۱۳۹۱ شهریور ۹, پنجشنبه

دیالک تیک حقیقت و صداقت (2)

صادق باشیم!
ما کشوری 235 ساله ایم و به مدت 209 سال در جنگ بوده ایم.
سرچشمه:
صفحه فیس بوک
شهین حیدری

برگردان و تحلیل از
شین میم شین

صادق باشیم!
جنگ انقلابی (1775 ـ 1783)

جنگ 1812 (1812 ـ 1814)
جنگ مکزیک ـ امریکا (1836 ـ 1848)
جنگ جهانی اول (1914 ـ 1918)
جنگ جهانی دوم (1941 ـ 1945)
جنگ سرد (1945 ـ 1992)
جنگ ویتنام (1962 ـ 1973)
تجاوز به گرانادا (1983 ـ 1984)
تجاوز به پاناما (1989)
عملیات طوفان کویر (1991 ـ 1992)
عملیات سپر متحد (1992 ـ 1995)
عملیات عقاب هدف زن (1998 ـ 1999)
عملیات آزادی پایدار (2001 ـ 2011)
عملیات آزادی عراق (203 ـ 2011)
عملیات عقاب آزادی (2011 ـ ؟)

ما کشوری 235 ساله ایم و به مدت 209 سال در جنگ بوده ایم.

مجید

• بی‌ صداقتی ابزاری است برای زنده ماندن.
• برای حراست از خوشبختی‌‌ های کوچک.
• مثلا برای نسپردن فرزندان خویش به دژخیمان.
• برای رعایت سنن اجتماعی و ملی.

• بی‌ صداقتی آسان است، اگر در مورد عوارض هولناک آن سکوت شود.
• بی‌ صداقتی انسان ‌های احساساتی‌ پدید می آورد.
• انسان های احساساتی‌ هم به بی‌ صداقتی را راحت تر تمکین می ‌کنند، اگر پاسخگوی احساسات شان باشد.
• اخلاق مذهبی بی‌ صداقتی را بسط می دهد و آن در احترام به حرف پدر و مادر، اطاعت از آموزگار و حفظ تمامیت ارضی بازتاب می یابد.
• چه کسی‌ حقٔ تقطیر خاطرات من را دارد؟

شین میم شین

• خیلی ممنون از هماندیشی
• مقوله صداقت، مقوله ای قابل بحث وسیع و همه جانبه است.
• اگرچه بحث راجع به چیزهای انتزاعی آسان نیست.

• شاید همین «افشاگری» و «انتقاد» مدعی در این مطلب بهانه خوبی برای شروع این بحث باشد.
• فاکت های تجربی مشخص و بسیار رهگشا هم که شما بطرزی رئالیستی مطرح کرده اید، خود برای پرهیز از بحث انتزاعی و کلی گوئی کمک بزرگی است.
• البته فاکت های مشخص هر چه بیشتر باشد، بحث دقت مندتر خواهد گشت.

• صداقت فقط اگر در وفاداری به حقیقت عینی و تاریخی مطرح شود، یعنی اگر در دیالک تیک حقیقت و صداقت بررسی شود، ارزشمند خواهد بود و نه بصورت مجرد، انتزاعی و کلی.
• با تشکر فراوان از هماندیشی

• ما برای شروع بحث به فاکت های همین به اصطلاح «افشاگری» و «انتقاد» مدعی نظری می افکنیم:

ژنرال واشنگتن با سپاهش از رود یخزده «دلاور» عبور می کند.
جنگ انقلاب آمریکا و یا جنگ استقلال آمریکا (۱۷۷۵ ـ ۱۷۸۳)

• جنگ انقلاب آمریکا یا جنگ استقلال آمریکا (۱۷۷۵ ـ ۱۷۸۳) به جنگ میان بریتانیای کبیر ـ به مثابه قدرت استعماری ـ و مستعمرات سیزده‌ گانه بریتانیا در آمریکای شمالی اطلاق می شود.
• این جنگ نقطه اوج جنبش رهائی بخش ملی ملت امریکا بوده که به اعلام استقلال امریکا در سال 1776 و تشکیل کنفدراسیون در سال 1777 و سرانجام به تشکیل ایالات متحده امریکا منجر می شود.
• نقطه اوج عملیات جنگی در سال 1781 با شکست بریتانیای کبیر در نبرد یورکتاون بوده و جنگ رسما پس از امضای قرارداد صلح پاریس در سوم سپتامبر 1783 به پایان می رسد.

• مدعی که این فاکت ها را به عنوان وسیله ای برای انتقاد و افشاگری تدوین کرده، علیرغم اینکه جمعبندی خود را با شعار «صادق باشیم» آغاز کرده، خود پیشاپیش ـ خواه آگاهانه و خواه ناخودآگاه ـ از روی جنازه صداقت گذشته است.

• چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

1

• دلیل اول وارونه سازی حقیقت عینی و حقیقت تاریخی بوسیله مدعی است.
• فرق هم نمی کند که این وارونه سازی به قصد عوامفریبی باشد و یا به دلیل عوام وارگی.

• چرا؟

• برای اینکه ـ به عنوان مثال ـ جنگ انقلاب آمریکا و یا جنگ استقلال آمریکا (۱۷۷۵ ـ ۱۷۸۳) جزو جنگ های رهائی بخش ملی محسوب می شود که میان ملل مستعمرات و قدرت های استعمارگر صورت می گیرند.
• در دیالک تیک ملل مستعمرات و قدرت های استعماری حق با ملل استقلال طلب مستعمرات است.

• چرا؟

• برای اینکه این ملل مستعمرات اند که از حقیقت عینی و حقیقت تاریخی دفاع می کنند:
• چون این حق بی چون و چرای هر فرد انسانی و هر ملتی است که مستقل و خودمختار و آزاد باشد.
• و اگر قدرت بیگانه ای آنها را از این حق طبیعی خود محروم سازد، آنها حق دارند که بر ضد ستمگر برخیزند و از حقوق طبیعی و ملی خویش با چنگ و دندان حتی دفاع کنند و دست بیگانه ستمگر را از سر خویش کوتاه سازند.

2

• مدعی اما میان جنگ رهائی بخش ملی و ضد استعماری ملت امریکا و تجاور استعمارگرانه ایالات متحده امریکا به ویتنام و عراق و گرانادا و پاناما و جنگ سرد و غیره علامت تساوی می گذارد و دست به عوامفریبی می زند.

• چرا؟

• برای اینکه در دیالک تیک ملل ویتنام، عراق، گرانادا و پاناما و امپریالیسم امریکا درست به همان سان که در دیالک تیک ملت امریکا و بریتانیای کبیر، حق با ملل نومستعمرات است و نه با قدرت نواستعمارگر.
• یعنی ملل تحت ستم درست همان مقاومت و مبارزه مشروعی را انجام می دهند که ملت امریکا در جنگ استقلال انجام داده است.
• حتی برخی از سربازان ارتش متجاوز ایالات متحده در مصاحبه تلویزیونی به این حقیقت امرم بدیهی اشاره می کنند:
• «اگر من هم جای مردم عراق بودم، به ارتش متجاوز حمله می بردم!»
(نقل به مضمون از قول سرباز امریکائی در عراق)


3

• مدعی اما در نهایت بی خیالی، همه فاکت های متضاد ضد و نقیض را در توبره ای می ریزد و در اختیار خواننده ناتوان از تفکر مفهومی قرار می دهد، تا گیج و سردرگم شود.
• مدعی به عوض روشنگری علمی و انقلابی، دست به عوامفریبی می زند.
• چون اگر امپریالیسم هم به نوبه خود دست به استدلال عوامفریبانه زند، می تواند از حقانیت جنگ استقلال دفاع کند و خواننده توبره به دست را آچمز و الکن سازد.

4

• اکنون برای بحث در زمینه دیالک تیک حقیقت و صداقت همین مورد مشخص را مورد تأمل قرار می دهیم.
• مدعی در نقل فاکت های تاریخی صادقانه رفتار می کند.
• در صحت فاکت های تجربی تاریخی تردیدی نمی توان روا داشت.
• آنچه نادیده گرفته می شود، نه صداقت در نقل فاکت ها، بلکه حقیقت عینی پنهان در اعماق فاکت ها ست.
• آنچه ناگفته می ماند، ستمکش بودن و طرفدار حقیقت عینی و حقیقت تاریخی بودن ملت امریکا در جنگ استقلال و ستمگر بودن و دشمن حقیقت عینی و حقیقت تاریخی بودن دولت امریکا ست.

5

• از این رو، صداقت تنها در داربست دیالک تیک حقیقت و صداقت قابل تعیین و بحث و بررسی است و نه در خارج از این داربست دیالک تیکی.
• این بدان معنی است که می توان بلحاظ فرم و ظاهر قضیه صادق بود و بلحاظ محتوا و ماهیت کاذب و یا برعکس بلحاظ فرم و ظاهر قضیه کاذب بود، ولی بلحاظ محتوا و ماهیت قضیه صادق.
• تعیین کننده نه صداقت فرمال و ظاهری (نمودین)، بلکه حقیقت عینی و تاریخی است.
• سعدی به این حقیقت امر، وقوفی ستایش انگیز دارد.

• معیار صداقت از این رو، نه فاکت های تجربی بازتاب نیافته و از کوره سوزان تفکر تئوریکی و عقلی نگذشته، بلکه حقیقت عینی و حقیقت تاریخی است.

• مثال دیگر:
6

• اشکال دیگر «افشاگری» و «انتقاد» مدعی در عدم صراحت او در زمینه مقولات دولت و ملت است.
• آنکه ملل ویتنام و عراق و گرانادا و پاناما و غیره را مورد تجاوز و قتل و غارت قرار می دهد، نه ملت امریکا، بلکه دولت امریکا ست، اگرچه بظاهر سربازان امریکائی انجام دهنده چه بسا داوطلب کارهای کثیف اند.

• کسی که دولت امریکا را نه نماینده اقلیت انگل حاکم، بلکه نماینده ملت آن کشورجا بزند، اگر احمق نباشد، عوامفریب است.
• دولت بطور کلی ـ همیشه و همه جا ـ نماینده طبقه حاکمه است.
• ماشین سرکوب طبقات اجتماعی دیگر است.

• دولت امریکا نماینده سرمایه داران انحصاری است و عملا دستگاه سرکوب توده های مولد و زحمتکش در داخل کشور و ملل تحت استثمار و ستم در مقیاس جهانی است.

• مدعی چنان وانمود می کند که انگار ملت امریکا ست که کشورهای دیگر را قلدرمنشانه اشغال، استثمار و نو استعمار می کند و نه دولت نماینده انحصارات سرمایه داری.
• چنین «انتقادی» عملا به ضد خود بدل می شود.


چنین «انتقادی» نه روشنگری، بلکه عوامفریبی است.
اگرچه مدعی بظاهر فاکت های تجربی غیرقابل انکار را لغلغه می کند.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر