اسم مستعار: کویر آبی
فلیس لئوناردو بوسکالیا (1924 ـ 1998)
Felice Leonardo Buscaglia
استاد دانشگاه، نویسنده و سخنران آمریکایی
-ایتالیایی تبار
مؤلف آثار بیشمار از جمله
زندگی، عشق و دیگر هیچ
·
ما این یاوه لئو بوسکالیا را مورد تأمل و تحلیل
قرار می دهیم:
1
·
عشق ظاهرا برای حضرت لئو بوسکالیا، بهانه ای است،
برای انسان ستیزی!
·
دستاویزی است برای تحقیر بنی بشر که روزی روزگاری
ـ بحق ـ اشرف موجودات نامیده می شد!
·
عشق در قاموس ایشان هیئت اوبژکتیف (عینی) به خود
می گیرد، از بشریت بطور کلی کسب استقلال می کند و حتی ابدی و لایزال می گردد.
·
ولی سرچشمه عشق، یعنی بشریت درجا می زند و می
خشکد!
·
عشق در این حکم ایشان، انسان واره می شود، عهد می
بندد و بسان مرد مردان هرگز زیر قولش نمی زند و برای ابد متعهد می ماند.
·
بنی بشر اما دو باره با عشق کذائی مورد مقایسه
قرار می گیرد و عهد شکن جبلی و مادر زاد تلقی می شود!
·
بالاخره چی؟
· اگر کسی با ناکسی از سر نادانی عهدی ببندد، مثلا
قولی به ناکس بدهد، باید تا ابد به عهد نسنجیده خویش وفا کند؟
·
به چه دلیل عقلی و تجربی؟
·
صرفا به خاطر اینکه عهد شکن تلقی نشود؟
·
عهد فقط در قاموس ایدئولوگ های فئودالیسم و سران مافیا و گانگسترها مقدس
است، نه در فرهنگ انسان عصر جدید، نه در فلسفه روشنگری!
·
احکام هر کس آئینه تمام نمای جهان بینی او ست!
·
ایراسیونالیسم (خردستیزی) را بهتر از این نمی
توان نمایندگی کرد:
·
طرف هر صفت باب میل خود را به عشق کذائی نسبت می
دهد و بلافاصله ضد آن را ـ حتی بی کمترین دلیل و مدرک ـ به حساب بنی بشر می نویسد:
·
به چرخش قلمی، عشق انتزاعی و خودمختار قابل
اعتماد می گردد و از بنی بشر سلب اعتماد می شود!
·
تا دلت بخواهد می توانی به عشق اعتماد کنی!
·
اما منظور لئو از این نکته کدام است؟
·
آیا منظورش این است که می توان عاشق هر که و هر
چه دلت می خواهد شوی؟
· این که برای ایرانی جماعت تازگی ندارد که با
اینهمه حرص و ولع خزعبلات لئو را ترجمه، چاپ، منتشر و تبلیغ می کنند:
·
ادبیات ایران از عشق کلفت و نوکر و نوچه به ارباب و خان
و شاه و استاد لبریز است!
·
در ادبیات ایران حتی شبانی چارق به پا، عاشق خدای
جل و علی می شود!
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر