟

·        آه در فرهنگ واژگان فارسی به معنی گریه و زاری آمده است.

III
«کلید گنج مقصود»
دعای صبح و آه شب، کلید گنج مقصود است

·        در قاموس خواجه شیراز، کلید قفل گنج مقصود، آه و زاری شبانه و دعای صبحگاهی است.
·        حالا معانی آه و دعا را در این رهنمود حافظ بگذاریم و پس از درک منظور او بدان جامه عمل بپوشانیم.
·        یعنی تئوری خواجه را جامه پراتیک بپوشانیم:
·        از خطه نظر به عالم عمل فرود آییم.

·        بزعم خواجه ی «بسیار بسیار خردمند و انقلابی و زاهد و شیخ و صوفی و صومعه و راهب و مسجد و منبرستیز» شیراز، راه رهائی از معضلات زندگی و نیل به مقصود، عبارت است از «خواندن جملات مأثور از پیغامبر و امامان برای طلب آمرزش و بر آورده شدن حاجات، تضرع و زاری و نفرین»

حافظ 
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم
جواب تلخ می ‌زیبد لب لعل شکرخا را

·        حافظ در این بیت هم  تنها واکنشی که در مقابل دشنام و نفرین حریفی پیشنهاد می کند، دعاگوئی است:
·        طلب بهروزی روزافزون برای حریف بد دهن از درگاه الهی است.

·        دلیل حافظ، اما شنیدنی تر است:
·        جواب تلخ دادن درخور لبان لعلگون شکرخا ست.

·        فرمالیستی تر از این نمی توان استدلال کرد:
·        در قاموس خواجه، هرکس که لب لعلی دارد، حق دارد که به خلایق جواب تلخ دهد.
·        اگر این بد آموزی بی شرمانه به کودکان صغیر و کبیر کشور نیست، پس چیست؟

حافظ 
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

·        حافظ در این بیت، مقوله بسیار مهم «دعا» را دوباره به خدمت می گیرد:
·        خواجه در جست و جوی کسی است که دعای او را به گوش ملازمان سلطان برساند.

·        دعای خواجه اما از چه قرار است؟

·        دعای خواجه خیلی خیلی انقلابی و یاغی این است که سلطان به شکر الطاف الهی که شامل حالش شده و سلطنت به مثابه موهبتی الهی نصیبش گشته، گدائی از جنس حافظ را از نظر نراند.
·        یعنی هرازگاهی حداقل نگاهی به او ارزانی دارد.
·        به این می گویند انقلابی تند رو و افراطی که نه جلو اش می توان رفت و نه عقبش!

حافظ 
می‌کند حافظ دعایی، بشنو آمینی بگو:
«روزی ما باد لعل شکرافشان  شما»  

·        دعای خواجه در این بیت، عبارت است از «نصیب خواجه گشتن لعل شکرافشان حریف»

·        اینجا هم دعا به مثابه کلید گنج مقصود قلمداد می شود:
·        اگر هوس بوسیدن لب شکرافشانی به سر کسی زده، همان بهتر که دعا کند.
·        دعائی همان و دستیابی به لبان شکرافشان بیشمار همان.

حافظ 
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست

·        معنی تحت اللفظی:
·        سوگند به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست که من هر روز صبح، کاری جز دعای دولت تو ندارم.

·        منظور خواجه از حق قدیم چیست؟

·        واژه حق در فرهنگ واژگان فارسی به معنی حقیقت، عدل، خدا و غیره آمده است.
·        به احتمال قوی، حافظ در این بیت، به خدا سوگند می خورد.

·        حافظ به مخاطب خود اطمینان خاطر می دهد که هر روز صبح کاری جز دعای دولت او ندارد.

·        دعای صبحگاهی به مثابه کلید گنج مقصود، در این بیت از صراحت خارق العاده گذرانده می شود.
·        برای نیل به مقصود خویش، باید به دعای صبجگاهی در حق دولت هر کس و ناکس پرداخت.

·        این به چه معنی است؟

·        این در بهترین حالت به معنی نوکرپروری است.
·        این به معنی تبلیغ سرسپردگی به طبقه حاکمه است.
·        این به معنی عدم تمیز منافع خاص خود از منافع طبقه و هیئت حاکمه است.
·        این به معنی عوامفریبی است.

·        وقتی از زهر ایدئولوژیکی در شعر حافظ سخن می رود، منظور همین است:
·        بدآموزی و تحمیق خواننده و شنونده شعر.

حافظ 
روی مقصود که شاهان به دعا می ‌طلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است    

·        معنی تحت اللفظی:
·        شاهان که به دعا آرزوی دیدن روی مقصود را دارند، مظهرش آینه روی درویشان است.

·        مقوله دعا در قاموس حافظ فقط شامل حال فرودستان جامعه نیست، بلکه حتی شاهان برای نیل به گنج مقصود، دست به دعا دارند.
·        اکنون معلوم می شود که مقوله دعا در فلسفه اجتماعی حافظ نه بطور تصادفی، بلکه برعکس، آگاهانه و سنجیده و بطور ضرور وجود دارد.

·        دعا یکی از گشتاورهای فلسفه اجتماعی حافظ است:
·        دعا کلید گشایش درهای بسته مقصود است.

·        جالب اما وارونه سازی بی شرمانه حقایق غیرقابل انکار از سوی خواجه شیراز است:
·        در قاموس خواجه «آئینه روی دراویش» که هنری جز گدائی و دریوزگی ندارند، «روی مقصود آرزوئی شاهان» است.

·        این به چه معنی است؟

الف
·        این به معنی چپ نمائی عوامفریبانه است:
·        این به معنی برتر از شاهان قلمداد کردن گدایان حرفه ای است!

ب
·        این به معنی تجلییل از شیوه انگلی زیست دراویش است.
·        این به معنی تطهیر و توجیه گدائی و دریوزگی است.

·        خوب چرا و به چه دلیل خواجه شیراز باید در حرف گدا را بر شاه برتر شمرد؟

·        درست به همان دلیل که سعدی بابی از بوستان و گلستان را به «طبقه» اجتماعی «درویش» اختصاص می دهد.

·        اما چرا و به چه دلیل گدائی توجیه نظری و فقهی (تئوریکی و تئولوژیکی) می شود؟

·        چرا باید ایدئولوگ های نظام بنده داری و فئودالی گداپروری پیشه کنند؟

1
·        اولا به این دلیل که توده عظیمی از مردم در نهایت فقر و فاقه بسر می برند و باید شکم خود و خانواده خود را به نحوی از انحا و بالاجبار سیر کنند.

·        خوب این چه ربطی به ایدئولوگ های طبقه حاکمه دارد؟

·        چرا باید سعدی فصلی از هر کتابش را به دراویش اختصاص دهد و چرا بعد از او جانشین بلافصلش ـ خواجه شیراز ـ باید به پیروی از او، به تجلیل الکی و کشکی از دروایش بپردازد؟

·        دلیل اجتماعی اصلی این گداپروری و دستگیری از دراویش کدام است؟

·        برای پاسخ به این پرسش باید پرسید، توده عظیم تهیدست چه چاره و راهی برای نجات از گرسنگی، سرما، گرما و برهنگی دارد؟

·        پاسخ به این پرسش دلیل اصلی سیاست گداپروری را روشن می سازد:

الف
·        توده تهیدست بی همه چیز عملا بر سر گزینش یکی از «راهکار» های زیر قرار می گیرد:

1
·        گدائی

2
·        دزدی

3
·        راهزنی

4
·         یاغیگری

5
·        انقلاب اجتماعی

·        ایدئولوگ های طبقه حاکمه با درایت خاص خود به این حقیقت امر واقف اند و لذا برای حفظ همبود و بتون بندی وضع موجود، گدائی را و گداپروری را و نتیجتا شیوه زیست انگلی مبتنی بر گدائی را توجیه نظری و فقهی (تئوریکی و تئولوژیکی) می کنند.

·        سعدی برای تطهیر و توجیه شیوه زیست گدائی، حتی پادشاهان را در هیرارشی هستی نوعی گدا قلمداد می کند.
·        سعدی در رهنمود به شاه «اتابک محمد شه نیکبخت، خداوند تاج و خداوند تخت» از او می خواهد که ذلیلانه و درویشانه به تضرع و زاری در پیشگاه باری تعالی بپردازد و خود را یکی از گدایان درگاه الهی قلمداد کند:

 سعدی
که پروردگارا توانگر تویی
توانای درویش پرور تویی

نه کشور خدایم، نه فرماندهم
یکی از گدایان این درگهم

·        اکنون می توان به اهمیت مقوله «درویش» در تئوری اجتماعی ارتجاعی سعدی و حافظ پی برد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر