• تغییر اما روندی بی سمت و سوی ثابت ست:
• تغییر می تواند مثبت باشد و بالنده و یا منفی باشد و میرنده.
• تجزیه و تلاشی چیزها هم تغییر نام دارد.
• تخریب چیزها و کس ها هم تغییر نام دارد.
• تکامل و توسعه چیزها هم هم تغییر نام دارد.،
• شکوفائی و بالندگی چیزها هم هم تغییر نام دارد.
• درد می تواند فرساینده و ویرانگر باشد و به تخریب جسم و جان بانجامد.
• تغییر، ماهیت مشترک کلیه فرم های حرکت ماده را تشکیل می دهد.
• مفهوم تغییر انعکاس این واقعیت امر عینی است، که همه چیزها و پدیده های جهان مادی درحالت سکون و ثبات ابدی قرار ندارند، بلکه دستخوش تبدل مدام اند.
• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «حرکت، که در مورد ماده مورد استفاده قرار می گیرد، عبارت است از تغییر بطور کلی.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 513 )
• مفهوم تغییر بیانگر عام ترین و انتزاعی ترین تعین حرکت است و بدین معنا عبارت است از دگر شدن بطور کلی.
I
معیار تمیز تغییرات از یکدیگر
معیار تمیز تغییرات از یکدیگر
معیار اول
• معیار اول عبارت است از اینکه آیا تغییر در چیزها، خواص، مشخصات و روابط سر و کار دارد؟
معیار دوم
• معیار دوم عبارت است از اینکه آیا تغییر در ساختار و یا فونکسیون سیستم ها صورت می گیرد؟
معیار سوم
• معیار سوم عبارت است از اینکه آیا تغییر، تغییر زمانی است و یا تغییر مکانی؟
معیار چهارم
• معیار چهارم عبارت است از اینکه آیا تغییرات ضرورتا (بالضروره) صورت می گیرند و یا تصادفا (بطور تصادفی)؟
معیار پنجم
• معیار پنجم عبارت است از اینکه آیا تغییرات ماهوی اند و یا نمودین؟
• در رابطه با مسئله توسعه (تکامل) باید در نظر داشت که کلیه انواع تغییر به دو دسته تقسیم بندی می شوند:
1
• تغییرات کیفی2
• تغییرات کمی• تغییرات کیفی و تغییرات کمی در قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی در پیوند معینی با یکدیگر قرار دارند.
• توسعه (تکامل)، فرم خاصی از تغییر کیفی است.
• هر تغییری به پیدایش کیفیتی عالی تر منجر نمی شود.
• فقط اگر تغییر، گشتاوری در روند توسعه باشد، آنگاه در نتیجه تغییرات کمی، کیفیت های عالی تر پدید می آیند.
• هر توسعه، تغییری است و هر تغییر می تواند در فرجه زمانی کوتاه و یا بلند، گشتاوری در یک روند توسعه گردد.
• مراجعه کنید به اوولوسیون، توسعه، اوولوسیونیسم، انقلاب در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
• تغییر مدام همه چیزها و پدیده ها شرط اصلی شناخت جهان خارج توسط انسان ها ست.
• شناخت بشری (که به تغییرات فیزیولوژیکی سیستم عصبی درجریان کردوکار معرفتی مربوط می شود)، عمدتا یعنی شناخت تغییرات.
• از این رو ست که مقایسه نقش مهمی در روند شناخت بازی می کند.
• مقایسه ساده اما می تواند به گمراهی منجر شود.
• مقایسه باید دیالک تیک چیزها را در نظر گیرد، دیالک تیک نمود و بود را، دیالک تیک فرم و محتوا را، دیالک تیک پیوست و گسست را و الی آخر.
• مقایسه ای که فقط نمود و فرم و گسست و امثالهم را در نظر می گیرد، وسیله گمراهی و گمراه سازی است.
مراجعه کنید به حرکت، توسعه، کیفیت و کمیت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
2
مجید
مجید
• از این حرف بوی شکایت میآید.
• منظور از تغییر اینجا بیگانه شدن، تلخ و نومید شدن، خشن شدن و پیدا کردن شخصیتی نامطلوب است.
• با شناخت انواع تغییر، انسان باید مواظب باشد تا تغییر در جهتی نامطلوب صورت نگیرد.
• انسان توانایی یاد گیری خیلی چیزها را دارد.
• انسان توانائی آن را دارد که به چیزهای بد عادت نکند.
• با برخورد درست به مسائل بزرگ و کوچک میتوان روند تغییر را تحت کنترل خویش داشت و بدان سمت و سوی مطلوب بخشید.
3
میم
• خیلی ممنون از هماندیشیمیم
• درک منظور ندا فضلی آسان نیست.
• ایشان اگر اشتباه نشود، به جزم «مشیت الهی» باور دارند و برای اختیار (آزادی) انسانی (به قول شما، مبنی بر اینکه «انسان توانایی یاد گیری خیلی چیزها را دارد.
• انسان توانائی آن را دارد که به چیزهای بد عادت نکند.
• با برخورد درست به مسائل بزرگ و کوچک میتوان روند تغییر را تحت کنترل خویش در آورد و بدان سمت و سوی مطلوب بخشید.») تره خرد نمی کنند.
• ایشان به احتمال قوی، عملا دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) را به شکل دیالک تیک واره مشیت الهی و انسان هیچکاره ی هیچ واره بسط و تعمیم می دهند.
• سعدی و بویژه حافظ هم همین طور.
• در قاموس کلاسیک های ادبی ما، حدیث تیر است و کمان و کماندار (حوادث و واسطه ها و خدا) و انسان تماشاچی منفعلی بیش نیست.
• نتیجتا بد و خوب گیتی به حساب کماندار گذاشته می شود و مسئولیت هر حادثه به گردن خدا انداخته می شود.
• بنظر ندا فضلی ـ به عنوان مثال ـ مرگ انسان ها مقدر است و انسان نقشی در چند و چون آن بازی نمی کند.
• بدین طریق همه مسائل و حوادث اجتماعی ناتورالیزه می شوند:
• خصلت زلزله و توفان و آتشفشان به خود می گیرند و انسان هیچکاره را غافلگیر می کنند.
• ناتورالیزاسیون مسائل و معضلات اجتماعی را امروزه ایدئولوگ های بورژوازی واپسین و معاصر نیز به خدمت می گیرند و بحران عمومی سرمایه داری و یا نئولیبرالیسم و گلوبالیزاسیون و فساد و فقر عمومی و غیره را جامه عرفانی و ماورای اجتماعی می پوشانند و خارج از حیطه خواست و توان و عمل انسانی جا می زنند
• حقیقت این است که حوادث اجتماعی با حوادث طبیعی فرق اساسی دارند:
• در حوادث طبیعی قانونمندی های عینی طبیعت عمل می کنند و انسان در بهترین حالت می تواند نقش پیشگیری (پرونتیو) (preventiv) بازی کند:
• مثلا خانه های ضد زلزله بسازد.
• اما در جامعه هیچ رخدادی بدون دخالت انسان صورت نمی گیرد.
• در جامعه دیالک تیک جبر و اختیار عمل می کند و نقش تعیین کننده از آن جبر است.
• یعنی انسان مختار مطلق نیست، ولی جبر در هر صورت بوسیله انسان تحقق می یابد و نه بدون انسان.
• به زبان فلسفی، روندهای اجتماعی سوبژکت مند اند.
• در حالیکه روندهای طبیعی بی سوبژکت اند.
• هر چه میزان شناخت انسان نسبت به قوانین و قانونمندی های عینی طبیعی و اجتماعی افزونتر می شود، اختیار (آزادی) انسانی تقویت می یابد.
• حق با شما ست.
• انسان سوبژکت (فاعل) تاریخ (جامعه) است، نه تماشاچی، هیچکاره، علیل و ذلیل و «تفاله» ـ به قول فروغ.
• این بحث البته در هماندیشی با دوستی که نظر داده اند، تعمیق خواهد شد.
پایان
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف